کد خبر: ۱۴۴۹
۲۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

پهلوانان نوغان و تپل‌محله حافظ امنیت بودند

هنوز هم اگر به دیوارهای تپل‌محله و نوغان گوش بچسبانی، صدای یاعلی گفتنشان را می‌شنوی. منظورم همان افرادی است که با کلاه مخملی مشکی و دستمال یزدی و با پاشنه خوابیده کفش و ابروهای درهم تنیده و دوسه نفر نوچه این طرف و آن طرف دست به سینه جلوی مردم محله مرام و مسلک پهلوانی‌شان را از سر محله تا ته محله گز می‌‌کردند. تعدادشان هم کم نبوده است. آن‌طور که حافظه قدیمی‌های محله یاری می‌دهد، در هر کوچه‌ای 2پهلوان نامی بوده‌اند.

هنوز هم اگر به دیوارهای تپل‌محله و نوغان گوش بچسبانی، صدای یاعلی گفتنشان را می‌شنوی. منظورم همان افرادی است که با کلاه مخملی مشکی و دستمال یزدی و با پاشنه خوابیده کفش و ابروهای درهم تنیده و دوسه نفر نوچه این طرف و آن طرف دست به سینه جلوی مردم محله مرام و مسلک پهلوانی‌شان را از سر محله تا ته محله گز می‌‌کردند.

تعدادشان هم کم نبوده است. آن‌طور که حافظه قدیمی‌های محله یاری می‌دهد، در هر کوچه‌ای 2پهلوان نامی بوده‌اند که یا کوچه را به نام خود کرده بودند یا با کارهایشان نامشان را ملکه ذهن اهالی محل.نام‌های حاج تقی آقابزرگ، ماشاا... سردار، میرزا عسکری و... را حتما شنیده‌اید. افرادی که مرام و مسلک پهلوانی را خوب می‌دانستند و خوب هم زندگی‌اش کردند.

 افرادی که رفتار و گفتار‌ پهلوانی اعتقادشان بود و از همین رو حرفشان در محله خریدار داشت و روی زمین نمی‌ماند. آن‌ها با انجام کارهای عامه‌پسند احترام مردم محله را مایه رستگاری خود می‌دانستند. ودر بلبشوی روزهای بی‌قانونی طاغوت و نبود امنیت و آرامش از آبرو و تار سبیلشان برای نظم و امنیت در محله مایه می‌گذاشتند. 

نام بعضی از این پهلوانان در محله با قداره بستن و گرفتن سر و ته کوچه در اذهان برخی از ما شکل گرفته است، اما همین کار هم به گفته اهالی قدیمی تپل‌محله و نوغان برای امنیت و نظم در محله بوده است.نگاهی خواهیم داشت به پهلوانان یا به گفته قدیمی‌ها گنده‌لات‌های بامرام محله‌های نوغان و تپل‌محله که مرام و مسلک پهلوانی‌شان تا به امروز در حافظه‌ها مانده است و هنوز هم شنیدن خاطره‌ رفتارهایشان ته دل را قلقلک می‌دهد.

 

پهلوان حاجی

پهلوان حاجی‌محمد مشهدی شاید اولین نسل از پهلوانان و عیاران محله نوغان بود که پهلوانان و لوطیان زیادی زیر دستش بودند.

 از پهلوان حاجی اطلاعات زیادی در تاریخ و اذهان مردم محله باقی نمانده، امابر اساس اطلاعات برخی اسناد به‌جامانده؛ او پس از تسلط محمود افغان بر اصفهان در ۱۱۳۴ق/۱۷۲۲م، ۳۰۰تن از پهلوانان و لوطیان و اوباش را در محله جمع کرده و با کشتن علیقلی‌خان، حاکم مشهد، بر مسند حکومت ‌نشسته و با ملک محمود سیستانی درافتاده و سرانجام در میدان جنگ کشته شده است. 

از دیگر پهلوانان بنام این محدوده دوره نادرشاه می‌توان به پهلوان بیگ مروی اشاره کرد. پهلوان نامی محله نوغان که از سرداران سلحشور و نامی سپاه نادر بوده و در بیشتر لشکرکشی‌های نادر سرکردگی سپاه را برعهده داشته است.


آقا بزرگ نوغانی‌ها

نامش آن‌قدر محبوب است که هنوز هم رفتار و اخلاقش قصه شب کودکان نوغان است. فردی که مشهدی نبود و شاهزاده‌ای بی‌نام‌ونشان از سمنان بود، اما نامش به‌واسطه کوچه طبرسی23 و مدرسه‌ای در انتهای نوغان برای همیشه در اذهان مشهدی‌ها باقی مانده است. علاوه بر احترامی که حاج تقی آقابزرگ برای خودش خرید، آب و مدرسه را نیز به محله نوغان آورد تا هم این دنیا را داشته باشد و هم آن دنیا را.

حاج تقی شاید نامش با مدرسه وقفی‌اش گره خورده است و همه او را یک خیر مدرسه‌ساز می‌شناسند، اما او علاوه بر ساختن مدرسه، کارهای نیک بسیاری انجام داده است تا نامش را در محله نوغان به‌عنوان یک معتمد و بزرگ محله به یادگار بگذارد. این همه در حالی است که حاج تقی بچه‌ای نداشته و به همین دلیل رسیدگی به یتیم‌ها و زنان بی‌سرپرست یکی از واجبات زندگی‌اش محسوب می‌شده است. 

حاج تقی بچه‌ای نداشته و به همین دلیل رسیدگی به یتیم‌ها و زنان بی‌سرپرست یکی از واجبات زندگی‌اش محسوب می‌شده است

حاج تقی بعد از برادر بزرگش نام آقابزرگ را گرفته و به‌واسطه کارهای خیری که انجام داده، نامی ماندگار و فردی محبوب در بین نوغانی‌ها شده است. کسی که طبق خاطرات مردم محله در خانه‌اش همیشه باز بوده و سفره خانه‌اش در مهمان‌خانه برای سی‌چهل نفر غذا داشته است.

 خلاصه کسی دست خالی از در خانه حاج تقی بیرون نمی‌آمده است. حاج تقی آقابزرگ با کارهای خیر و دست دهنده‌ و حل مشکلات اهالی محله حرفش در محله خریداران بسیاری داشته است. می‌گویند وقتی حاج تقی در محله قدم می‌زده و به سمت تجارتخانه‌اش می‌رفته است، تمامی الواط‌های محله در کوچه‌پس‌کوچه‌ها خود را مخفی می‌کرده‌اند و محله بسیار آرام بوده است. 

اگر کسی در محله حق‌خوری یا ظلمی می‌کرده و به گوش حاج تقی می‌رسیده، به قول قدیمی‌های محله کارش با کرام‌الکاتبین بوده است. به هر روی حاج تقی آقابزرگ یکی از پهلوانان و لوطی‌مسلکان نوغانی بوده که به گفته برادرزاده‌اش، ایران، درویش‌مسلک زندگی می‌کرده است.


محمود آتش‌نشان

یکی دیگر از داش‌مشدی‌ها و پهلوانان که وقتی در تپل‌محله راه می‌رفت، مردم برای سلام دادن به او صف می‌کشیدند، محمود پهلوان بود. او شخصیت و مرام خاصی داشت، به‌طوری‌که توانا، از قدیمی‌های محله، درباره‌اش می‌گوید: محمود پهلوان از داش‌مشدی‌های تپل‌محله بود.

 مرام و شخصیتی داشت که همه دوستش داشتند. عاشق تماشای فوتبال بود و کارمند اداره آتش‌نشانی. به همین دلیل به محمود آتش‌نشان معروف شد. ساکن کوچه «ممد آقای شاه» مرد خوش‌قلب و مهربانی بود. عاشق اهل محل بود. برعکس پهلوانان محلی دیگر پاتوقش سر گذر و میدان نبود. 

هروقت می‌خواستی او را پیدا کنی، باید به زورخانه می‌رفتی. اهل ورزش و زورخانه بود. مرام و مسلک پهلوانی را هم در زورخانه یاد گرفته بود. اهل نوچه گرفتن و اینکه کسی دم پرش باشد نبود، اما همیشه چند نفر از دوستانش بیشتر با او دمخور بودند.


میرزا عسکری

حاج میرزا عسکری، از بزرگان تپل‌محله، نیز با منش پهلوانی همیشه محبوب خاص و عام بود. گره‌گشای مردم محله بود و هرکسی که گرفتاری یا مشکلی داشت، به او مراجعه می‌کرد. لبخند مهربانش با یتیمان و اخمش با افرادی که در محله بی‌نظمی و اغتشاش به‌پا می‌کردند، زبانزد بوده و هست.

حاج میرزا عسکری از مؤسسان هیئت امام حسن مجتبی(ع) مسجد درخت توت و در دوره‌ای مرشد درجه اول ایران بود

 خیلی مورد احترام مردم محل بود و هیئتی هم بود. به گفته توانا، بیشتر پهلوانان محله و داش‌مشدی‌ها یک هیئت را پاتوق می‌کردند. حاج میرزا عسکری از مؤسسان هیئت امام حسن مجتبی(ع) مسجد درخت توت و در دوره‌ای مرشد درجه اول ایران بود. 

میرزا عسکری بیشتر در باشگاه بهرامی نزدیک حرم جنب درمانگاه رازی (که بعد از انقلاب باشگاه جوانان اسلامی شد) ضرب می‌گرفت و مرام و مسلک پهلوانی‌اش زبانزد خاص و عام بود.


سردار کوچه‌ها

یکی از کوچه‌هایی که در تپل‌محله به نام یکی از این پهلوانان محلی در اذهان باقی مانده است، کوچه ماشاا... سردار است. می‌گویند زمانی در هر خانه‌ای از این کوچه را می‌زدید یک کلاه پهلوان سرش را بیرون می‌آورد. سردسته این پهلوانان هم ماشاا... سردار بود. ماشاا...خان پسر بزرگ یکی از متمولان زمان رضاخان بود و قبل از انقلاب برای خودش برو بیایی داشت.

 هنوز هم خیلی از اهالی این کوچه او را به یاد می‌آورند. مردی قوی‌هیکل بود. درشت بود و موقع راه‌رفتن خیلی جذبه داشت. سبیل‌های بلندی داشت و کلاه‌مخملی مشکی‌رنگی سرش می‌کرد. جاهلی بود برای خودش. همیشه از در خانه که بیرون می‌آمد، چند نفر که در اصطلاح نوچه‌هایش بودند، همراهی‌اش می‌کردند.

 مردم محله کلاه‌مخملی‌اش را خیلی عزت می‌کردند. می‌گویند حرفش در بین اهالی محله خریدار داشته است. اگر جوانی در کوچه به پیرها و زن‌‌ها بی احترامی می‌کرده حتما سروکارش با ماشاا... سردار بوده است. قدیمی‌های این کوچه می‌گویند او خیلی کارگشا بوده و سفره خانه‌اش همیشه به روی مسافران و غریبان پهن بوده است.

اعتمادی، شیرینی‌فروش قدیمی این کوچه که کودکی‌اش در این محله و کوچه گذشته است، می‌گوید: ماشاا... سردار لوطی‌مسلک بود. مردم محله خیلی احترامش را داشتند. اگر ناحقی می‌دید، ساکت نمی‌نشست. من ندیدم و نشنیدم که او صدایش را برای ضعیفان بلند کرده باشد. وضع مالی خوب و دست دهنده هم داشت.

 کارگشای اهل محله بود، اما خب قداره‌کش هم بود. تا زمانی که بود، کوچه به احترام او نه ناامن بود و نه بی‌نظم. به همین دلیل کوچه‌ای که در آن زندگی می‌کرد به کوچه سردار معروف شد. ماشاا... سردار تا آخر عمر در عزت و آبرو زندگی کرد و وقتی در سال‌های 59 یا 60 فوت کرد، مردم محله سوگوار شدند. از ماشاا... سردار چند پسر و 2دختر به جا مانده است.


نیک‌نام در بین مردم

در بین نام‌هایی که در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌های بالاخیابان و پایین‌خیابان بزرگ شدند و پا گرفتند و ماندگار شدند، نام رضا گاو بسیار آشناست. مرد قدبلندی که قهوه‌خانه‌دار بود و روزگاری بالاخیابان را زیر سیطره خود داشت. قهوه‌خانه او در میدان شهدا همیشه محلی برای اجرای نقالی و رتق و فتق اختلافات گروه‌ها و دسته‌های مختلف لوطی‌های شهر محسوب می‌شد.

 رضا گاو با گذشت چند سال پس از انقلاب به دلیل بالا رفتن سن قهوه‌خانه‌اش را جمع کرد و ایفای نقش حکمیت خود را به منزل منتقل کرد

 رمز ماندگاری نام رضا گاو قهوه‌خانه‌اش و راه و مرام پهلوان‌مسلکش نبود. او در جریان انقلاب همراه با نوچه‌هایش در کنار مردم قرار گرفت و به محافظت از علما و مراجع مبارز وقت، چون آیات عظام سیدعبدا... شیرازی و سیدحسین قمی پرداخت.

 رضا گاو با گذشت چند سال پس از انقلاب به دلیل بالا رفتن سن قهوه‌خانه‌اش را جمع کرد و ایفای نقش حکمیت خود را به منزل منتقل کرد. البته برپایی مجالس عزای امام حسین(ع) و دستگیری از مستمندان نیز ازجمله اموری بود که تا پایان عمر از آن‌ها غافل نشد.


داش‌مشدی نوغان

یکی از داش‌ها و پهلوانان محلی در نوغان قدیم که هنوز هم خیلی‌ها به احترام نامش کلاه از سر برمی‌دارند، حاجی قدم است. مردی که در محله نوغان روزگاری بیا برویی داشت و همراه با نوچه‌هایش در نظم و امنیت این محله بسیار کوشید. ظاهر قیصرمآبانه‌اش، کلاه مخملی‌اش و حتی تکیه‌‌کلام‌های خاصی که در هنگام سلام‌وعلیک با اهالی محله به کار می‌برد، او را ماندگار نکرد، بلکه او به گفته خیلی از اهالی محله نوغان مرد بسیار خیری بود.

 ناصری، یکی از قدیمی‌های محله نوغان که حاجی قدم را به خوبی به یاد دارد، می‌گوید: فقط جاهل نبود که صدا کلفت کند و بزن‌بهادر باشد، او خیلی خیر بود. من شنیده‌ام که او هرچه را در طول روز به دست می‌آورده، سر راهش تا منزل به فقیرها و نیازمندان می‌داده است. مرام جالبی داشته و در بین دیگر پهلوانان محلی اسم و رسم خیلی خوبی داشته است.

 وقتی اتفاقی در شهر می‌افتاد و مردم شلوغ می‌کردند و شهربانی از آرام کردن آن‌ها عاجز می‌شد، امثال حاجی قدم به کمکشان می‌رفتند و محله و مردمش را آرام می‌کردند. چون مردم از آن‌ها حرف‌شنوی داشتند و به وقتش همین حاجی قدم و امثال او به دادشان رسیده بودند.


حاجی‌لته

حاجی‌لته دیگر داش و پهلوان نوغان و پایین‌خیابان بود. بزن‌بهادر نبود، اما همه او را در محله می‌شناختند. محله‌های این طرف حرم و آن طرف حرم زیر نظر او بود. اگر اتفاقی در یکی از کوچه‌پس‌کوچه‌های این اطراف پیش می‌آمد، او وارد عمل می‌شد و با پولش یا با قدرتش مشکل را حل می‌کرد.

 کاسب‌ها از او حساب می‌بردند و حرفش را می‌خریدند. مردم دوستش داشتند. ناموس خط قرمز او بود و اگر کسی در محدوده او به ناموس نگاه چپ می‌کرد، نوچه‌های حاجی‌لته حسابی گوشمالی‌اش می‌دادند. کاسب‌کاران بازارچه‌ها هم در امنیت بودند. آن‌طور نبود که در محدوده او هرکسی هرچیزی را به یک نرخ بخرد و بفروشد. 

حاجی‌لته همان اندازه که در بین مردم محله محبوب بود، در بین دولتی‌ها منفور بود. او نتوانست زیاد در محدوده خود حکمرانی کند

باید نظم را رعایت می‌کردند. حاجی‌لته همان اندازه که در بین مردم محله محبوب بود، در بین دولتی‌ها منفور بود. او نتوانست زیاد در محدوده خود حکمرانی کند. در آغاز دهه50 که قرار بود اصلاحات عبدالعظیم ولیان، نایب‌التولیه مشهد، انجام شود، او تمام‌قد مقابل ولیان ایستاد و مخالفت خود را با برخی از اقداماتش آشکار کرد. 

همین موضوع باعث شد که مأموران دولتی مسافرخانه‌اش را روی سر او و پسرانش که در آن سنگر گرفته بودند، خراب کنند. این موضوع به او و پسرانش آسیبی وارد نکرد، اما باعث شد که از سوی حکومت و دولتی‌ها هرروز بیشتر در انزوا قرار بگیرد و نامش در بین مردم کم‌رنگ‌تر شود.


 ممدسیاه، لات بامرام

شهید محمدصادق خزاعی، معروف به «ممد سیاه»، هم در خانواده‌ای مرفه و شلوغ به دنیا آمد. بچه سوم خانواده بود، با قدی بلند و هیکلی ورزیده و هوشی سرشار. منتها کلا آدم ناسازگاری بود. درس نخواند، پی کار و مهارتی نرفت و تا ۲۵سالگی عمرش به رفیق‌بازی، زد و خورد و زندان گذشت. 

یکی از عادت‌های ممدسیاه این بود که همیشه یک تیزی به مچ پایش می‌بست و یک پنجه بوکس بالای آرنجش داشت و از آنجا که قد و قواره درشتی داشت و مشت‌زن هم بود، نقش مهمی در دعواهای گروهی داشت. منزل پدری‌اش در احمدآباد بود، ولی پاتوق ممدسیاه محله نوغان بود.

 در هر کلانتری در منطقه چند پرونده داشت و وقتی در جریان شلوغی‌های انقلاب یکی از کلانتری‌ها آتش گرفت، به برادرش با خنده گفته بود «خدا رو شکر! هفتادهشتاد تا از پرونده‌هام سوخت.» اما او هم مانند تمام‌ لوطی‌ها و مشدی‌های محله نوغان از یک مرام و مسلک خاصی پیروی می‌کرد و ماندگاری نام و آواز‌ه‌اش بعد از نزدیک به نیم‌قرن در اذهان مردم نوغان مانده است. 

علاوه بر مرام و مسلک پهلوانی‌اش حضور و شهادتش در جبهه بود. او در سال‌های ابتدایی دهه60 جزو تیم ویژه آبی‌خاکی چمران بود و چندماه بعد از دکتر چمران شهید شد. هنوز هم خیلی از مردم نوغان او را به یاد می‌آورند.

 ممدسیاهی که اهل دعوای تک‌به‌تک نبود و معمولا گذشت می‌کرد، روی ناموس محله حساس بود و اعتقاد داشت ناموس محله ناموس او هم هست. سال‌های اول پیروزی انقلاب، با استفاده از قدرتش، برای کل محل نان و نفت می‌گرفت و کار مردم را راه می‌انداخت.

 

ظهور داش‌مشدی‌ها

لوطیگری و پهلوانی در زمان‌‌های دور کار هرکسی نبوده است و به زبان عامیانه باید چیزی در چنته برای رو کردن می‌داشتی. پهلوان در بین مردم محله باید ویژگی‌‌های خاصی می‌داشت و مردم هرکسی را به‌عنوان پهلوان و لوطی نمی‌شناختند. هیکل درشت، هوش و البته فروتنی و خاکی بودن جزو ویژگی‌‌های شخصیتی افرادی بود که در کوچه و محله در بین مردم به‌عنوان پهلوان شناخته می‌‌شدند. 

همچنین مردانگی، پافشاری بر اصول اخلاقی، عزت و اراده راسخ، امانت‌داری، صداقت، شجاعت، سخاوت، مهمان‌نوازی، مدارا با مردم، عیب‌پوشی، اخلاص، حمایت از مظلومان و مقاومت در برابر ظالمان و دوستی علی(ع) را بر دوستی هر فرد دیگری ترجیح‌دادن، ازجمله اصول و خصلت‌هایی بود که عیاران و لوطی‌ها با آن‌ها شناخته‌ می‌شدند و با پایبندی به همین امور، در طول زمان جایگاه ویژه‌ای برای خود ایجاد کرده‌ بودند. 

کارهای پهلوانی ویژه زورگران، مانند مردگیری، سنگ‌شکنی، استخوان‌شکنی، داربازی، سنگ‌افکنی، سنگ آسیا برداشتن و پیل زور کردن است

در فتوت‌نامه سلطانی در معرفی ۸طایفه اهل زور که همه را پهلوان می‌نامیدند (مانند کشتی‌گیران، زورگران و جز آن‌ها) به کارهای پهلوانی ویژه زورگران، مانند مردگیری، سنگ‌شکنی، استخوان‌شکنی، داربازی، سنگ‌افکنی، سنگ آسیا برداشتن و پیل زور کردن اشاره و شرح شده است.

 زورگران یا زورآزمایان همان دسته پهلوانانی هستند که تا همین روزگار با انواع نمایش‌های پهلوانی در میدان‌ها و سرگذرها مردم را به زور بازوی خود شگفت‌زده می‌کردند، اما در این بین وضعیت مدعیان لوطیگری در مشهد قدیم بعد از درگیری‌های حیدری و نعمتی (در دوران قاجار و در پایتخت) شکل دیگری به خود گرفت و هرکدام از پهلوانان و نام‌آوران محلی برای خود و مرزکشی‌هایی انجام دادند. اصطلاح داش‌مشدی به‌عنوان مترادف عیار و لوطی نیز سوغات آن دوران است. 

عصر طلایی این پهلوانان محلی از ابتدای دوران قاجار تا اواسط دوران پهلوی دوم است. چند دهه با افتخار برای این افراد که با نزدیک شدن به انقلاب هرکدام از این لوطی‌‌ها و پهلوانان محله به سمت و سویی رفتند و به قول معروف بساطشان برچیده شد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44