کد خبر: ۱۴۶۹
۳۰ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

ما همه به هم ربط داریم

زهره قاسمیان می‌گوید: اگر کودکان و نوجوانان خود را باور نداشته باشند و در اجتماع نیز تحقیر شوند مخرب خواهند شد. در واقع تحقیر بچه‌ها جامعه را تهدید می‌کند. ما با ویروس کرونا فهمیدیم که حتی غذا خوردن دیگران به ما ربط دارد بنابراین رفتار‌های ما نسبت‌به یکدیگر اهمیت دارد و در نتیجه ما موظف هستیم که در زندگی مثبت عمل کنیم، زیرا همه ما به هم ربط داریم. همیشه به دانش‌آموزانم گفته‌ام که کنکور یکی از امتحان‌های زندگی آن‌هاست و آخری نیست.

نقش معلمان در تعلیم و پرورش بر هیچ‌کس پوشیده نیست و زحمات آن‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. معلمانی که طی سال تحصیلی از هیچ کاری برای آموزش و پرورش دانش‌آموزان دریغ نمی‌کنند. گرچه امسال به خاطر یک مهمان ناخوانده در‌های مدارس بسته شد، اما معلم‌ها به خاطر رسالتی که داشتند نگذاشتند کلاس درس تعطیل شود و از انجام وظیفه خود غافل نماندند. 

زهره قاسمیان، ساکن محله سجاد، از این دست معلمان است که نه‌تن‌ها به وظیفه خود عمل کرده بلکه بیشتر از آنچه باید برای آموزش دانش‌آموزان زمان گذاشته است و بنابر احساس تعهدی که دارد کلاس‌های آموزشی و انگیزشی برای دانش‌آموزان سراسر ایران برگزار کرده است و به گفته خودش تا بازگشایی مدارس به این کار ادامه خواهد داد. تعهد او که سبب اعطای عنوان معلم نمونه فضای مجازی در برگزاری کلاس‌های آنلاین شیمی کشوری به او شده است، ما را پای صحبت‌های این معلم نشاند.


تحصیل عاشقانه

آبان سال ۴۷ در تربت‌حیدریه به دنیا آمدم. پدرم متولد مشهد و مادرم زاده خطه کویری یزد بود. پدرم ملاک بود و به کار عمران مشغول بود. به همین دلیل پس از گذشت چند سال آنجا را ترک کرده و در خانه‌ای در خیابان ضد مشهد ساکن شدیم. خانه ویلایی بزرگ که اکنون از بین رفته و جای خود را به ساختمانی بلند داده است. در دوران راهنمایی در مسابقات قرآنی شرکت کردم و سه دوره در استان موفق به کسب رتبه شدم. 

دوران دبیرستان نیز به ورزش تنیس روی میز رو آوردم و آن زمان هم در سطح استان رتبه آوردم. شرکت در مسابقات ورزشی تا زمان دانشجویی من ادامه داشت. طوری‌که به مدت ۳ سال در مسابقات ورزشی دانشجویان سراسری کشور شرکت کردم و توانستم مقام‌های اول، دوم و سوم را در سه سال متوالی به دست آورم. دانش‌آموز درس‌خوانی بودم و همیشه معدل بالایی در درس می‌گرفتم. به همین دلیل همه برای ادامه تحصیل من روی پزشکی حساب می‌کردند. مسئولان مدرسه هم به من توصیه کرده بودند که در این رشته ادامه تحصیل دهم، اما من به روان‌شناسی و علوم انسانی علاقه داشتم با این حال سال ۶۵ برای تحصیل در رشته پزشکی کنکور دادم و در رشته پزشکی اهواز رتبه آوردم. 

از آنجایی که اهواز برای من دور بود و والدینم نیز نمی‌خواستند از هم دور باشیم از من خواستند که به آنجا نروم و یک سال دیگر درس بخوانم. به این ترتیب سال دیگر در کنکور سراسری شرکت کردم و این بار در رشته زیست در مشهد قبول شدم، اما به این حوزه علاقه نداشتم و به این خاطر رشته شیمی را که انتخاب دوم من بود برای ادامه تحصیل در دانشگاه انتخاب کردم. 

بهمن همان سال اعلام شد که پزشکی آزاد دانشگاه کازرون نیز قبول شده‌ام، اما آن زمان دانشگاه آزاد مدرک مورد تأیید وزارت بهداشت را ارائه نمی‌کرد. به همین دلیل در همان رشته شیمی در دانشگاه بیرجند تحصیل کردم. سطح علمی دانشگاه بیرجند از نظر سطوح علوم پایه بالاست و آنجا خیلی خوب بود و استادان خوبی داشت. در آن زمان عاشقانه تحصیل می‌کردم و همکلاسی‌هایم شاهد بودند که تا چه اندازه وقتم را صرف مطالعه می‌کردم. آن دوران فقط درس می‌خواندم و درس خواندن در دانشگاه مانند اکنون نبود. تمام جزوه‌های ما منابع خارجی داشت و ما باید تمام آن‌ها را ترجمه می‌کردیم.


تدریس در مدارس

من دانشجوی دبیری بودم و هنگام تعیین رشته هم به عنوان متعهد دبیری قبول شده بودم. تصمیم گرفته بودم که معلم بشوم و تدریس کنم و اگر نتوانستم یک پزشک باشم، اما به‌عنوان یک معلم آموخته‌های خود را به دیگران منتقل کنم. بر این اساس طبق تقسیم‌بندی باید برای تدریس به مازندران می‌رفتم، اما از آنجایی که مادرم بیماری قلبی داشت و ما هم به یکدیگر وابستگی عاطفی داشتیم به آنجا نرفتم.

 پس از گذشت یک سال تصمیم گرفتم کار تدریس را شروع کنم. در نتیجه به وزارت آموزش و پرورش در تهران رفتم و به مسئولان مربوط علت نرفتن به مازندران را اعلام کردم و به آن‌ها گفتم که به خاطر بیماری مادرم نمی‌توانم در جایی خارج از مشهد تدریس کنم. با این حال من را به مدارس حومه مشهد فرستادند و با توجه به اینکه یک سال در تدریس وقفه ایجاد شده بود از سال ۷۲ کار خود را شروع کردم و به مدت ۴ سال و ۶ ماه در مناطق محروم خراسان‌رضوی به تدریس مشغول بودم. 

تصمیم گرفته بودم اگر نتوانستم یک پزشک باشم، اما به‌عنوان یک معلم آموخته‌های خود را به دیگران منتقل کنم

کار در آنجا با سختی‌هایی همراه بود و من باید مسیر را به سختی طی می‌کردم. بخشی را باید با ماشین می‌رفتیم و بخشی دیگر ماشین‌رو نبود و باید پیاده می‌رفتم. من در آنجا دروس تخصصی شامل شیمی، فیزیک، زیست و ریاضی آموزش می‌دادم.

 بچه‌های آنجا خیلی قدرشناس، مهربان و زحمت‌کش بودند و ارتباط عاطفی شدیدی بین ما ایجاد شده بود. به یاد دارم که آن زمان بالاترین امتیاز شیمی را در منطقه کسب کردم. دانش‌آموزان آنجا آن اندازه خوب بودند که شرایط آنجا برای من قابل تحمل می‌شد و من به عشق آن‌ها می‌رفتم. ارتباط عاطفی خوبی بین ما ایجاد شده بود طوری که وقتی مأموریت من در آنجا تمام شد این جدایی برای بچه‌ها سخت بود. 

او خاطره‌ای از آن زمان دارد و می‌گوید: «دانش‌آموزی بود که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شده بودند و او با پدرش زندگی می‌کرد. با آنکه در رشته پزشکی قبول شده بود، اما جدایی از من برایش سخت و دردآور بود و به من می‌گفت که دلگرمی او هستم.» با این حال به دلیل بی‌طاقتی مادرم و دلتنگی‌ای که ایجاد شده بود درخواست انتقالی به مشهد دادم. 

با موافقت انتقالی من به مشهد، تدریس در ناحیه یک مشهد را شروع کردم. پس از یک سال تدریس در آنجا، مهری تبریزنیا، یکی از مدیران ناحیه ۷ از من تقاضا کرد که به آنجا بروم و یک سال را در آنجا به تدریس مشغول شدم. سپس وارد ناحیه ۴ شدم و از آن روز علاوه بر همکاری با نواحی هفتگانه مشهد در مدارس ناحیه ۴ تدریس می‌کنم.



غم فقدان مادر

در سال ۸۲ دانش‌آموزی داشتم که معدل او ۱۳.۹۰ شده بود، اما با تلاش او و همراهی من توانست در رشته داروسازی قبول شود. موفقیت او باعث شد تا کتابی با عنوان «موفقیت تحصیلی با هر استعدادی» را بنویسم. من با کنکوری‌ها کار می‌کردم؛ بعضی از آن‌ها زیاد درس می‌خواندند، اما بازدهی کمتری داشتند و برعکس بعضی دانش‌آموزان با وجود آنکه کمتر درس می‌خواندند، اما بازدهی بیشتری داشتند؛ بنابراین می‌خواستم علت پایین‌بودن بازده آن‌ها را در روان‌شناسی بیابم. در نتیجه سال ۹۰ تصمیم گرفتم مشکل دانش‌آموزان را ارزیابی کنم و به همین دلیل قصد ادامه تحصیل کردم. 

در نهایت سال ۹۳ در رشته مشاوره و راهنمایی تحصیلی دانشگاه آزاد تهران قبول شدم. در واقع در این رشته تحصیلی باید به‌طور الکترونیکی و در فضای مجازی درس می‌خواندم. همان سال بیماری مادرم وخیم‌تر شد و من هم باید در کنار پرستارش از او مراقبت می‌کردم. وابستگی عاطفی زیادی به مادرم داشتم و به همین دلیل هر روز بعد از کلاس‌های درسی به خانه مادرم می‌رفتم. 

سال ۹۵ مادرم فوت کرد و غم از دست دادن او و فراقی که گریبانگیر من شده بود، مانع از ادامه تحصیلم شد. به همین دلیل به مدت دو سال مرخصی تحصیلی گرفتم. اوضاع به این شکل ادامه داشت تا اینکه یکی از مدیران مدارس از من خواست تا برای تغییر روحیه درس بخوانم و ادامه تحصیل دهم. من هم به توصیه او تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم؛ بنابراین با تمام ناراحتی‌های روحی در سال ۹۵ هم درس می‌خواندم و هم تدریس می‌کردم. به طوری که در شبانه‌روز به مدت دو ساعت و نیم شب و نیم ساعت در ظهر پس از برگشت از مدرسه می‌خوابیدم و تمام این سختی‌ها برای عشق به دانش‌آموزان و موفقیت آن‌ها در کنکور بود. 

تفاوت را باید قبل از ازدواج پذیرفت تا اختلاف پیش نیاید و اگر دختر و پسری قبل از ازدواج دنیای یکدیگر را بشناسند به اختلاف منجر نخواهد شد

سرانجام سال ۹۷ با معدل ۱۸.۹۵ دانشجوی الف دانشگاه شده و دانش‌آموخته شدم. او در ادامه بیان می‌کند: همیشه مسائل اجتماعی برایم اهمیت خاصی داشته است. از اینکه کودکان و نوجوانانی را می‌دیدم که والدینشان از هم جدا شده‌اند رنج می‌بردم. به همین دلیل به فکر ارائه یک آزمون برای قبل از ازدواج افتادم تا از این طریق بتوان مانع از طلاق شد. در این راستا به عنوان پایان‌نامه آزمونی را طراحی کردم که زوجین می‌توانند به کمک آن قبل از ازدواج از تفاوت‌های یکدیگر آگاه شوند و در نتیجه براساس آن بتوانند برای ازدواج خود تصمیم بگیرند. 

تفاوت را باید قبل از ازدواج پذیرفت تا اختلاف پیش نیاید. در واقع اگر دختر و پسری قبل از ازدواج دنیای یکدیگر را بشناسند به اختلاف منجر نخواهد شد. این آزمون نشان می‌دهد که فرد می‌تواند با تفاوت‌های طرف مقابل خودکنار بیاید یا خیر. استاد راهنمای من در این پایان‌نامه دکتر عبدا... شفیع‌آبادی بودند و کار من مورد تأیید ایشان قرار گرفت.


علاقه به نوشتن و خواندن

از همان کودکی علاقه بسیاری به کتاب خواندن داشتم. طوری که هرگاه فردی برایم کتاب می‌خرید با آنکه سواد خواندن نداشتم، اما با تصاویر آن برای خود داستان می‌ساختم. این علاقه باعث شد به نوشتن نیز حس خوبی داشته باشم. ضمن اینکه ادبیات و نوشتار خوبی نیز داشتم. به یاد دارم که از شانزده‌سالگی هر زمان تحت تأثیر اتفاق و موقعیتی قرار می‌گرفتم شروع به نوشتن می‌کردم. اتفاقات دوران نوجوانی و جوانی خود را می‌نوشتم و از آنجایی که خداوند به قلم قسم خورده است معتقد بودم که قلم ارزش بسیاری دارد. هنوز هم درددل‌هایم را می‌نویسم. 

درحال حاضر موفق به چاپ سه کتاب درسی با عنوان‌های «موفقیت تحصیلی با هر استعدادی»، «یک فنجان راه‌حل» و «کلید‌های طلایی برای شیمی ۱۰۰» شده‌ام و جزوه‌های آموزشی تستی و تشریحی بسیاری در پایه‌های درس شیمی نیز نوشته‌ام. یک کتاب هم در دست چاپ دارم. از همان سال اول کاری‌ام تاکنون بار‌ها به عنوان معلم نمونه انتخاب شدم. در بخش‌های مختلف از من تقدیر شده و و امسال نیز برای سی‌امین سال به عنوان معلم نمونه فضای مجازی در برگزاری کلاس‌های آنلاین شیمی کشوری انتخاب شدم. علاوه بر این هر سال در جشنواره استانی طراحی سؤال شرکت می‌کنم و در این حوزه نیز بار‌ها در ناحیه، منطقه و استان موفق به کسب رتبه شدم. امسال هم شرکت کرده‌ام و هنوز جوابش اعلام نشده است.


روان‌شناسی در آموزش

تحصیل در رشته مشاوره در نحوه تدریس من به دانش‌آموزان کمک بسیاری کرد و من در امور آموزش و کنکور از آن بهره زیادی بردم. به همین دلیل در کنار تدریس، مشاوره انگیزشی نیز به دانش‌آموزان ارائه می‌دهم و همیشه سعی کرده‌ام دو باور را در آن‌ها پرورش دهم. باور به خدا و باور به خود دو موضوع مهمی است که دانش‌آموزان با تکیه بر آن می‌توانند موفق شوند. سال گذشته از یک مدرسه ۱۴ رتبه پزشکی داشتم و این اتفاق من را خوشحال می‌کند. به همین دلیل عاشقانه کارم را دوست دارم و از انجام آن راضی هستم. به طور کلی در روش تدریس خود به مسیر شکوفایی استعداد‌های دانش‌آموزان توجه دارم. 

بر این اساس در هر کلاسی استعداد‌های دانش‌آموزان را شناسایی می‌کنم. یکی از مزایای کلاس‌های من آن است که دانش‌آموز با هر پایه‌ای که باشد درس را می‌فهمد. در کلاس‌های خود دانش‌آموزان ضعیف کلاس را جدا کرده و آن‌ها را به عنوان گروه نخبگان تقسیم‌بندی می‌کنم. برای آن‌ها آموزش جداگانه‌ای دارم و درس را همراه با راهکار‌های رفع مشکلات یادگیری ارائه می‌دهم. اینکه دانش‌آموز به خود باور داشته باشد برای من اهمیت دارد و من به این نکته رسیده‌ام که تشویق ۱۰۰ برابر تنبیه جواب می‌دهد. مشاوره هم در آموزش‌هایم تأثیر بسزایی داشته است و به‌جرئت می‌توانم بگویم این کار مسیر سرنوشت بچه‌ها را عوض کرده است. 

با توجه به اینکه امام علی (ع) می‌فرمایند «بزرگ‌ترین سرمایه انسان اعتماد به نفس است» من هم سعی کرده‌ام این ویژگی را در دانش‌آموزانم ایجاد کنم. اکنون دانش‌آموزان من در امتحانات نهایی و کنکور بالاترین درصد‌های امتحان شیمی را دارند و در واقع با این روش دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان راضی هستند و من هم از این موضوع رضایت دارم.


آموزش در قرنطینه

با ویروس کرونا آموزش مدارس نیز مجازی شد و کلاس درس شکل دیگری به خود گرفت. خانم قاسمیان در این باره می‌گوید: از زمانی که به دلیل پیشگیری از شیوع ویروس کرونا مدارس تعطیل شد من هم به فکر آموزش به دانش‌آموزانم از راه دور افتادم. به هیچ عنوان نمی‌خواستم از درسشان عقب بمانند. از آنجایی‌که خود تجربه آموزش مجازی را داشتم و با این روش و این فضا نیز بیگانه نبودم از ۱۰ اسفند سال گذشته کلاس‌های آنلاین هر روزه را در سطح کشور ارائه دادم. ضمن اینکه برای کنکوری‌ها نیز کلاس‌های رایگان در ۳ پایه شیمی برگزار کردم و آموزش‌ها را تا بازگشایی مدارس ادامه خواهم داد. 

در مدت قرنطینه تمام بخش‌های کتاب شیمی دانش‌آموزان را به شکل نکته‌برداری نوشتم و از آنجایی که احتمال می‌دادم فردی آن را نخواند، متن‌ها را صوتی، پی‌دی‌اف و تصویری ارائه دادم. در واقع برای رفع فاصله دانش‌آموزان با تحصیل و درس از هر روشی کمک گرفتم و از راه‌های مختلف آموزش خود را در کانال آموزشی و انگیزشی ارائه دادم. برگزاری کلاس آنلاین، جزوه کلاس آنلاین برای افرادی که به هر دلیلی امکان حضور در جلسه آنلاین را نداشتند، آموزش صوتی و تصویری به شکل فیلم‌برداری از روی کتاب، استفاده از تخته در منزل و ارائه جزو‌ه‌های دستی خط به خط و فصل به فصل هر کتاب روش‌هایی از آموزش من است. در کنار آموزش‌ها جلسات رفع اشکال همه پایه‌ها را هم دارم. به طور کلی هر روز ۱۲ تا ۱۴ ساعت آموزش می‌دهم. به گونه‌ای‌که دست راستم دچار مشکل شده است و اکنون مجبور هستم از دست چپم استفاده کنم. با این حال تمام هدفم افزایش سطح شیمی دانش‌آموزان ایران برای موفقیت در کنکور سراسری است.


او ادامه می‌دهد: یکی از خصلت‌های من در آموزش دلسوزی و مسئولیت‌پذیری است. براین اساس برای هر مشکلی یک راه‌حل پیدا می‌کنم. وجود این ویروس در کشور گرچه یک مشکل بود، اما من نخواستم این ویروس بر روی سرنوشت دانش‌آموزان تأثیر بگذارد. در این شرایط پزشکان جانشان را کف دست‌هایشان قرار داده اند و من هم باید در این راه حرکتی می‌کردم. در حال حاضر تمام دانش‌آموزان در سراسر کشور می‌توانند از این کلاس‌ها رایگان بهره ببرند. کلاس‌های تست سرعتی هزینه‌بر است با این حال آن‌ها می‌توانند از این فرصت هم رایگان استفاده کنند و این خدمت کوچکی است که در وضعیت رویارویی با این مشکل جهانی می‌توانم انجام دهم. آموزش برایم اهمیت زیادی دارد و اکنون تا آن اندازه از کارم راضی هستم که هیچ‌گاه حسرت پزشک‌نشدنم را نخوردم. 

 همه باید اطمینان داشته باشند که هر راهی خداوند برای آن‌ها قرار می‌دهد، بهترین راه است و نباید نگران آینده بود

من معتقد هستم که خداوند بهترین مسیر و راه زندگی را بر سر راه ما قرار می‌دهد و همه باید بدانند و اطمینان داشته باشند که هر راهی که خداوند برای آن‌ها قرار می‌دهد، بهترین راه است و نباید نگران آینده بود، زیرا همه چیز در دست اوست و این زیباترین قسمت زندگی است. هر کاری را با تمام تلاش خود انجام می‌دهم اگر شد که بهتر و اگر نشد راه دیگر را امتحان می‌کنم، زیرا تنها راه آرامش دست در دست خدا قرار دادن است. به همین دلیل همیشه شاد هستم و روحیه خوبی دارم و به نظرم زندگی عشق است؛ عشق به خدا و عشق به خود.

تمام معلمان به اندازه تمام شاگردان و کلاس‌هایشان خاطره دارند. خانم قاسمیان به قشنگ‌ترین خاطره دوران تدریس خود اشاره می‌کند و می‌گوید: به یاد دارم دانش‌آموزی که پدرش به رحمت خدا رفته بود و او از این اتفاق تلخ غمگین و افسرده شده بود. روزی مادرش با من تماس گرفت که ۲۳ روز به کنکور مانده و ما به او فقط قرص‌های آرامش‌بخش می‌دهیم و نمی‌دانیم چه کاری برای رفع این مشکل انجام دهیم. 

با این گفتگو به خانه آن‌ها رفتم و متوجه شدم که آنچنان از لحاظ روحی در وضعیت بدی است که تصمیم به خودکشی دارد؛ بنابراین با آنکه فرزند خودم نیز کنکور داشت، اما هر روز به مدت یک ساعت نزد آن دانش‌آموز می‌رفتم و تنها با حرف زدن او را به شرکت در کنکور راضی کردم. حتی صبح روز کنکور نیز او را همراهی کردم و به محل برگزاری آزمون بردم. پس از آن با هم برگشتیم و با یکدیگر گریه کردیم. آن سال او موفق به پذیرش در دانشگاه شد و قشنگ‌ترین خاطره دوران آموزش را برایم رقم زد.


عشق به کار

معلمی یک شغل نیست فقط عشق است، به نظر من اگر کودکان و نوجوانان خود را باور نداشته باشند و در اجتماع نیز تحقیر شوند مخرب خواهند شد. در واقع تحقیر بچه‌ها جامعه را تهدید می‌کند. ما با ویروس کرونا فهمیدیم که حتی غذا خوردن افراد به ما ربط دارد بنابراین رفتار‌های ما نسبت‌به یکدیگر اهمیت دارد و در نتیجه ما موظف هستیم که در زندگی مثبت عمل کنیم، زیرا همه ما به هم ربط داریم. 

همیشه به دانش‌آموزانم گفته‌ام که «کنکور یکی از امتحان‌هاس زندگی آن‌هاست و آخری نیست. فقط کافی است خود را برای اولین آزمون زندگی‌شان آماده کنند و نخواهند طعم شکست را تجربه کنند». گفته‌ام که «به خدا باور داشته باشند و بدانند که خداوند دستشان را رها نخواهد کرد و با باور به خود و یاری معلمان می‌توانند موفق باشند. ضمن اینکه تمام موفقیت آن چیزی نیست که ما فکر می‌کنیم.» 

در آموزش‌هایم روش‌های منحصر به فردی دارم. برای من یادگیری در کلاس درس وقتی معنا دارد که مطمئن باشم دانش‌آموزم درس را با جان و دل آموخته است. بر این اساس با تمام سلول‌های بدنم انرژی دوست داشتن را به دانش‌آموزانم منتقل می‌کنم و بازتاب آن را هم در برخورد با دانش‌آموزان و هم برخورد با اطرافیان خود دیده‌ام. 

محبت قلبی مدارا کردن با آن‌هاست و اعتقاد دارم کسی که بدی می‌کند پر از مشکل است. او مقصر نیست او مشکل دارد و خداوند آن را به سمت من آورده تا مشکلش را حل کنم. دانش‌آموزانی که از نظر دیگران تنبل بودند هیچ‌گاه از نظر من تنبل نبودند و من آن دانش‌آموزان را ارزیابی کردم. باور آن‌ها را تقویت کردم و به آن‌ها اعتماد به نفس دادم. نتیجه این کار را دیدم و شاگردانی که از نظر دیگران تنبل بوده‌اند با این روش به موفقیت‌های خوبی رسیده‌اند. 

با تمام سلول‌های بدنم انرژی دوست داشتن را به دانش‌آموزانم منتقل می‌کنم و بازتاب آن را هم در برخورد با دانش‌آموزان و هم برخورد با اطرافیان خود دیده‌ام

از ابتدای کارم در نواحی مشهد شیمی پایه کنکور را آموزش داده‌ام. اکنون در مدارس ناحیه ۴ فعالیت دارم و امسال بازنشست می‌شوم، اما از آنجایی‌که مدرک فوق‌لیسانس دارم هنوز هم می‌توانم تدریس کنم و من به خاطر عشق و علاقه‌ای که دارم این کار را ادامه خواهم داد. در این راه گروه متوسطه اداره اموزش و پرورش ناحیه ۴ و افرادی مانند سردار رحیمی، مهندس طاهری، طیبه ملائکه و کادر فعالش در مجموعه مؤسسه آموزشی امام حسین (ع) و دینا خوش‌محبت، مدیر دبیرستان نمونه کوثر و محبوبه اکبری همیشه با همراهی و حمایت خود من را به ادامه این راه امیدوار کرده‌اند.


حق همسایگی

خانه پدری من در خیابان ضد قرار داشت. محله‌ای خوب و مردمی که همسایه‌ها با هم در ارتباط بودند. پدرم فرد سرشناس و از ملاک‌های قدیم مشهد بود و به همین دلیل تمام محل او را می‌شناختند. با آنکه می‌توانستیم در جایی دیگر از شهر سکونت داشته باشیم، اما پدر و مادرم موافق این کار نبودند، زیرا می‌خواستند رو به حضرت باشند و از در که بیرون می‌رفتند به آقا امام رضا (ع) سلام بدهند. 

به یاد دارم که پدرم همیشه می‌گفت: «این خانه میلیارد‌ها ارزش دارد، زیرا از در که بیرون می‌آیی می‌توانی به امام (ع) سلام بدهی.» اکنون هم پدرم و هم مادرم در حرم مطهر امام رضا (ع) دفن هستند. سال ۷۳ به طور سنتی ازدواج کردم و به اتفاق همسرم در محله سجاد ساکن شدم که تاکنون ادامه داشته است. این محل با محله‌ای که در آن بزرگ شدم تفاوت دارد و از وفا و صمیمیت آن محل در اینجا خبری نیست. در محله سجاد فضای غریبانه‌ای حاکم است و آدم‌ها با یکدیگر غریبه هستند. ضمن اینکه بیشتر به ظواهر توجه می‌شود که با روحیه من سازگار نیست. مردم باید بدانند که همسایه به گردن همسایه حق دارد و به این موضوع توجه داشته باشند.


حرف آخر

خانم قاسمیان در آخر با اشاره به زحمات معلمان می‌گوید: دست تک تک فرهنگیان کشور را می‌بوسم، زیرا همه آن‌ها به مراتب از من برترند. با احترام و تمام قد در برابرشان می‌ایستم که افرادی دلسوز، زحمت‌کش و بی‌ادعا در اجتماع هستند و یادمان نخواهد رفت تنها شغلی که خداوند برایمان انتخاب کرده معلمی است و این کم نیست. خداوند این افتخار را اول به پیامبران و سپس به معلمان داده است. بر این اساس معلمان نباید نگران معیشت خود باشند که به یقین برکت و عزت این حرفه همیشه همراهشان خواهد بود.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44