حسین خانپور فرنی پز هفتاد و سه ساله کوچه «مشاق» از دوره کودکی سروکارش با شیر و شکر و آرد و نان قندی گرده خورده است. او فرنیپزی را از پدرش حاج محمدتقی به ارث برده و حالا در خیابان امام خمینی (ره) جزو آخرین بازماندگان این شغل است و کام مردم را شیرین میکند.
حسین خانپور سال 1327 در محله جنت یا همان خیابان امام خمینی (ره) به دنیا میآید و از همان کودکی با نگاه به دستان پدر با نحوه پخت فرنی آشنا میشود. او در این گفتگو پلی به خاطرات گذشته اش می زند و میگوید: ششساله بودم که همراه پدرم به مغازه فرنی فروشی رفتم و شاگردی در مغازه را شروع کردم. از همان دوران کودکی به خاطر طعم شیرین فرنی و نان قندیهایی که پدرم به من میداد، با شوق به مغازه میرفتم.
آن سالها روبهروی مغازه ما زمینبازی بزرگی بود که بچهها در آن بازی میکردند. بچهها رابطه خوبی با من داشــتند که علاوه بر بچهمحل بودن دلیل دیگری نیز داشت. پیرمرد لبخندی میزند و در ادامه میگوید: گاهی بعد از پایان بازی و رفتن مشتریها با اجازه پدرم مقداری فرنی را در ظرفی مسی میریختم و با دوستانم کنار جوی خیابان مینشستیم و با خنده و شادی آنها را با چندتکه نان قندی میخوردیم. در گذشته مثل حالا انواع شیرینی و کیک نبود؛ فقط در روزهای عید نوروز از شیرینی و شکلات استفاده میشد. آن روزها طعم نان قندی و فرنی، شیرینی دوستیهایمان را چند برابر کــرده بود؛ بعد از گذشت سالها هنوز آن دوستیهای ساده و صمیمی را فراموش نکردهام
حسین آقا کم کم با شاگردی در مغازه پدر فوتوفن فرنیپزی را میآموزد و دوره نوجوانی در مواقعی که پدر نیست بهتنهایی مغازه را میچرخاند. میدان شهدا که در گذشته «میدان مجسمه» نامیده میشد، از سالها قبل گسترشیافته بود. این میدان از دهه 40 قبل به مرکزیت شــهری و اداری مشهد تبدیل و ادارههای مختلف اطراف آن ساخته شد.
مرکزیت این میدان باعث رونق مغازه فرنی فروشی نیز میشود و مشتریهای زیادی برای فرنی خوردن به مغازه میآیند. خانپور که شاهد 50 سال تحولات هرروزه میدان شهدا بوده است، میگوید: آن زمان اغلب ادارههای دولتی در اطراف این میدان و خیابان تازه تاسیس آن یعنی خیابان ارگ امام خمینی (ره) واقعشده بود. ازجمله این ادارهها، اداره دادگستری بود که در آن زمان به آن اداره عدلیه میگفتند. این اداره که در دوره رضاشــاه و توسط مهندســان آلمانی ساختهشده بود، بعدها با ســاخت ساختمان دیگر دادگســتری به چهار طبقه انتقال پیدا کرد.
او در ادامه میگوید: از دیگر ادارههای این میدان، اداره راهنمایی و رانندگی بود که بعدها به میدان راهنمایی و رانندگی انتقال یافت. اداره آموزشوپرورش نیز اینجا واقع بود که هنوز هم در این خیابان قرار دارد. همچنین ادارهای معروف به اداره تریاک اینجا بود که وظیفه اصلی آن خرید و قیمتگذاری بر روی تریاکی بود که توسط کشاورزان کاشــته و تولید میشد. این اداره با حمایت خاص انگلیسیها در دوره پهلوی اول شکلگرفته بود و تمام سود آن به جیب این کشور میرفت.
هممحلهای ما ادامه میدهد: پدرم بارها به من میگفت این نیرنگ انگلیس بود که به رضاشاه فشار آوردند تا بهترین زمینهای ایران را زیر کشت خشخاش ببرد؛ تا جایی که بعدها در دوره پهلوی دوم، ایران برای تامین مواد غذایی محتاج واردکردن محصولات کشــاورزی از آمریکا و اروپا شده بود. به همین دلیل این اداره اهمیتی خاص داشت و تحت حمایت انگلیس و آمریکا بود. بعدها که کشت خشخاش ممنوع شد و فقط در زمینهای خاص دولتی کشت میشد، از اهمیت این اداره نیز کاسته شد و سرانجام نیز کاربری آن تغییر یافت.
مغازه فرنی فروشی در این 70 سالی که دایر و برقرار بوده، مشتریهایی از هر قشری به خود دیده است اما معروفترین مشتریهای این مغازه دانشآموزان قدیم این محله بودهاند که حالا با نوههایشان برای خوردن فرنــی و مرور خاطرات گذشــته به این مغازه میآیند.
خانپور دراینباره میگوید: به دنبال تشکیل ادارههای مختلف برخی مدارس معروف نیز در این محدوده ساخته شــدند. یکی از این مدارس دبیرســتان شاه رضا (شریعتی) بود که به دلیل داشــتن معلمان معروف و باسابقه اغلب شاگردان آن از طبقــه فرهنگی و برگزیده جامعه بودند؛ البتــه خود دانشآموزان نیز از باهوشترین دانشآموزان مشــهد بودند.
مدرسه دیگری بهنام فیوضات (حکیم نظامی) نیز کنار این مدرســه ساختهشده بود که شــاگردان آن از طبقات بالای جامعه بودنــد. در هر صورت اغلب این دانشآموزان صبح زود قبل از اینکه به مدرســه بروند برای خوردن فرنــی جلوی مغــازه صف میکشیدند و خیلی از آنها نیز برای آن که سر ساعت به مدرسه بروند، با عجله فرنی را میخوردند یا در ظرفی ریخته به مدرسه می بردند.
در همین رفتوآمدها خیلی از دانشآموزان این دو مدرسه با من دوست شده بودند؛ بعدها نیز این دوستی ادامه پیدا کرد. هنوز هم بعد از حدود 50 سال خیلی از آن نوجوانان خندان درحالی که فرزند و نوهشان با آنان همراه است، وارد مغازه میشوند و درحالیکه فرنی میخورند بهمرور خاطرات گذشته میپردازند.
پیرمرد در مرور خاطرات گذشته به سالهای انقلاب یعنی سالهای 56 و 57 میرسد؛ سالهایی که اغلب مردم مشهد تظاهرات خود علیه رژیم را از این میدان شروع میکردند. خانپور میگوید: سال 1357 بود که تظاهرات مردم مشهد به اوج خود رسید. ساواک متوسل بهزور شده بود.
در یکی از این راهپیماییها ساواک چند تانک را در میدان شهدا مســتقر کرده بود؛ بعد از اخطار آنها برای متفرق شدن مردم، ناگهان صدای رگبار و مسلسل شــنیده شد؛ تعداد زیادی از تظاهرکنندگان برای نجات جان خود به کانالهای آب کنار خیابان پناه بردند. یکی از این تظاهرکنندگان که در کانال افتاده بود بهشدت زخمی شده بود؛ چند نفر او را بیرون کشیدند و به مغازه آوردند؛ چنددقیقهای او را مداوا کردیم و با کمک یکی از مغازهدارها او را به بیمارستان امام رضا (ع) انتقال دادیم.
خیلی ناراحت شده بودم. پیگیر ماجرا که شدم، به من گفتند: آن جوان به دلیل برخورد تیر به قلبش فوت کرده است؛ از ناراحتی بسیار چند روزی به مغازه نرفتم. مدتی بعد که انقلاب پیروز شد، مردم مجسمه رضاشاه را که در این میدان قرار داشت، به زیر کشیدند. من نیز که خیلی خوشحال بودم، با فرنی و نان قندی از مردم پذیرایی کردم.
فرنی دارای قوّت بسیار بوده و خوردن آن برای افزایش ایمنی سیستم دفاعی بدن بهویژه در فصل زمستان بسیار مفید است
خانپور درباره ویژگیهای فرنی میگوید: این غذا ترکیبی است از شیر و شکر و آرد برنج و گلاب که بهنوبت باهم ترکیب میشوند. تمام مواد بهکاررفته برای پخت این غــذا دارای خاصیتهای مختلف و ویژهای هستند که در کمتر غذایی دیده میشوند. به همین دلیل این غذا دارای قوّت بسیار بوده و خوردن آن برای افزایش ایمنی سیستم دفاعی بدن بهویژه در فصل زمستان بسیار مفید است. از دیگر خصوصیات این غذا ملیّن بودن آن است که باعث آرامش و رفع خستگی جسمی و روحی میشود و برای بهبود برخی بیماریها مانند سرماخوردگی مفید است.
او با ذکر خاطرهای درباره خاصیت فرنی میگوید: حدود 40 سال قبل که مشهد زمستانهای سخت و پربرفی داشت، فردی خارجی وارد مغازه شد؛ درحالیکه سرفههای شدید و خشکی میکرد. با جمالتی نامفهوم تقاضای کاسهای فرنی کرد. فرنی را آوردم و خورد و رفت. روز بعد هم آمد و فرنی خورد اما چند روزی پیدایش نشد. یک روز به همراه فردی ایرانی به مغازه آمد. ایرانی که همکارش بود، رو به من کرد و گفت: این آقا مهندس انگلیسی است. مدتها سرماخورده بود و به هر دکتری مراجعه میکرد، سلامتیاش را به دست نیاورده بود. آن روز اتفاقی به مغازه شما آمده و فرنی خورده بود. حالا حالش خیلی بهتر شده است و به من میگوید این تاثیر آن غذا (فرنی) بوده است. چون نمیتواند فارسی صحبت کند، من را آورده تا از شما تشکر کنم. مهندس خارجی با لبخند حرف او را تایید کرد و بعد از خوردن یک کاسه فرنی از مغازه خارج شد.
شغل فرنیپزی سه نسل است که در خانواده خانپور رواج دارد. نسل سوم این خانواده که پسرحســین خانپور است، با خرید نان قندی و پختن فرنی به پدر کمک میکند. او امیدوار است که بتواند این شغل خانوادگی را ادامه دهد و به فرزند خود منتقل کند. حسین خانپور که خاطرات بسیاری از این مغازه و میدان شهدا دارد، از درآمدش راضی است و در پایان این گفتگوی دوستانه میگوید: درآمد حلال را هرچند اندک باشد به درآمد بسیار که حرام باشد، ترجیح میدهد. همیشه سعی کردهام سیرکننده شکمگرسنهای باشم، بهخصوص شکم کسی که توان مالی کمتری دارد؛ به همین دلیل از انجام این کار خوشحالم و تازنده هستم به این کار ادامه میدهد.