کد خبر: ۱۳۶۱۷
۱۴ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۸
هفتاد سالگی دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی

هفتاد سالگی دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی

در مراسم هفتاد سالگی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، محمد تقوی گفت: ادبیات فارسی مانند درختی ریشه دار است که نسل حاضر و آینده را می‌تواند در برابر تندباد‌های حوادث و تغییر و تحولات مختلف جهان پابرجا نگه دارد.

خادم| ساعت هشت ونیم صبح شنبه یازدهم آذر سال ۱۳۳۴، نخستین کلاس دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد تشکیل شد که استاد آن کلاس دکتر علی اکبر فیاض بود و علی شریعتی، حسین رزمجو، پوران شریعت رضوی و حسین خدیوجم از دانشجویان آن کلاس.

عصر دهم آذر ۱۴۰۴ و درست در شب هفتاد سالگی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، مراسم بزرگداشت تأسیس این دانشکده در تالار فردوسی برگزار شد. تالاری که ظرفیت پذیرش شمار آمدگان را نداشت و بسیاری تا پایان مراسم که حدود دو ساعت و نیم طول کشید سر پا ایستادند.

محمدرضا شفیعی کدکنی و مریم مؤذن به صورت تصویری و محمدجعفر یاحقی، محمدفرهاد عطایی، محمد دهقانی، محمود فتوحی، مهدی محبتی، محمد تقوی، سمیرا بامشکی و سلمان ساکت کسانی بودند که در این مراسم سخنرانی کردند.

یادی از شخصیت‌های تأثیرگذار، مروری بر تاریخ دانشکده و فعالیت‌های مهم آن در طول این هفت دهه از مهم‌ترین بخش‌های صحبت سخنرانان بود که به همان ترتیبی که در این مراسم پشت تریبون رفتند در ادامه می‌آید.

شب هفتاد سالگی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد از سلسله شب‌های بخارا، با همکاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی، مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد و سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی مشهد و با مدیریت علی دهباشی برگزار شد.

 

بازنگری به سنت‌های فکری و ادبی گذشته، ضروری است

محمد تقوی، ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد

لازم می‌دانم از همه کسانی که در کاشت این درخت تنومند و نگه داشت و ثمردهی آن سهمی داشته‌اند یاد کنم و آنان را که رفته‌اند روحی شاد و آنان که هستند سلامت مدام آرزو نمایم. ثمرات حیات علمی، آموزشی و پژوهشی این بزرگان برای بسیاری از حاضران آشناست، اما یادآوری چند نکته را ضروری می‌دانم؛ نکاتی که برای زبان و ادبیات فارسی ـ که گروه آموزشی آن بدان نام دار است ـ سازنده هویت ملی و دینی و فکری و ذوقی همه ماست و البته بعضی از ما هویت شغلی خود را هم با این عنوان گره زده‌ایم.

این میراث گران بها، یعنی ادبیات فارسی، مانند درختی ریشه دار است که نسل حاضر و آینده را می‌تواند در برابر تندباد‌های حوادث و تغییر و تحولات مختلف جهان پابرجا نگه دارد؛ بنابراین گروه‌های زبان و ادبیات فارسی از این رو مهم هستند که با پرورش استعداد‌ها و میدان دادن به نسل‌های آینده، می‌توانند باعث تداوم راهی که از گذشتگان برای ما به میراث نهاده شده است باشند.

به گفته مرحوم دکتر شریعتی، آثار ادبی به ویژه ادب کلاسیک، حکم مواد خام فرهنگی را دارند. همان گونه که منابع مادی و خام و طبیعی در زندگی تک تک ما اثرگذارند و ما با بازسازی و بازنگری در آن‌ها محصولات جدیدی می‌سازیم و زندگی را بر خودمان آسان‌تر می‌کنیم، در واقع ادب کلاسیک هم حکم این مواد خام را دارد که در سطح آموزش‌ها و پژوهش‌های دانشگاهی باید بتوانیم براساس این مواد خام فرهنگی که برآمده از طبیعت و سرشت انسان ایرانی است، محصولات تازه و روزآمد بسازیم؛ که به نظر من تاکنون از این مهم غفلت شده است؛ یعنی ما به تکرار آنچه که گفته‌اند و شنیده‌ایم، پرداخته‌ایم و مسیری که طی شده و برنامه‌هایی که طراحی شده به این قضیه چندان بها نداده است؛ بنابراین نوعی بازنگری به سنت‌های فکری و ادبی گذشته ضروری به نظر می‌رسد.

 

مسیر پرافتخار استادان در فرهنگ ایران ماندگار خواهد بود

سمیرا بامشکی، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی

امشب، در هفتادمین سال بنیان گذاری گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، گرد هم آمده‌ایم تا نه تنها سالی دیگر از عمر این درخت تنومند را جشن بگیریم، بلکه به پاسداشت میراث درخشان آن و ادای احترام به پیشینیان و صاحب نامان این مسیر پرفروغ بپردازیم. هفتاد سال فقط یک عدد نیست، هفت دهه تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر علمی و عشق بی قید و شرط به فرهنگ و ادبیات سرزمینمان اکنون ما را در نقطه‌ای قرار داده است که با افتخار به گذشته می‌نگریم و با امید به آینده گام برمی داریم.

این گروه با همت استادان فرهیخته، دانشجویان مشتاق و پژوهش‌هایی که چراغ راه نسل‌های بعدی بوده است، امروز به درختی تناور بدل گشته که ریشه‌های آن در خاک معرفت استوار است و سایه سار آن بر پهنه ادبیات ایران زمین گسترده. در این مسیر پرافتخار استادان بی بدیل و دانشورانی نامدار گام نهاده‌اند که نام و یادشان همیشه در پهنه فرهنگ ایران عزیز ماندگار خواهد بود.

 

از شرق و غرب عالم به دانشکده ادبیات می‌آمدند

محمدجعفر یاحقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی

من دنباله صحبت آقای دکتر شفیعی کدکنی را عرض می‌کنم در ارتباط با دکتر فیاض به عنوان بنیان گذار دانشکده ادبیات. فیاض در واقع این دانشکده و دانشکده الهیات ما را بنیان گذاشت. در همان سال ۱۳۳۴ در چنین روز‌هایی و چنین زمانی دو دانشکده الهیات و ادبیات در مشهد تأسیس شد با رشته ادبیات فارسی که محور اصلی اش بود. دانشکده پزشکی هم که از قبل بود و این طور دانشگاه مشهد بنیان گذاری شد؛ بنابراین امروز نه تنها روز تأسیس گروه ادبیات فارسی و دانشکده ادبیات که تأسیس دانشکده الهیات و دانشگاه مشهد آن روزگار بود.

اگر امروز شما اینجا هستید، اگر امروز این چهره‌های درخشان و روشن را می‌بینم و شخصیت‌هایی مثل شفیعی کدکنی در عالم ادبیات هست که بدون تردید دکتر شفیعی ۷۰درصد شخصیتشان مدیون گروه ادبیات است، به این دلیل است که دکتر فیاض بنیان درستی برای دانشکده ادبیات گذاشت. من بار‌ها از ایشان [شفیعی کدکنی]شنیدم که می‌گفت من در عمرم دو استاد برجسته و اثرگذار داشتم؛ بدیع الزمان فروزانفر در دانشگاه تهران و احمدعلی رجایی بخارایی در دانشگاه مشهد.

فیاض بنیاد درستی برای دانشکده ادبیات گذاشت. من در شرح حال و سرگذشت این دانشکده خوانده‌ام که چطوری و با چه مشکلاتی آدم انتخاب می‌کرد برای اینکه اینجا تأسیس شود. [مثلا]آقای سیداحمد خراسانی را برای تدریس زبان عربی آورد. احمد خراسانی آدمی استثنایی بود در تاریخ ادبیات کشور ما که او هم مانند دکتر فیاض ناشناخته است. این آدم‌ها را دست چین کرد و آمد گروه و دانشکده را تأسیس کرد.

بعد آدم‌های دیگری را هم آورد، دکتر غلامحسین یوسفی از نخستین کسانی بود که به تازگی از دانشگاه تهران دکترا گرفته بود. ایشان را منتقل کرد به دانشگاه و بعد دکتر احمدعلی رجایی بخارایی را از دانشگاه تبریز به اینجا منتقل کرد، دکتر جلال متینی را از آبادان منتقل کرد و هسته اولیه این گروه را بر این شانه‌ها استوار کرد که توانستند بار علم را بر دوش بگیرند.

از سال ۱۳۴۵ من با این دانشکده و با گروه ادبیات فارسی در ارتباط هستم و آنچه می‌گویم به قول بیهقی آینه خودم است که خیلی چیز‌ها را دیده‌ام. من محصول کار دکتر فیاض را دیده‌ام. دیدم در کتابخانه آستان قدس، کتابی یونانی آورده بودند و نمی‌دانستند از کدام طرف دست بگیرند و دکتر فیاض گرفت و جلوی من راحت خواند. دکتر فیاض چینی هم می‌دانست.

به چند نکته شاخص در گروه ادبیات اشاره می‌کنم. گروه ادبیات یک بنیادی داشت فرادانشگاهی و فراملی و فراکشوری. یعنی گروه ادبیات به جهان نگاه می‌کرد. امروز کمتر گروه ادبیات فارسی در دانشگاه‌های کشور است که از دانش آموختگان دانشگاه فردوسی مشهد در آن نباشد.

دکتر یوسفی، زمامدار ادبیات خراسان بود. او جهانی فکر می‌کرد، به جهان نگاه می‌کرد و جدیدترین کتاب‌ها را از اقصای عالم برای کتابخانه می‌آورد. با چهره‌های بزرگ ادبی جهان ما را آشنا کرد. کنفرانس‌های متعددی گذاشتند در این دانشکده که شخصیت‌هایی از اطراف عالم می‌آمدند از جمله برای کنگره بیهقی و ناصر خسرو و تحقیقات ایرانی و هفته فردوسی و جشنواره توس و همه این‌ها جلوی چشمان من برگزار شد و چه آدم‌هایی را ما دیدیم. از شرق و غرب عالم؛ از امریکا، کانادا، ژاپن، افغانستان و روسیه و... آدم می‌آمد و در این دانشکده کار می‌کرد.

یوسفی از آنان برای تدریس در اینجا دعوت می‌کرد. گروه فارسی دانشکده ما محور خیلی از گروه‌های دیگر است. گروه ادبیات فارسی مادرانگی داشت، گروه زبان شناسی و گروه عربی در کنار ما ایجاد شد، ما حتی گروه فرعی پشتون و گروه اردو داشتیم و این‌ها همه زیرمجموعه گروه ادبیات بودند که بعد از انقلاب منحل شدند، اما گروه زبان شناسی ما خوشبختانه ماند. این بین المللی بودن خیلی مهم است که آدم به بیرون هم نگاه کند و شخصیت جهانی پیدا کند.

کنگره‌ها و جلسه‌هایی که برگزار می‌شد همه در جهت این کار بود. تقویت کتابخانه و راه اندازی مجله دانشکده مدیون گروه ادبیات فارسی است. سال ۱۳۴۴ احمدعلی رجایی بخارایی رئیس دانشکده بود و به پیشنهاد او مجله دانشکده ادبیات منتشر شد که دویست وسی امین شماره اش امشب رونمایی می‌شود.

دانشجویان و نسل جدید تبریک می‌گویم که در جای خوبی هستید و امیدوارم شما وارث این میراث کهن سال باشید و آن را درخشان‌تر کنید.

 

در دوره‌ای که من درس می‌خواندم تفکر انتقادی وجود نداشت

مریم مؤذن، استاد دانشگاه ویرجینیای کنتاکی

باعث افتخار است که من هم جزئی از جشن هفتادسالگی گروه زبان و ادبیات فارسی باشم؛ گروهی که در واقع دروازه‌ای بود به سفر علمی و تحقیقی من. هیچ وقت از خاطرم نمی‌رود روز‌های خوبی که در دانشگاه مشهد داشتم؛ در سه راه ادبیات و در محضر استادان گران قدری که از تک تک کلاس هایشان خاطره‌های شیرین دارم؛ از کلاس‌های استادان دکتر رکنی، دکتر فاطمی، دکتر محمدی، دکتر علوی مقدم، دکتر یاحقی، دکتر ناصح، دکتر جاوید و خیلی از استادان.

اولین‌ها همیشه یاد آدم می‌ماند، یعنی امکان ندارد من عین القضات یا فردوسی یا قابوس نامه یا اخلاق ناصری یا حافظ یا دیگر متون را بخوانم، بدون اینکه از استادانم در دانشگاه مشهد یادی نکنم. خیلی شیرین بود آن روزها. روز‌هایی بود که در ابتدای راه بودم و همه آن روز‌ها در خاطر من حک شده است. از آن دوره تحصیلی خاطرات مثبت دارم.

دکتر یوسفی جهانی فکر می‌کرد، به جهان نگاه می‌کرد و جدیدترین کتاب‌ها را از اقصای عالم برای کتابخانه می‌آورد

بعد‌ها در دانشگاه تورنتو و الان که در دانشگاه ویرجینیای کنتاکی تدریس می‌کنم، یک چیز را متوجه شدم: ما متون ادبی فارسی را مانند واحد‌ها و جزایر سرسبز و خرم، سوا سوا از هم می‌خواندیم و هیچ ارتباطی بین آن‌ها ایجاد نمی‌شد. مثلا هیچ توضیحی نبود که ساختار و بافتار فرهنگی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی‌ای که این آثار و نویسندگانش در آن نشو ونما کرده‌اند چه بوده است. بعد‌ها در دانشگاه تورنتو، دسترسی آزاد به متون متنوع از سرتاسر دنیا سبب شد بازنگری دیگری داشته باشم و دریافتم فهمم از عین القضات یا افراد دیگر چیز دیگری شد.

در دوره تحصیلاتم در دانشگاه مشهد یا دانشگاه تهران، متنی که این شاهکار‌ها در آن رشد کرده بودند غایب بود. احتمالا الان لحاظ شده و رویش کار کرده‌اند. چیزی که در خاطر من مانده این است که آن تفکر انتقادی و نحوه سؤال پرسیدن، یعنی «چرا؟ برای چی؟ چطوری؟» و این دست سؤال‌ها وقتی من درس می‌خواندم، غایب بود از نحوه آموزش و تحقیق. قطعا تغییراتی انجام شده است.

ما افتخار می‌کنیم که فرزندان فردوسی‌ها و رودکی‌ها و سعدی‌ها و حافظ‌ها هستیم.

 

فرهنگ اراده و فرهنگ ارادت

محمد دهقانی، پژوهشگر ادبیات و مترجم

من برای دیدار دوستان قدیم آمدم اینجا و دوست داشتم این جلسه در همان خیابان اسرار، در دانشکده ادبیات [سابق]برگزار شود و تجدید خاطره‌ای بشود. گرچه من خیلی هم خاطره خوشی ندارم؛ این را هم با عرض معذرت بگویم. من محصول هیچ گروه ادبیاتی نیستم. سه تا دانشگاه دیدم: اهواز، مشهد و در دوره دکتری دانشگاه تهران. دلیل اینکه محصول هیچ کدام از این‌ها نیستم این است که تحمل نشدم و خیلی زود از سمت تدریس ادبیات در دانشگاه برکنار شدم.

چون یکی از صنایع ادبی اغراق و مبالغه است، ما هم تا دلتان بخواهد در شعر و نثر از آن داریم. الان هم من بسی از آن‌ها را درباره استادان در این سخنرانی‌ها شنیدم. حقیقتش را بخواهید، من که خیلی هم خودم را صاحب هوش نمی‌دانم، اما خیلی آدم بی هوشی هم نیستم، به زحمت خیلی زیاد -هر کسی شک دارد به کتاب‌های من مراجعه کند- دو سه زبان آموختم، در این حد که متون مشکل فلسفی و روان شناسی را جدی بتوانم به فارسی ترجمه کنم.

من باور نمی‌کنم که کسی این فرصت را داشته باشد که به هفت هشت زبان مهم دنیا، آن هم زبان‌های باستان، تسلط داشته باشد. من خیلی فیاض را دوست دارم، می‌دانم او در تاریخ بیهقی چه مجاهدت بزرگی کرده و این متن را برای ما زنده کرده است. من قدر کار او را خیلی می‌دانم، اما هرگز باور نمی‌کنم که او بر زبان‌های باستان، مانند لاتین و یونانی، این قدر مسلط بوده است.

در یکی از مقالات یا کتاب هایم نوشته‌ام که ما دو نوع فرهنگ داریم: فرهنگ اراده و فرهنگ ارادت؛ و بسیار متأسفم که بگویم آنچه بر دانشکده‌های ادبیات حاکم است، فرهنگ ارادت است. درحالی که انسان امروز و معاصر، این پیشرفت‌های درخشانی که می‌بینید در جامعه غرب و جا‌های دیگر دارند، محصول فرهنگ اراده است. من پارسال همین موقع‌ها ژاپن بودم و شگفتا ژاپنی‌ها من را دعوت می‌کنند به دلیل کار‌هایی که در تاریخ و ادبیات ایران انجام دادم.

دانشگاه مشهد کدام بار من را برای این کار دعوت کرده؟ فرمودید که من جزو افتخاراتتان هستم دیگر! شگفتا! کتاب می‌نویسید و از کار من استفاده می‌کنید و حتی ارجاع نمی‌دهید. جزو افتخاراتتان هستم؟! و دیگری که به شما ارادت می‌ورزد و هیچ کاری نکرده است، کار او را جزو مآخذ خودتان می‌آورید. چرا؟ من قصد نداشتم این سخنان را بگویم، اما سخنانی که شنیدم بر من سنگینی کرد.

بدانید من از اغلب استادانم، به قول سعدی، ادب آموختم به آن شیوه‌ای که سعدی گفته است؛ یعنی از استادان ادبیات آموختم که چگونه نباشم، چگونه نگویم، چگونه ننویسم. از استادانی که هرگز یک ساعت سر کلاس آن‌ها ننشسته بودم و ننشسته‌ام -اعم از ایرانی و غیرایرانی- از کتاب هایشان و سخنانشان آموختم که چه بگویم و چه بنویسم و چگونه درس بدهم. دانشکده‌های ادبیات ما الان به کجا رسیده‌اند؟‌

می‌خواستم از استادانی یاد کنم؛ یکی محمد فاضلی که فقط دو واحد عربی با ایشان داشتیم -و عضو گروه ادبیات عرب هم بودند- و خیلی متأسفم که الان نمی‌بینمشان و حیف که مدتی پیش درگذشتند. از ایشان هم درس اخلاق آموختم، هم شیوه تدریس، هم شیوه امتحان گرفتن؛ و از دکتر محمدرضا راشدمحصل که فقط یک واحد با او داشتم و آن جهانگشای جوینی بود.

از ایشان هم درس اخلاق آموختم و هم شیوه نگرش به تاریخ، با همان یک واحد؛ و مهم‌تر از آن، او من را از اخراج در دوره فوق لیسانس نجات داد که دکتر یاحقی کاملا موضوع را می‌دانند. ما رئیس دانشکده‌ای داشتیم که ظاهرا دین برایش مهم‌تر از دانش بود؛ البته به ظاهر. من هیچ تفاوتی میان دین و دانش نمی‌بینم و کتابی ترجمه کردم به نام «علم و دین» و می‌دانید رشته‌ای در غرب تأسیس شده است به نام «علم و دین». آن کتاب را به این دلیل ترجمه کردم که بگویم میان علم و دین هیچ تضادی نیست؛ این تضاد از ایدئولوژی‌های ماست.

بنابراین، ایشان می‌خواست من را اخراج کند، چون در رساله فوق لیسانسم چیز‌هایی نوشته بودم که او خوشش نمی‌آمد؛ و آن رساله هم به صورت کتاب چاپ شد با عنوان «وسوسه عاشقی». می‌توانید بروید ببینید. مگر من آنجا چه گفتم که من را می‌خواستید از اینجا اخراج کنید؟ می‌دانید کی از من دفاع کرد و مانع اخراجم شد؟ محمدرضا راشدمحصل. استادان رسمی گروه ادبیات خودشان را کنار کشیدند و هیچ دفاعی از من نکردند. من واقعا نمی‌خواستم این حرف‌ها را اینجا بزنم و عذر می‌خواهم اگر کمی فراتر رفتم از آنچه مرسوم این مراسم است.

 

پایگاه اصلی سنت در فرهنگ ما، دانشکده ادبیات مشهد است

مهدی محبتی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و استاد دانشگاه زنجان

دانشکده ادبیات فقط یک مکان نیست؛ یک خاطره تاریخی است. نگاهی انداختم به هفتاد سال تأسیس این رشته که در این مدت، پنجاه عضو هیئت علمی داشته، بیست مدیر گروه و هفت هشت نفر کارشناس. خواستم ببینم از حیث روش و منش و گرایشی که در این استادان بوده، چه نتایجی می‌توانیم برای امروز خودمان بگیریم.

منش، یعنی خصوصیات اخلاقی، روش علمی یعنی اینکه چه کار کردند این استادان در این هفتاد سال و گرایش. می‌دانید در این گروه کسانی بودند که نخست وزیر وقت را در فرودگاه نگه می‌داشتند که بفهمد جایش کجاست. یا کسانی بودند که برای بزرگ‌ترین مقام سیاسی استانی وقت تعیین می‌کردند که به دیدنشان بیاید و بسیاری مقام‌ها بهشان پیشنهاد می‌شد و قبول نمی‌کردند.

از حیث روش کار علمی، اشاره وار می‌گویم: هنوز کسی در این گروه یک روش را به نام خودش ثبت نکرده است. مثلا بگویم در این حیطه وقتی در ایران درباره ادبیات صحبت می‌شود، روش فلانی در دانشگاه مشهد روش معیار است. مثلا در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، زرین کوب نگاهش تاریخی است و روش تاریخی را در کشور ما جا انداخت. یا فروزانفر روش تحقیقی ـ تحلیلی را به ما یاد داد. ولی در دانشگاه مشهد، با این همه دانش و علم، یک روش که به نام یک استاد سند خورده باشد نداریم و این درخورتأمل است.

اما از طرف دیگر، حجم کار روی متن بنیاد، یعنی بزرگ‌ترین کار‌های متنی را دانشگاه مشهد انجام داده است. در حیطه متن، بیشترین بار روی تصحیح متن است. استادان را در این هفتاد سال به سه نسل تقسیم کرده‌ام: نسل اول تا حوالی سال ۱۳۵۷ و تا انقلاب فرهنگی بعدش؛ نسل دوم تا حوالی دهه ۸۰؛ و نسل سوم از حدود ۱۳۸۵ تا الان. در هر سه نسل، تصحیح متن حرف اول را می‌زند.

در حیطه گرایش، بیشترین کار‌ها روی حیطه اسلامیات، تاریخ ادبیات، ادبیات فارسی، عرفانیات و ادبیات معاصر است. حجم سنت به قدری در دانشگاه مشهد وسیع است که آدم به شگفت می‌آید؛ به ویژه در حیطه اسلامیات. مثلا دکتر رکنی از پانزده کتاب، چهارده کتابش در حوزه اسلامیات است؛ بعد دکتر علوی مقدم با هشت کتاب و دکتر یاحقی با پنج عنوان؛ که نشان می‌دهد پایگاه اصلی سنت در فرهنگ ما اینجاست.

 

برای ادبیات هیچ پروژه ملی و جهانی تعریف نکرده‌ایم

محمود فتوحی، استاد بازنشسته دانشگاه فردوسی، نویسنده و پژوهشگر

صبح امروز، شصتمین سال تولد مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی است که امروز اسمش هست «جستار‌های ادبی نوین». تاکنون ۲۳۰ شماره از آن منتشر شده و در کشور ما که با عنوان کشور نهاد‌های کلنگی درباره اش نظریه داریم، یعنی همه چیز را می‌سازیم و خراب می‌کنیم، تقریبا بدیع است و کم نظیر که یک نهاد به نام مجله دانشکده ادبیات بتواند شصت سال دوام بیاورد. از این بابت جای تبریک دارد.

یک پرسش مطرح است و آن اینکه در این کارنامه هفتاد ساله، آیا حضور یک پروژه بزرگ ملی در تاریخ و ادبیات فارسی محسوس است؟ پروژه ملی، در سطح جهانی معمولا استاندارد‌هایی دارد؛ اول اینکه در مقیاسی بزرگ و وسیع انجام می‌گیرد و دراز مدت هم هست. مثلا پروژه‌های ۱۵۰ساله در دانشگاه‌هایی مانند آکسفورد داریم. دومین ویژگی این است که تأمین مالی می‌شود از سوی یک نهاد دولتی یا شبه دولتی.

سومین ویژگی مشارکت تیم‌های محققانی است که از نسل‌های مختلف در تداوم هم هستند. تمرکز بر میراث ملی، هویت و بازتعریف ملیت، ویژگی چهارم و برخورداری از پشتیبانی نیرومند نظریه‌های ادبی فلسفی، ویژگی پنجم آن است. ششمین ویژگی اش هم تأثیر در شکل دادن به حافظه فرهنگی و روایت ملی است. یعنی اکنونِ ما را این روایت‌ها یا این پروژه‌های ملی شکل می‌دهد.

در هفتاد سال فعالیت مستمر و انبوه و حجیم گروه ادبیات مشهد، آیا یک پروژه ملی بلندمدت می‌بینیم؟ نه. یعنی هم استادان حاضر در جلسه و هم دانشجویان به این بیندیشند. استادان انگشت شماری در این هفتاد سال داریم که در یک حوزه پژوهشی کار می‌کنند. اما سایه و رنگ مایه یک پروژه ملی را در کارشان نمی‌بینیم که هویت ساز باشد و حافظه فرهنگی را تقویت کند. البته این وضعیت تمام گروه‌های ادبیات در کل کشور است. این‌ها خلأ‌های فرهنگی بزرگی است. وقتی اسم ایران می‌آید رگ گردنمان برمی خیزد، اما نسبت به این جور کار‌ها هیچ حساسیتی نداریم.

پروژه OED) Oxford English Dictionary) از سال ۱۸۷۵ یعنی درست ۱۵۰سال است که دارد انجام می‌شود. چرا این‌ها در ایران اتفاق نمی‌افتد؟ بخشی به ساختار سیاسی برمی گردد که اصلا ساختار سیاسی ما انگار ربطی به این چیز‌ها ندارد و مسئله شان نیست.

این خرده پژوهی و فقدان کلان نگری در پژوهش است که ما را همیشه با بحران روبه رو می‌کند. یک کانون همسو و همگرا برای مطالعات نداریم. هر کسی به خودش فکر می‌کند و یکسره می‌گویند او از من برداشت، او از من گرفت، این‌ها در شأن دانشگاه نیست و زمانی طرح می‌شود که پروژه کلان نباشد. پروژه کلان که باشد شاگرد در ذیل آن پروژه کار خواهد کرد. الان ما با شرایط نوینی روبه رو هستیم. آنچه تاکنون گفتیم همه اش از گذشته بود. جهان دیجیتال دارد ما را با واقعیت‌های جدیدی روبه رو می‌کند. شما کافی است که به تغییرات بنیادینی که در زبان و ادبیات عرب در جوار ما جریان دارد نگاه کنید.

پروژه‌های عظیم دیجیتالی کردنی که میراث متنی و زبانی و هویتی عرب امروز در دست انجام است در سه کشور پولدار یعنی قطر، امارات و عربستان در حال اجراست. تحولات فکری، ایدئولوژیک و فرهنگی بنیادینی در جهان عرب در حال شکل گرفتن است. الان مرکزیت ادبیات و کانون ادب عربی از پلتفرم چاپ قاهره و بیروت منتقل شده به حوزه خلیج فارس یا حتی به یک اکوسیستم جهانی و این خیلی تأثیر خواهد داشت در برآمدن بخشی از متن‌های ادبیات عرب یا برنیامدنش. همین طور که در ایران وب سایتی مانند گنجور یا وب سایت‌های مشابهش تغییراتی در درک ما از متون ادبی ایجاد می‌کنند.

مشارکت‌هایی در بخش تعاملی ایجاد می‌شود و مخاطبان نقش بزرگی دارند و کانون سازی می‌کنند و جای دانشکده‌ها را می‌گیرند. تاحالا مرجع‌ها بودند که تعیین می‌کردند چه متنی اهمیت دارد، الان ناشر‌ها می‌بینند کدام پرخوان است می‌روند سراغ آن. دوم اینکه زبان معیار جهان عرب تحت تأثیر دو مکتب بود: مکتب بصره و مکتب کوفه. الان پلتفرم‌ها و الگوریتم‌ها و داده‌ها هستند که معیار و نرم زبان عرب را تعیین می‌کنند. در زبان فارسی هم همین اتفاق می‌افتد و اگر ما نیندیشیم و اگر دولت ما، مردم ما، دانشگاهیان ما درباره این پدیده جدید فکر نکنند، ما حذف می‌شویم.

در جهان عرب می‌گویند حضور هر کدام از کشور‌های عربی در فرهنگ جهانی تابعی است از میزان حضورشان در فضای دیجیتال. اگر نباشند به حاشیه رانده می‌شوند. فارسی هم اگر حضور پیدا نکند به حاشیه رانده می‌شود. الان که شما با هوش مصنوعی کار می‌کنید اغلب اطلاعاتی که به شما می‌دهد از ویکی پدیاست. دانشکده‌های ادبیات چقدر برای اصلاح ویکی پدیا فکر می‌کنند؟ هیچی. منبعی است که همه اطلاعات را توزیع می‌کند، حافظه فرهنگی را می‌سازد، اما نه دانشجویان ادبیات و نه استادان ادبیات هیچ دغدغه‌ای نسبت به آن ندارند. حضور جهانی ما به میزانی خواهد بود که متن در ویکی پدیا داشته باشیم.

ایدئولوژی جهان عرب، یعنی ناسیونالیسم عربی دارد تغییر بنیادین پیدا می‌کند. الان قدرت الگوریتم‌ها و ساختار‌های دیجیتال هستند که آینده و نسل‌ها را می‌سازند. طرح‌های ملی ما باید بروند توی فضای دیجیتال. بار‌ها در فرهنگستان گفته‌ام که تا زمانی که دانشنامه ادب فارسی وارد فضای دیجیتال نشود به هیچ دردی نمی‌خورد. فقط به درد یک عده محقق می‌خورد. هویت ما را امروز پیکره داده‌ها می‌سازد. استادان دانشگاه باید رهبری معنا کنند و مسئله بسازند.

متأسفانه دانشگاه‌ها برای زبان ملی، ادبیات ملی و هویت برنامه ندارند. دانشگاه‌ها که می‌گویم گروه نیست، یعنی ریاست دانشگاه فردوسی و معاونانش با این مفاهیم بیگانه‌اند. چون می‌خواهند سر ماه حقوق کارمندان را بدهند و بیشتر از آن هم مسئله‌ای ندارند. دولتمردان هم که سرگرم جذب و دفع اعضای هیئت علمی هستند. یک سیستمی هم ساخته‌اند پیچیده، که هیچ ربطی هم به علم ندارد. هر کسی هم که از لحاظ علمی نمره بالا می‌آورد از یک جای دیگر رد می‌شود. عمدتا آمار بگیرند آن‌هایی که نمره علمی بالا دارند رد شده‌اند.

چنین ساختاری می‌خواهد برای ما هویت ملی بسازد، ابدا. متلاشی می‌کند اصلا. یا هم که گرم نوشتن قانون برای فیلترینگ هستند. خود فیلترینگ مانع بزرگی برای حضور ما در فضای جهانی است. یعنی عملا از هر گوشه نگاه می‌کنید عزم جزم دارند ایران را نابود کنند. سازندگان فیلتر فارغ از هر عقیده‌ای که دارند کاری که می‌کنند، به ازای هر روزی ماه‌ها ما را از جامعه جهانی بیرون می‌کنند و به حاشیه می‌رانند.

سرعت علم را که الان می‌دانید و امروز قابل اندازه گیری است؛ و این وقفه حضور ما در جهان و از فضای جهانی که در جیب همه بچه هاست، منجر به رکود هویت، متلاشی شدن ساختار‌های حافظه و خیلی چیز‌های دیگر می‌شود. امیدوارم که همت کنیم و نگذاریم زبان و تاریخ و هویتمان دچار توقف و انفعال بشود.

 

علی اکبر فیاض را خداوند به ملت ایران داده بود

محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد ممتاز دانشگاه تهران

درباره دانشکده ادبیات مشهد بسیار جای سخن گفتن هست، به این دلیل که یکی از قدیمی‌ترین دانشکده‌های ادبیات ایران و بعد از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است. بر روی هم دانشکده ادبیات مشهد، یکی از قدیمی‌ترین دانشکده‌های ادبیات سراسر ایران است و از جهاتی خیلی اهمیت دارد، چون استادان بسیار برجسته‌ای داشت که از بابت مقام علمی و آموزشی در صدر این نوع رشته‌ها قرار می‌گرفتند.

مانند مرحوم دکتر علی اکبر فیاض، دکتر احمدعلی رجایی بخارایی، دکتر غلامحسین یوسفی، دکتر جلال متینی و بسیاری استادان دیگری که الان من نمی‌توانم استقصا کنم نام و شخصیت همه آن‌ها را. ولی به هر حال همه آن‌هایی که در دانشکده ادبیات مشهد تدریس کرده‌اند، اغلب استادان برجسته و متشخصی بودند و همین‌هایی که من اسم بردم، در سراسر ایران از مفاخر فرهنگی ملی ما محسوب می‌شوند.

دکتر فیاض یک استثنا بود، نه برای دانشکده ادبیات مشهد، برای کل ایران و بی اغراق می‌توانم بگویم در میان دانشگاه‌هایی که از جهان اسلام می‌شناسم، دکتر فیاض یک نمونه ممتازی بود برای کل آموزش دانشگاهی در سراسر جهان اسلام. چون مثل او، تا جایی که من آشنایی دارم در هیچ جای جهان اسلام استادی نبود. ده دوازده زبان مهم اروپایی [همچون]انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، لاتین و یونانی را در حد کمال می‌دانست.

در معارف جهان اسلام و دروس دنیای طلبگی و معارف طلبگی هم واقعا آدم بی نظیری بود. خیلی عجیب بود. به نظرم استادی به جامعیت دکتر فیاض در کل جهان اسلام نداشتیم. خیلی عجیب بود. یک بار من به سرم زده بود که -حالا یادم نیست علتش چی بود- «آرس پویتیکِ» (Ars Poetica) هوراس را از انگلیسی و عربی ترجمه کنم. یک جاییش ماندم، رفتم پیشش، گفت اگر یونانی بود برای من بهتر از لاتین بود. خیلی عجیب بود. قدر دکتر فیاض را هنوز جامعه ایرانی و شاید بگویم جهانی نمی‌دانند، چون نمی‌شناسندش. فیاض استثنایی بود، موهبتی بود که خداوند به ملت ایران داده بود با آن وسعت اطلاعات.

 

مروری کوتاه بر تاریخ دانشکده ادبیات مشهد

سلمان ساکت، دانشیار زبان وادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد و پژوهشگر

همگی در اینجا گرد آمده‌ایم تا هفتاد سالگی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد را گرامی بداریم و بدین بهانه قدردان کسانی باشیم که در این هفتاد سال برای بالندگی و شکوفایی این گروه از هیچ کوششی فروگذار نکردند. البته کوشش‌ها برای پایه گذاری و تأسیس دانشکده ادبیات به سال‌ها پیش از سال ۱۳۳۴ بازمی گردد، اما این تلاش‌ها به دلایلی که عمده آن‌ها کمبود امکانات استاد بود به سرانجام نمی‌رسید. در این میان دو مرد ادب و سیاست آن روز خراسان، محمود فرخ و به ویژه علی مؤیدثابتی که سناتوری فعال و ذی نفوذ بود، تمام توان خود را به کار بسته بودند تا مقدمات صدور مجوز‌های لازم را برای تأسیس دانشکده ادبیات فراهم آوردند.

بی تردید یکی از موانع جدی برای جلب موافقت وزارت علوم، انتخاب فردی شایسته به سمت ریاست این دانشکده بود تا هم فضای علمی و فرهنگی و ادبی خراسان و مشهد را به خوبی بشناسد و هم از پس فرایند تأسیس و راه اندازی به شایستگی برآید. سرانجام مؤیدثابتی با مشورت محمود فرخ در مهرماه ۱۳۳۴ دکتر علی اکبر فیاض را که استاد کرسی ملل و نحل دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود برای این سمت پیشنهاد داد؛ و بدین گونه یکی از مهم‌ترین موانع برطرف شد و وزارت علوم مجوز تأسیس دانشکده ادبیات و راه اندازی رشته زبان و ادبیات فارسی را صادر کرد.

اول آذرماه ۱۳۳۴ اطلاعیه افتتاحیه دانشکده ادبیات در روزنامه خراسان منتشر شد که در آن از داوطلبان خواسته شده بود تا برای ثبت نام قطعی از دوم تا نهم آذرماه به محل دانشکده در خیابان جنت مراجعه کنند. در همین اطلاعیه گفته شده بود که شروع کلاس‌ها شنبه ۱۱ آذر ماه خواهد بود؛ بنابراین ما به واقع امشب در شب هفتاد سالگی گروه زبان و ادبیات فارسی هستیم؛ و شنبه ۱۱آذرماه ساعت هشت ونیم، اولین کلاس با حضور دکتر فیاض و دانشجویانی مثل علی شریعتی، حسین رزمجو، پوران شریعت رضوی و حسین خدیوجم افتتاح شد.

از آن روز تا امروز این گروه راهی دراز را طی کرده و فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذاشته است. نخستین استادان این گروه دکتر علی اکبر فیاض، غلامحسین یوسفی، ابوالقاسم حبیب الهی، سید احمد خراسانی و سید ولی ا... شهاب فردوس بودند.

غلامحسین یوسفی در سال ۱۳۳۵ از پایان نامه دکتری خود در دانشگاه تهران دفاع کرد و یک سال بعد به طور رسمی به گروه زبان و ادبیات فارسی پیوست. دو سه سال بعد افراد دیگری هم به گروه اضافه شدند، از جمله دکتر جمال رضایی، دکتر رحیم عفیفی، دکتر جلال متینی و دکتر احمدعلی رجایی بخارایی.

در این سال‌ها مدیریت گروه بر عهده ریاست دانشکده بود؛ بنابراین دکتر فیاض هم زمان با تمشیت امور دانشکده، اداره گروه را هم برعهده داشت او سال ۱۳۴۲ از ریاست دانشکده کناره گرفت، به تهران بازگشت و دکتر رجایی بخارایی به جای او عهده دار ریاست دانشکده و مدیریت گروه شد. با تغییرات بنیادینی که سال ۱۳۴۴ در نظام آموزشی کشور به وجود آمد و رشته‌های تحصیلی، هویتی مستقل در قالب گروه‌های آموزشی پیدا کردند و قرار شد که هر گروه آموزشی مدیری مستقل داشته باشد، دکتر یوسفی عهده دار مدیریت گروه آموزشی زبان و ادب فارسی شد.

سال ۱۳۴۸ دکتر رجایی که افزون بر شهرت در تدریس به شجاعت و حمایت از دانشجویان نیز نام بردار بود از دانشگاه مشهد بازنشسته شد و به جای او دکتر متینی به کرسی ریاست دانشکده تکیه زد. در آستانه دهه۵۰ چند تن دیگر نیز به گروه پیوستند از جمله محمدمهدی رکنی، دکتر محمد علوی مقدم، دکتر حمید زرین کوب و دکتر گیتی رستگارفلاح.

از سال تحصیلی ۵۰-۴۹ به اهتمام دکتر یوسفی، دوره فوق لیسانس راه اندازی شد. البته این مهم از اهدافی بود که دکتر فیاض از سال‌ها پیش در سر می‌پروراند. او مهرماه ۱۳۳۸ در پاسخ به خبرنگاری که از فعالیت دانشکده ادبیات در آن سال تحصیلی پرسیده بود، از فراهم آمدن مقدمات تشکیل دوره فوق لیسانس یاد کرده بود. در نخستین دوره کارشناسی ارشد، چهار نفر پذیرفته شدند: محمدمهدی ناصح، ژاله متحدین، محمدحسین سعادت فر و منوچهر روحانی؛ که دو نفر نخستین بعد‌ها به عضویت گروه زبان و ادب فارسی درآمدند.

در این سال‌ها یوسف بَکّار، استاد مدعو از کشور اردن، با گروه زبان و ادب فارسی ارتباط تنگاتنگ داشت و تدریس صرف و نحو و متون عربی برعهده او بود. همان طور که اشاره شد سال ۱۳۵۵ با درخواست تأسیس دوره دکتری موافقت شد و بدین ترتیب دانشگاه فردوسی بعد از دانشگاه تهران در مقطع دکتری دانشجو پذیرفت و نخستین دانش آموخته این دوره زنده یاد دکتر محمدمهدی ناصح بود که در سال ۱۳۶۲ از رساله خودشان دفاع کردند.

در این سال‌ها یعنی اوایل و اواسط دهه۵۰ بعضی از دانش آموختگان مقطع فوق لیسانس مثل ژاله متحدین، محمدجعفر یاحقی و بعدتر سیدحسین فاطمی به همکاری با گروه دعوت شدند. دکتر ناصح هم از آموزش و پرورش به دانشگاه منتقل شد و دکتر عباسقلی محمدی دوران خدمت سربازی خود را در گروه گذراند و سپس به استخدام گروه درآمد. در این میان دکتر حمید زرین کوب به تهران منتقل شد.

بعد از پیروزی انقلاب تلاطم سیاسی تا حدی گروه را تحت تأثیر قرار داد و باوجود کسانی، چون زنده یاد دکتر خواجویان که در صیانت از حرمت دانشگاه و استادان تمام توان خود را به کار بسته بودند، افرادی، چون خانم دکتر متحدین و خانم دکتر فلاح رستگار از گروه کنار گذاشته شدند. در سال ۱۳۵۸ دکتر یوسفی هم به درخواست خود بازنشسته شد و رخت از فعالیت‌های دانشگاهی برگرفت. در این سال‌ها دکتر حسین رزمجو و دکتر محمدجاوید صباغیان از آموزش و پرورش به گروه منتقل شدند.

در دهه۶۰ دکتر عبدالله رادمرد، دکتر محمد تقوی، دکتر محمدعلی غلامی نژاد، دکتر زهرا اختیاری، دکتر ابوالقاسم قوام و دکتر سیدعباس محمدزاده به گروه پیوستند. در میانه دهه ۶۰ دکتر محمدرضا راشدمحصل که دوره کارشناسی را در همین گروه گذرانده بود و در فضل و دانش و آزادگی آیتی بود و به همین دلیل هم بازنشسته اش کرده بودند به مشهد آمد. گروه زبان و ادبیات فارسی با گشودگی صدر و بلندنظری از این فرصت بهره برد و با دعوت از او برای تدریس، وزن علمی آموزشی خود را ارتقا بخشید.

در همان سال‌ها دکتر رضا انزابی نژاد و دکتر تقی وحیدیان کامیار به ترتیب از تبریز و اهواز به مشهد منتقل شدند که هر یک به سهم خود در بالندگی و شکوفایی گروه نقش بسزایی ایفا کردند. در دهه۷۰ دکتر نوید نقبی و دکتر مهدخت پورخالقی چترودی نیز پس از دریافت درجه دکتری به خدمت گروه درآمدند.

اما گروه زبان و ادب فارسی در مراودات علمی و برگزاری نشست‌ها و کنگره‌های ملی و بین المللی پیشینه‌ای طولانی و کارنامه‌ای پر برگ و بار دارد. گذشته از حضور استادان و دانشجویان خارجی به عنوان استاد مدعو، فرصت مطالعاتی و دوره‌های کوتاه مدت، برگزاری کنگره‌ها و مجالس علمی مانند مجلس بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در شهریور ۱۳۴۹، دومین کنگره تحقیقات ایرانی در شهریور ۱۳۵۰، اولین تا ششمین هفته فردوسی از ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶، کنگره جهانی ناصرخسرو در شهریور ۱۳۵۳ و مجلس بزرگداشت دقیقی توسی در آذرماه ۱۳۵۴، پیش از انقلاب و همایش‌های سالانه روز ملی بزرگداشت فردوسی از سال ۱۳۸۲ تا الان، دومین گردهمایی بزرگ انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در سال ۱۳۸۶، همایش بین المللی اقبال لاهوری و اندیشه‌های او در سال ۱۳۹۱ و همایش بین المللی امیرعلی شیر نوایی در سال ۱۳۹۳ تنها گوشه‌ای از فعالیت‌ها و کوشش‌های گروه در برقرار پیوند‌های علمی و فرهنگی با دانشمندان داخل و خارج کشور است.

اما، آخرین افتخاری که می‌خواهم از آن یاد کنم، اعطای دکترای افتخاری به محمود فرخ در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ است که به پایمردی دکتر یوسفی و دکتر متینی صورت گرفت؛ و ردای استادی دانشکده ادبیات که تراز آبی رنگ ویژگی متمایزکننده آن بود بر تن استاد محمود فرخ پوشانده شد؛ و بدین گونه درجه دکتری به نام فرخ فرخندگی بیشتری یافت و لباس استادی بر دوش او اعتبارش دو چندان شد.

گروه زبان و ادبیات فارسی با این پیشینه و با این کارنامه امروز هفتاد ساله شده است.

 

* این گزارش چهارشنبه ۱۲ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۴۲ روزنامه شهرآرا صفحه فرهنگ و ادبیات چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44