
ساعت ۷ صبح است روبهروی مغازه فرنیفروشی ایستادهام؛ مغازه پر از مشتری است حتی برخی مشتریها بهدلیل نبود جا سرپا ایستادهاند یا فرنی را در ظرفهای یکبارمصرف ریخته و با خود میبرند. بهسراغ صاحب مغازه میروم و با او گفتوگو میکنم.
طعم شیرین کودکی و فرنی حسین خانپور سال ۱۳۲۷ در محله امام خمینی(ره) به دنیا میآید و از همان کودکی با نگاه به دستان پدر با نحوه پخت فرنی آشنا میشود.
او میگوید: ششساله بودم که همراه پدر به مغازه فرنیفروشی رفتم و شاگردی در مغازه را شروع کردم. ازهمان دوران کودکی بهخاطر طعم شیرین فرنی و نانقندیهایی که پدر به من میداد، با شوق به مغازه میرفتم. آن سالها روبهروی مغازه ما محوطه وسیعی بود که بچهها در آن بازی میکردند. بچهها رابطه خوبی با من داشتند که علاوهبر بچهمحلبودن دلیل دیگری نیز داشت.
پیرمرد لبخندی میزند و در ادامه میگوید: گاهی بعداز پایان بازی و رفتن مشتریها با اجازه پدر مقداری فرنی را در ظرفی مسی میریختم و با دوستانم کنار جوی خیابان مینشستیم و با خنده و شادی آنها را با چند تکه نانقندی میخوردیم. در گذشته مثل حالا انواع شیرینی و کیک نبود؛ فقط در روزهای عید نوروز از شیرینی و شکلات استفاده میشد. آن روزها طعم نانقندی و فرنی، شیرینی دوستیهایمان را چندبرابر کرده بود؛ بعد از گذشت سالها هنوز آن دوستیهای ساده و صمیمی را فراموش نکردهام.
حسین کوچک کمکم با شاگردی در مغازه پدر فوتوفن فرنیپزی را میآموزد و در سنین نوجوانی در مواقعی که پدر نیست بهتنهایی مغازه را میچرخاند. میدان شهدا که در گذشته «مجسمه» نامیده میشد، از سالها قبل گسترش یافته بود. این میدان از ۵۰ سال قبل به مرکزیت شهری و اداری مشهد تبدیل و ادارههای مختلف اطراف آن ساخته شد. مرکزیت این میدان باعث رونق مغازه فرنیفروشی نیز میشود و مشتریهای فراوانی برای فرنیخوردن به مغازه میآیند.
خانپور که شاهد ۵۰ سال تحولات هرروزه میدان شهدا بوده است، میگوید: آن زمان اغلب ادارههای دولتی در اطراف این میدان و خیابان تازهتاسیس آن یعنی خیابان ارگ -امام خمینی(ره)فعلی- واقع شده بود. ازجمله این ادارهها، اداره دادگستری بود که در آن زمان به آن اداره عدلیه میگفتند.
این اداره که در دوره رضاشاه و توسط مهندسان آلمانی ساخته شده بود، بعدها با ساخت ساختمان دیگر دادگستری به چهارطبقه انتقال پیدا کرد. او در ادامه میگوید: از دیگر ادارههای این میدان، اداره راهنماییورانندگی بود که بعدها به میدان راهنماییورانندگی انتقال یافت. اداره آموزشوپرورش نیز اینجا واقع بود که هنوز هم در این خیابان قرار دارد. همچنین ادارهای معروف به اداره تریاک اینجا بود که وظیفه اصلی آن خرید و قیمتگذاری بر روی تریاکی بود که توسط کشاورزان کاشته و تولید میشد. این اداره با حمایت خاص انگلیسیها در دوره پهلوی اول شکل گرفته بود و تمام سود آن به جیب این کشور میرفت.
هممحلهای ما ادامه میدهد: پدرم بارها به من میگفت این نیرنگ انگلیس بود که به رضاشاه فشار آوردند تا بهترین زمینهای ایران را زیر کشت خشخاش ببرد؛ تاجاییکه بعدها در دوره پهلوی دوم، ایران برای تامین موادغذایی محتاج واردکردن محصولات کشاورزی از آمریکا و اروپا شده بود. به همین دلیل این اداره اهمیتی خاص داشت و تحت حمایت انگلیس و آمریکا بود. بعدها که کشت خشخاش ممنوع شد و فقط در زمینهای خاص دولتی کشت میشد، از اهمیت این اداره نیز کاسته شد و سرانجام نیز کاربری آن تغییر یافت.
مغازه فرنیفروشی در این ۷۰ سالی که دایر و برقرار بوده، مشتریهایی از هرقشری به خود دیده است، اما معروفترین مشتریهای این مغازه دانشآموزان قدیم این محله بودهاند که حالا با نوههایشان برای خوردن فرنی و مرور خاطرات گذشته به این مغازه میآیند. خانپور دراینباره میگوید: بهدنبال تشکیل ادارههای مختلف برخی مدارس معروف نیز در این محدوده ساخته شدند.
یکی از این مدارس دبیرستان شاهرضا (شریعتی) بود که بهدلیل داشتن معلمان معروف و باسابقه اغلب شاگردان آن از طبقه فرهنگی و برگزیده جامعه بودند؛ البته خود دانشآموزان نیز از باهوشترین دانشآموزان مشهد بودند.
مدرسه دیگری بهنام فیوضات (حکیم نظامی) نیز کنار این مدرسه ساخته شده بود که شاگردان آن از طبقات بالای جامعه بودند. در هر صورت اغلب این دانشآموزان صبح زود قبل از اینکه به مدرسه بروند برای خوردن فرنی جلوی مغازه صف میکشیدند و خیلی از آنها نیز برای آن که سر ساعت به مدرسه بروند، با عجله فرنی را میخوردند یا در ظرفی ریخته به مدرسه میبردند.
در همین رفتوآمدها خیلی از دانشآموزان این دو مدرسه با من دوست شده بودند؛ بعدها نیز این دوستی ادامه پیدا کرد. هنوز هم بعد از ۴۰ سال خیلی از آن نوجوانان خندان درحالی که فرزند و نوهشان با آنان همراه است، وارد مغازه میشوند و درحالیکه فرنی میخورند به مرور خاطرات گذشته میپردازند.
پیرمرد در مرور خاطرات گذشته به سالهای انقلاب یعنی سالهای ۵۶ و ۵۷ میرسد؛ سالهایی که اغلب مردم مشهد تظاهرات خود علیه رژیم را از این میدان شروع میکردند. خانپور میگوید: سال ۱۳۵۷ بود که تظاهرات مردم مشهد به اوج خود رسید. ساواک متوسل به زور شده بود.
در یکی از این راهپیماییها ساواک چند تانک را در میدان شهدا مستقر کرده بود؛ بعداز اخطار آنها برای متفرقشدن مردم، ناگهان صدای رگبار و مسلسل شنیده شد؛ تعداد زیادی از تظاهرکنندگان برای نجات جان خود به کانالهای آب کنار خیابان پناه بردند. یکی از این تظاهرکنندگان که در کانال افتاده بود بهشدت زخمی شده بود؛ چند نفر او را بیرون کشیدند و به مغازه آوردند؛ چنددقیقهای او را مداوا کردیم و با کمک یکی از مغازهدارها او را به بیمارستان امام رضا (ع) انتقال دادیم.
خیلی ناراحت شده بودم. پیگیر ماجرا که شدم، به من گفتند: آن جوان بهدلیل برخورد تیر به قلبش فوت کرده است؛ از ناراحتی بسیار چندروزی به مغازه نرفتم. مدتی بعد که انقلاب پیروز شد، مردم مجسمه رضاشاه را که در این میدان قرار داشت، به زیر کشیدند. من نیز که خیلی خوشحال بودم، با فرنی و نانقندی از مردم پذیرایی کردم.
بعد از ۴۰ سال نوجوانان خندان مدارس آن زمان درحالی که فرزند و نوه با آنان همراه است، وارد مغازه میشوند
خانپور درباره ویژگیهای فرنی میگوید: این غذا ترکیبی است از شیر و شکر و آردبرنج و گلاب که بهنوبت با هم ترکیب میشوند. تمام مواد بهکاررفته برای پخت این غذا دارای خاصیتهای مختلف و ویژهای هستند که در کمتر غذایی دیده میشوند. بههمین دلیل این غذا دارای قوّت بسیار بوده و خوردن آن برای افزایش ایمنی سیستم دفاعی بدن بهویژه در فصل زمستان بسیار مفید است.
از دیگر خصوصیات این غذا ملیّنبودن آن است که باعث آرامش و رفع خستگی جسمی و روحی میشود و برای بهبود برخی بیماریها مانند سرماخوردگی مفید است. او با ذکر خاطرهای درباره خاصیت فرنی میگوید: حدود ۴۰ سال قبل که مشهد زمستانهای سخت و پربرفی داشت، فردی خارجی وارد مغازه شد؛ درحالیکه سرفههای شدید و خشکی میکرد. با جملاتی نامفهوم تقاضای کاسهای فرنی کرد. فرنی را آوردم و خورد و رفت. روز بعد هم آمد و فرنی خورد، اما چندروزی پیدایش نشد.
یک روز به همراه فردی ایرانی به مغازه آمد. ایرانی که همکارش بود، رو به من کرد و گفت: این آقا مهندس انگلیسی است. مدتها سرماخورده بود و به هر دکتری مراجعه میکرد، سلامتیاش را به دست نیاورده بود. آن روز اتفاقی به مغازه شما آمده و فرنی خورده بود. حالا حالش خیلی بهتر شده است و به من میگوید این تاثیر آن غذا (فرنی) بوده است. چون نمیتواند فارسی صحبت کند، من را آورده تا از شما تشکر کنم. مهندس خارجی با لبخند حرف او را تایید کرد و بعداز خوردن یک کاسه فرنی از مغازه خارج شد.
شغل فرنیپزی سه نسل است که در خانواده خانپور رواج دارد. نسل سوم این خانواده که پسر حسین خانپور است، با خرید نانقندی و پختن فرنی به پدر کمک میکند. او امیدوار است که بتواند این شغل خانوادگی را ادامه دهد و به فرزند خود منتقل کند.
حسین خانپور که خاطرات بسیاری از این مغازه و میدان شهدا دارد، هر ظرف فرنی را هزارتومان میفروشد. او از درآمدش راضی است و در پایان این گفتگوی دوستانه میگوید: درآمد حلال را هرچند اندک باشد به درآمد بسیار که حرام باشد، ترجیح میدهم. همیشه سعی کردهام سیرکننده شکم گرسنهای باشم، بهخصوص شکم کسی که توان مالی کمتری دارد؛ به همین دلیل از انجام این کار خوشحالم و تا زنده هستم به این کار ادامه میدهم.
*این گزارش در شماره ۸۴ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۱۷ دی ماه سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.