کد خبر: ۱۲۶۸۹
۲۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
۳ نسل خدمت به زائران پیاده در خانواده محبوبه‌خانم

۳ نسل خدمت به زائران پیاده در خانواده محبوبه‌خانم

محبوبه حسین‌زاده می‌گوید: هشت‌ماهه بودم که پزشکان جوابم کردند. پدرم نذر کرد اگر عمرم به دنیا باشد، هر‌سال دهه آخر صفر برای زائران هر‌کاری که از دستش برمی‌آید، انجام بدهد.

محبوبه از وقتی یادش می‌آید، به‌همراه مرحوم پدرش، آقاماشاءالله به زائران علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) خدمت کرده است. پدرش جوراب‌بافی داشت. محبوبه به همراه پدرش در دهه آخر صفر، شیر گرم و جوراب برای زائران به کنار جاده طرق می‌برد و بینشان پخش می‌کرد.

خانم حسین‌زاده سی‌وهفت ساله است و هرچه را دارد، مدیون عنایت امام‌رضا (ع) و خدمت به زائران می‌داند. این بانوی ساکن محله زارعین، روایت دل‌نشینی از عنایت امام‌رضا (ع) و به‌دنیا‌آمدن دو فرزندش، زهرا و رضا دارد.

 

 

کار برای زوار

محبوبه‌خانم، چه آن زمان که مجرد بود و چه حالا که مادر دو فرزند است، در دهه آخر صفر، بی‌کار نمی‌نشیند. او در همه مدت ۱۰ روزی که زوار در خانه اهالی محله زارعین اسکان دارند، به آنها خدمت می‌کند و از پذیرایی صبحانه، ناهار و شام گرفته تا شستن لباس‌هایشان را برعهده می‌گیرد.

خانم حسین‌زاده برای استقبال از زائران سر از پا نمی‌شناسد. محبوبه‌خانم شرح این دلدادگی را برایمان این‌طور توضیح می‌دهد: مادرم می‌گوید شفایم را از امام‌رضا (ع) گرفته است. شاید به‌همین دلیل است که این‌قدر عاشق خدمت به زائرانش هستم.

آن‌طور‌که می‌گویند، هشت‌ماهه بودم که پزشکان جوابم کردند. بیمار شده بودم و کاری از دکتر‌ها برنمی‌آمد. پدرم به حرم رفت و نذر کرد که اگر عمرم به دنیا باشد، هر‌سال دهه آخر صفر برای زائران هر‌کاری که از دستش برمی‌آید، انجام بدهد. نذر پدرم پذیرفته و حالم روز‌به‌روز بهتر شد.

آقاماشاءالله چند‌سالی است که به رحمت خدا رفته، اما محبوبه‌خانم راه او را ادامه داده است. کاری که او انجام می‌دهد، حس و حال خوبی برایش دارد.

 

هدیه امام‌رضا (ع)

صحبت از دو فرزندش که می‌شود، با لبخند به آنها نگاه می‌کند و صحبتش را این‌طور ادامه می‌دهد: حدود سال ۹۰ ازدواج کردم. من و همسرم منتظر فرزند بودیم. به دکتر که مراجعه کردیم، پزشک گفت باید تحت درمان قرار بگیریم. در این مدت، طبق دستور پزشک دارو مصرف می‌کردیم، اما خبری از بارداری نبود.

به آقا گفتم فرزندم اگر دختر باشد، نامش را زهرا و اگر پسر باشد، اسمش را رضا می‌گذارم

امان از آن روزی که دل بنده‌ای بشکند و با دل شکسته‌اش به حرم امام‌رضا (ع) برود. محبوبه هم از نیش و کنایه اطرافیان امانش بریده می‌شود. دل‌شکسته و گریان راهی حرم می‌شود. پشت پنجره فولاد می‌نشیند و بدون یک کلام گلایه یا شکایت، فقط اشک می‌ریزد.

مدتی بعد، مثل هرسال، برای استقبال از زائران دهه آخر صفر آماده شد. اما آن سال، حال و روز متفاوتی داشت. ناخوش‌احوال بود. وقتی به پزشک مراجعه کرد، متوجه شد باردار است.

محبوبه‌خانم ادامه می‌دهد: وقتی تست بارداری‌ام مثبت شد، باور نمی‌کردم. هنگامی‌که پزشک زنان آزمایش‌هایم را دید، باتعجب پرسید چه دارویی مصرف کرده‌ام که بیماری‌ام برطرف شده و باردار شده‌ام. از بیماری خبری نبود و دیگر حتی برای بارداری نیازی به جراحی نداشتم.

او دوباره به پابوس امام‌رضا (ع) می‌رود. این‌بار از حضرت می‌خواهد فرزند سالمی به او عطا کند. محبوبه‌خانم، در‌حالی‌که صدایش از هیجان می‌لرزد، ادامه می‌دهد: رو به ضریح آقا کردم و از حضرت خواستم سلامت به دنیا بیاید. به آقا گفتم فرزندم اگر دختر باشد، نامش را زهرا و اگر پسر باشد، اسمش را رضا می‌گذارم.

زهرا در سال ۹۳ متولد شد و دوسال بعد، رضا به دنیا آمد. صحبتش که به این بخش می‌رسد، می‌گوید: هر‌چه دارم از خدمت به زائران دارم. حالا زهرا و رضا هم مانند خودم عاشقانه از زائران پذیرایی می‌کنند و هر سال قبل از دهه آخر صفر منتظر آمدنشان هستند.

 

* این گزارش سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۳ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44