کد خبر: ۱۳۴۰۵
۲۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۲
نقش شیمی در هنر خطاطی استاد انوشیروان فروغی

نقش شیمی در هنر خطاطی استاد انوشیروان فروغی

استاد انوشیروان فروغی می‌گوید: حداقل ۲۰ سال شیمی کاربردی کار کرده‌ام و خیلی از کار‌های نقاشی‌خط من با استفاده از مواد شیمیایی است که به استخدام هنر درآورده‌ام.

آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی. یکی او خواندی لاغیر، یکی را هم او خواندی هم غیر، یکی نه او خواندی نه غیر او ... 

از کوچه‌های فلسفه و اشراق راه می‌جویم به سمت دکان عشق او. جایی که در آن هنر می‌فروشد و عاشقی می‌خرد. از او بسیار شنیده‌ام، که شاگردی بزرگان کرده است و خود استاد بزرگانی دیگر است. نامش اگرچه با امیرخانی و موحد و عبدالرضایی پیوند خورده است و آوازه‌اش اگرچه به عنوان «خطاط برتر جهان اسلام» در این‌سو و آن‌سو پیچیده، من او را به محبت و عرفان شناخته‌ام.

ذکر خیرش، پای مرا می‌کشد به محله پروین اعتصامی مشهد، به کارگاه خطاطی. رخصت می‌گیرم و وارد می‌شوم. کارگاه چندان مرتب نیست، دکان کوچکی است با کتاب‌هایی در قفسه، کتاب‌هایی از شعر و خط و عرفان بر دیوارها و روی زمین، تابلوهایی از زیباترین خط‌های جهان. در تاریکی خیابان، کارگاه، دور افتاده به نظر می‌رسد؛ کومه‌ای در انتهای بیابانی دور؛ خط‌های بر دیوار، موسیقی عشق و تنهایی...

سی سال عاشقی

استاد انوشیروان فروغی؛ متولد سال ۱۳۳۹، به‌دنیا آمده در مشهد و بزرگ‌شده تهران. خانواده‌ای داشته اهل ذوق؛ خط را ابتدا از پدر و عمویش فراگرفته؛ دوره‌های فوق‌ممتاز را نزد استاد امیرخانی گذرانده، در ثلث نزد استاد موحد آموزش دیده است و نزد استاد عبدالرضایی ظرافت‌های خط ثلث و نستعلیق را آموخته. جز خط، هنر‌های دیگری هم دارد؛ اهل موسیقی است و موقع گفت‌و‌گو، تار او روی زمین کارگاه است، کنار من. خودش می‌گوید: «شاید بیش از ۲۰ حرفه یاد دارم و چند تا از آنها را برای خوشنویسی به کار گرفته‌ام.»

از تحصیل ناتمامش در دانشگاه شریف، علاقه او به شیمی باقی مانده و اینکه «حداقل ۲۰ سال شیمی کاربردی کار کرده‌ام و خیلی از کار‌های نقاشی‌خط من با استفاده از مواد شیمیایی است که به استخدام هنر درآورده‌ام.» دو سال زندگی‌اش را در جبهه گذرانده و چند تا ترکش هم در تنش یادگاری مانده است. سی سال است خطاطی می‌کند؛ به قول خودش، سی سال عاشقی.

نامش با امیرخانی و موحد و عبدالرضایی پیوند خورده و آوازه‌اش به عنوان «خطاط برتر جهان اسلام» ییچیده

 

دیوار به دیوار خدا

می‌پرسم: چرا هنر؟ می‌گوید: «هنر در همسایگی خداست. دیوار به دیوار خداست. هم از نظر خلق و نوآوری و هم به دلیل عشق. خداوند، عاشق است. اوّل عاشق، خودش بوده. حدیث قدسی می گوید: «خلق کردم چون دوست داشتم»؛ هنر، عشق است و به قول استاد شفیعی‌کدکنی، «ادراک بی‌چگونه هنر»؛ هنر چگونگی ندارد، همان‌طور که خدا چگونگی ندارد.هنر، آن است. کیفیتی است «یدرک و لایوصف»، قابل‌درک و غیرقابل‌توصیف؛ 

هرچه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل گردم از آن

می‌توانیم از خط حرف بزنیم اما وقتی به سراغش می‌آییم، عمری باید که بتوانیم آن را با پیچش و ظرافت بنویسیم که مطبوع طبایع مردم شود.» درباره رابطه هنر با تعالی انسان می‌گوید: «هنر با خدا ارتباط دارد. انسان را به سمت تعالی می‌برد. انسان باید حرکت داشته باشد. باید از مرحله‌ای به مرحله دیگر کمال پیدا کند. این یعنی به سمت خدا رفتن، و به سمت خدا رفتن بی‌انتهاست.»

 

توحید هنر

از چیستی هنر می‌گوید: «همه ویژگی‌هایی که در هنر هست، در عالم هم هست؛ در اصل، عالم محصول هنری خداست. هنر فاکتورهایی دارد که به نظرم از زمان حضرت ابراهیم(ع) نمود پیدا کرده و در دین ما به کمال رسیده. منظور، توحید است.»

و ادامه می‌دهد: «بهترین تعریف و تعبیر هنر را از دکتر الهی‌قمشه‌ای شنیدم که هنر، وحدت بین اجزای متکثر است. در موسیقی و خط، کثرت‌هایی دارید که آن‌ها را بلند و کوتاه و کژ و راست کنار هم می‌نشانید و اثر هنری خلق می‌کنید. توحید، منحصر به دین نیست و دنیا در نتیجه وحدانیت پابرجاست. اگر وحدانیت نباشد، جنگ است؛ وحدت، اصل عالم و مایه صلح است و اساس هنر هم بر همین وحدت است: 
طبایع جز کشش کاری ندارند / حکیمان این کشش را عشق خوانند...»

 

استاد انوشیروان فروغی را به عنوان «خطاط برتر جهان اسلام» می شناسند.

 

اگرعشق نبود...

سخن که به عشق می‌رسد، کلام گل می‌کند که: «سرمایه حرکت انسان‌ها در هر زمینه‌ای عشق است. عشق که نباشد، هیچ‌چیز نیست:
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق / بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
آدم بی‌عشق، مرده‌ای بیش نیست؛ به قول صائب:
اگر عاشق نمی‌بودیم صائب / چه می‌کردیم با این زندگانی؟
با عشق، همه‌جا برایت گلستان است. مثل حضرت یوسف، به زندان هم که بیفتی و در را هم که برایت باز بگذارند، نمی‌خواهی از عشقت جدا شوی:من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم.»

 

هنر دینی

از هنر می‌گوییم و به «خط» می‌رسیم. از شوق خوشنویسی می‌گوید و اینکه «به همان عشق برمی‌گردد. بی‌دلیل است شاید. یکی همین کشش روحی است و دیگر چیزی که به آن رسیدم، اینکه دین باید با هنر عرضه شود. آنچه اصل و پایگاه و سنگ بنای دین است، باید با هنر عرضه شود؛ همان چیزی که در شعر حافظ و سعدی و مولانا می‌بینیم.

کسانی‌که در جامعه احساس رسالت می‌کنند، باید سراغ هنر بروند و هر اندیشه‌ای که با هنر آمیخته نشود، محکوم به فنا خواهد بود. دین ما، دینی هنری است و کلام بزرگان ما، کلام هنری است.» از هنری بودن دین اسلام که می‌گوید، شاهدمثال از سنت پیامبر(ص) می‌آورد: «پیامبر فرمود "قید العلم بالکتابه"، با کتابت، بند به پای علم بزنید که از دستش ندهید.

بعد هم فرمودند "کسی که بسم‌الله را به خط خوش بنویسد، بهشت بر او واجب می‌شود." این‌طور تشویق‌ها موجب شد که مسلمان‌ها سراغ خوشنویسی بروند. به گفته همه مستشرقین، هنر خوشنویسی جزو هنرهای دینی است.»

 

عود بر آتش

فروغی، اهل خلوت است. بیشتر وقتش را همین‌جا خطاطی می‌کند درحالی‌که آثارش در نمایشگاه‌های گروهی و انفرادی در سراسر ایران و کشورهای گوناگون به‌نمایش درمی‌آید. از او در مورد این خلوت و آن هیاهو می‌پرسم؛ از اینکه آیا هنرمند باید با هنرش به اجتماع بیاید یا برای آفرینش هنری نیاز به خلوت است؟ او اما راه میانه را برگزیده است؛ «این به اعتقاد و باور شخص بستگی دارد؛ اعتباری و نسبی است. حکایت دوست‌داشتن‌ها و دوست‌نداشتن‌هاست. من خلوت را بیشتر دوست دارم اگرچه باور دارم:
فضل و هنر ضایع است تا ننماید / عود بر آتش نهند و مشک بساید

تا عود را نسوزانی و مشک را نسایی، عطری به مشام نمی‌رسد، همه‌گیر نمی‌شود و مردم از آن بهره نمی‌برند. من به اعتدال معتقدم. آدم در خلوت می‌تواند هنرش را تعالی دهد البته وقتی هم باید بیاید در جامعه. من در خلوتم دو نسخه مفاتیح و همین‌طور قرآن را خوشنویسی کرده‌ام. این‌ها نتایج خلوت است.»

 

مشق استاد

از استاد امیرخانی شنیده‌ام که استعدادهای عالی میان جوان‌ها ظهور پیدا کرده‌اند که به مراتب از استادان پیشین بهتر می‌نویسند و اینکه امید داریم نسل جوان خوشنویس کشور آن‌قدر پیشرفت کند که ما در محضر آنان شاگردی کنیم. این شنیده را با انوشیروان فروغی در میان می‌گذارم و او تأیید می‌کند: «بله، دقیقاً. استعدادهای جوان زیادی بروز کرده که بسیار توانا و قدرتمند هستند. این‌ها نشانه تلاش‌هایی است که استادان داشته‌اند. زحمت‌های آن‌ها اکنون به‌بارنشسته و فقط کافی است از این محصولی که ثمر داده، محافظت کنیم.»

فروغی از تأثیر  دانش  و فناوری بر این هنر خوشحال است: «امکانات فنی هم به کمک این رشد سریع آمده. همین رایانه، باوجود اینکه بعضی‌ها فکر می‌کنند رقیبی برای خوشنویسی است به نظر من نه‌تنها رقیب نیست بلکه یاوری هم برای نسل‌های جدید خوشنویسی بوده است.

در گذشته، وقتی می‌خواستیم یک قطعه خط از استاد امیرخانی مشق کنیم، فقط کپی‌های رنگ‌و‌رو‌رفته‌ای در اختیار داشتیم که شاید صد بار از روی آن‌ها کپی گرفته شده بود و فقط خط باریکی از محیط کلمات مانده بود.

الآن شما می‌توانید خط استاد امیرخانی و هر شیوه و سبک دیگری از خط قدما را در اینترنت جستجو کنید و با امکانات رایانه‌ای در اندازه بزرگ ببینید و مشق کنید. اگر ما هم سی سال پیش به این امکانات دسترسی داشتیم، شرایط متفاوت بود. بی‌شک نسل جدید باید موفق باشند. استعدادها به واسطه ارتباطات جمعی بیشتر شده و امکانات و وسایل هم کمک می‌کند.»

 

اسطوره‌های زمینی

با این وجود، چرا نام خیلی از هنرمندان گذشته این‌قدر روشن در ذهن جامعه ما باقی مانده، اما از خوشنویس‌های امروزی کمتر کسی نام‌آور شده است؟ پاسخ می‌دهد: «این یک مسئله اجتماعی است. وقتی استعدادی در غیبت استعدادهای دیگر ظهور می‌کند، نام آن شخص دهان به دهان می‌گردد و بعضی شایستگی این شهرت را هم دارند. البته به قول شاعر:
به مقبولی کسی را دسترس نیست / قبول خاطر اندر دست کس نیست
بسا نیکو رخ شیرین شمایل / که سویش طبع مردم نیست مایل

مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم می‌دهند تا یک نفر شاخص شود. مثلاً استاد امیرخانی نه‌تنها در زمینه خوشنویسی شخصیت برجسته‌ای است بلکه در فرهنگ و شعور و آداب اجتماعی هم سرآمد است. مردم در ذهن خودشان اسطوره‌سازی می‌کنند و هنرمندها را با آن ویژگی‌ها مقایسه می‌کنند.»

 

سر زلف خط

صحبتمان به درازا می‌کشد، به نیمه‌شب. از تفسیرپذیری اثر هنری حرف می‌زنیم، از جنگ و دفاع، که دو سال از زندگی او و سال‌های سال زندگی مردم در آن گذشت، از قرآنی که خوشنویسی کرده و با اینکه به زیباترین خط نوشته، روی طاقچه خاک می‌خورد. از مسئولانی که هنر را فراموش کرده‌اند، از مردمی که دخلشان کفاف خرجشان را نمی‌دهد و حوصله‌ای برایشان نمانده که مثل قدیم، سری بزنند به کارگاه خطاطی خوشنویس شاعر محله ما؛ از عمری می‌گوید که پای خط گذاشته است و از اینکه:
چهل سال عمرم به خط شد تلف / سر زلف خط ناید آسان به کف

 

*این گزارش سه شنبه، ۲۱ آذر ۹۱ در شماره ۳۴ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است. 

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44