کد خبر: ۱۰۱۵۷
۱۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۰

اهالی منطقه ۳ برای میزبانی از زائران پیش قدم شدند

از حدود یک‌ماه‌و‌نیم پیش شروع کرده‌ایم به جمع‌کردن کمک‌ها. همه‌جوره‌اش را داریم؛ از ۱۰ هزار تومان تا ۵ میلیون‌تومان. هر‌کس به قدر وسعش همراهی می‌کند. یک خانواده داریم که پذیرایی چای را به عهده گرفته‌اند. 

دل‌آشوبه دارند برای بهترین‌بودن. شاید، چون یقین دارند که ناظر خدماتشان خدایی است که حواسش به همه‌چیز هست. همه‌چیز حتی نیت‌های پاک و نجوا‌های قلبی که تا امروز آنها را برای کسی بازگو نکرده اند، جز برای امام مهربانی‌ها.

هر‌کدام از خادمانی که این روز‌ها در تب‌و‌تاب پذیرایی از مهمانان آقا هستند، دلیلی از جنس ارادت دارند برای همه دوندگی‌ها، خستگی‌ها و هزینه‌هایی که هر‌سال در دهه پایانی ماه صفر با آغوش باز به استقبالش می‌روند. از میان هزاران قصه و روایت ناگفته، پای صحبت تعدادی از خادمان بی‌نام‌و‌نشان امام‌هشتم (ع) در منطقه‌۳ نشستیم که هر‌کدامشان در برگزاری آبرومندانه این بزم میلیونی به میزبانی مشهد‌الرضا (ع) سهمی بزرگ دارند.

 

میزبانی تمام قد ساکنان منطقه سه از زائران امام رضا(ع)

 

ماجرا از یک دیگ آش شروع شد

محمدرضا وحیدی۴۰‌ساله، ساکن محله شهید قربانی: ماجرا از یک دیگ آش شروع شد. دقیق‌ترش را بخواهید از یک سؤال؛ سؤالی که از خودم پرسیدم و نتوانستم به آن جواب بدهم. پانزده‌سال پیش برای زیارت اربعین به کربلا مشرف شده بودم. عراقی‌های بی‌امکانات را می‌دیدم که نه آب درستی داشتند، نه برقی و نه گازی. هنوز هم وضعشان همین است و با کپسول و هیزم پخت‌و‌پز می‌کنند. تماشا می‌کردمشان که با این امکانات نداشته، چطور به زائران آقا سیدالشهد (ع) خدمت می‌کنند. سؤالی که اشاره کردم، اینجا به ذهنم آمد: محمدرضا وحیدی! همسایه امام رضا (ع)! تو برای پذیرایی از مهمانان آقا چه کار کرده‌ای؟ اصلا اگر فردای قیامت، حضرت این سؤال را بپرسد، چه جوابی داری؟

راستش هیچ جوابی نداشتم. ماجرای خدمت من این‌طور شروع شد؛ از یک دیگ آش که بردم توی جاده، در مسیر زائران پیاده توزیع کردم. سال بعد شد دو تا دیگ و هر‌سال، بیشتر از پارسال. پنج‌شش‌سالی می‌شود که موکب می‌زنیم در هجده‌کیلومتری مشهد، رو‌به‌روی ناظریه. به زوار امام‌هشتم (ع) جای استراحت می‌دهیم و امکانات تغذیه. به هیچ‌جا هم وصل نیستیم، جز کمک‌های اهالی حاشیه شهر مشهد که اوضاع مالی‌شان چنگی به دل نمی‌زند، اما با جان و دل پای کارند.

 

میزبانی تمام قد ساکنان منطقه سه از زائران امام رضا(ع)

 

از حدود یک‌ماه‌و‌نیم پیش شروع کرده‌ایم به جمع‌کردن کمک‌ها. همه‌جوره‌اش را داریم؛ از ۱۰ هزار تومان تا ۵ میلیون‌تومان. هر‌کس به قدر وسع و اعتقادش دارد همراهی می‌کند. یک خانواده داریم که پذیرایی چای را به عهده گرفته‌اند. 

با زن و بچه، پنج‌روز کار و زندگی‌شان را رها می‌کنند و می‌آیند برای کمک. گروه دیگری، واکس‌زدن کفش‌های زوار را تقبل کرده‌اند. یکی با وانتش کمک می‌کند. آن یکی فرش می‌آورد. تعدادی هم در واحد فرهنگی مشغول هستند. بیشتر این خادمان، بچه‌های مسجد صاحب‌الزمان (عج) در پنج‌تن‌۷۴ هستند.

با کمکشان ایستگاه را از جمعه سرپا کرده‌ایم و تا چهارشنبه ادامه می‌دهیم. حین تمام این دویدن‌های شبانه‌روزی، دغدغه‌مان این است که کودکان و نوجوانانمان را پای کار بیاوریم و کادرسازی کنیم. به این امید که چم‌و‌خم کار را یاد بگیرند، اهل بیتی شوند و بعد از ما سکان خدمت را به دست بگیرند.

 

میزبانی تمام قد ساکنان منطقه سه از زائران امام رضا(ع)

 

شده‌ایم میزبان مهمانان آقا

اسماعیل جعفری ۴۵‌ساله، ساکن محله پنج‌تن: «می‌خواهند موکب راه بیندازند برای پذیرایی از زائران پیاده. وانت لازم دارند. کمکشان می‌کنی اسماعیل؟» 

چیزی که همسرم می‌گفت، همان بود که از مدتی قبل دنبالش بودم؛ اینکه دهه آخر صفر برای زائرانی که پیاده می‌آیند مشهد، کاری انجام بدهم، اما آشنایی نداشتم. همسرم ماجرای موکب را در یک روضه خانگی شنیده بود. با وانتم برای کمک رفتم و شدم خادم آقا. از آن زمان هشت‌سال می‌گذرد و من که حالا به برکت عنایت امام‌هشتم (ع) گره‌های زندگی‌ام یکی بعداز دیگری باز می‌شود، انتظار می‌کشم برای این ایام و فرصت دوباره خدمت. از چهار‌سال پیش، خانه‌ام را هم داده‌ام برای زائران، با تمام اسباب و اثاثیه‌اش. این خانه را در ایام شهادت امام‌رضا (ع)، نذر زائران آقا کرده‌ام.

هر‌کدام از خادمانی که این روز‌ها در تب‌و‌تاب پذیرایی از مهمانان آقا هستند، دلیلی از جنس ارادت دارند.

خوب یادم است که خانه قبلی‌ام چقدر کوچک بود. از حضرت خواستم خانه بزرگ‌تری نصیبم کنند و من هم به شکرانه‌اش، آن را سه‌روز رایگان در‌اختیار زائران بگذارم. هنوز به سال نرسیده، آقا حاجتم را داد و من و خانواده‌ام به خانه‌ای بزرگ‌تر اسباب‌کشی کردیم. خودمان هم درست نفهمیدیم که این ماجرا از کجا و چطور، این‌قدر ساده برایمان جفت‌و‌جور شد.

درست است که این سال‌ها به برکت خدمت برای زائران پیاده آقا، محبت میان من و حضرت آشکارتر از همیشه شده است، اما راستش هر‌چه بیشتر به زندگی‌ام حتی زمانی‌که در وادی این صحبت‌ها نبودم فکر می‌کنم، می‌بینیم ایشان حواسش به من بوده و عنایتشان شامل حالم شده است. خبط‌وخطا‌هایی که در رفتارم داشتم و با کمک ایشان اصلاح شد، خدمت سربازی‌ام، اوضاع مالی‌ام و چیز‌های دیگری که هر‌کدام قصه‌ای دارد برای خودش.

من و همسرم این روز‌ها حالمان بهتر از همیشه سال است. امروز دوستی تماس گرفت. دنبال جا می‌گشت برای تعدادی از زائران آقا که دارند از اردبیل و بندرعباس به مشهد می‌آیند. قرار شد افتخار میزبانی‌شان نصیب ما و خانه صدمتری‌مان شود. فوری شروع کردیم به تمیزکردن خانه و زندگی‌مان. کم موضوعی نیست که، ناسلامتی مهمانان آقا دارند می‌آیند.

 

{$میزبانی تمام قد ساکنان منطقه سه از زائران امام رضا(ع)

 

میزبانی به سبک کودکان

مریم اسفراینی ۳۹ ساله، ساکن محله گاز: سخت است به یک بچه چهار‌پنج‌ساله بفهمانی که صدای زیر‌و‌بم یعنی چه یا مثلا چه وقت باید حرکاتی را با دستش انجام بدهد تا منظورش را بهتر بفهماند. طول می‌کشد تا متوجه شود منظورت از پایین‌آوردن یا بالا‌بردن صدا چیست و دیگر چیز‌هایی که یک سرود دسته‌جمعی را شنیدنی می‌کند؛ آن‌قدر شنیدنی که مخاطب حس کند چیزی را از دست می‌دهد اگر زودتر تلفن همراهش را درنیاورد و با دوربینش، از شعر‌خواندن پانزده‌شانزده کودک خردسال فیلم نگیرد.

همه این سختی‌ها به شیرینی‌هایش در! وقتی می‌بینی حتی خود پدر و مادر‌ها باورشان نمی‌شود که طفلشان دارد این‌قدر زیبا و هماهنگ اجرا می‌کند یا مثلا وقتی چشم‌های خیس زائرانی را می‌بینی که پای سرود بچه‌ها میخکوب شده‌اند.

از مدت‌ها پیش تمرین سرود‌ها و دکلمه‌های امام‌رضایی را در گروه سرود میراث خورشید طوس شروع کردیم و از یکی‌دو هفته پیش هم داریم با بچه‌ها، شعر‌ها را مرور می‌کنیم. صحنه‌های استقبال زائران از اجرا‌های قبلی را که در ذهن مرور می‌کنم، مطمئن می‌شوم این وقت‌گذاشتن‌ها هم یک‌جور خدمت به حساب می‌آید.

اصلا هر‌کس هر‌کاری از دستش برمی‌آید باید برای آقا امام‌هشتم (ع) و زائرانش انجام بدهد. کاری که از دست من برمی‌آید، این است که مفاهیم دینی را در قالب شعر و دکلمه و با کمک بچه‌ها به مخاطب منتقل کنم. شعر‌هایی که از دل برمی‌آید و وقتی با معصومیت کودکانه اجراکننده‌هایش همراه می‌شود، لاجرم دل‌نشین هم می‌شود.

گاهی وقت‌ها بچه‌های گروه سرودمان که ذیل مؤسسه‌ای به همین نام فعالیت می‌کنند، می‌آیند پیشم و صاف و زلال می‌پرسند: «یعنی ما می‌توانیم با شعر خواندنمان امام‌رضا (ع) را خوشحال کنیم؟» با چند بله محکم، خاطرشان را که جمع می‌کنم، با چشم‌هایی درخشان از برق شادی برمی‌گردند سر تمرین‌هایشان. امیدوارم همه‌چیز به لطف امام‌هشتم (ع) خوب پیش برود و بچه‌ها که همگی از ساکنان محله گاز هستند، از پس اجرا پیش چشم همسایه‌ها و مهمانان حضرت خوب بربیایند. برنامه‌ریزی‌ها تا این لحظه از این قرار است که در روز‌های پایانی ماه صفر، در ایستگاه راه‌آهن مشهد اجرا داشته باشیم. تا ببینیم خدا چه می‌خواهد.

 

میزبانی تمام قد ساکنان منطقه سه از زائران امام رضا(ع)

 

همدل‌شدن زائران و اهالی محله

جلال پاکباز ۴۰ ساله، محله بلال: نه اینکه فکر کنید کارمان محدود است به دهه آخر صفر. ما تمام سال را درگیر اسکان و پذیرایی از مهمانان امام رضا (ع) هستیم. اصلا خیلی‌ها هستند که بعد‌از شهادت آقا خودشان را می‌رسانند مشهد؛ مثل همین کاروان ۱۲۰‌نفره‌ای که قرار است از روستا‌های سبزوار بیایند و خیلی‌هایشان زیارت اولی هستند. وقتی تماس می‌گیرند برای هماهنگی حضورشان، خودمان از آنها می‌خواهیم سفرشان را کمی به تأخیر بیندازند تا سرمان خلوت بشود و بهتر بتوانیم خدمت کنیم.

این‌جور که کار‌ها دارد پیش می‌رود، امسال در همین سه‌چهار روز منتهی به شهادت آقا از حدود ۱۵۰۰‌زائر پذیرایی می‌کنیم. به‌جز فضای داخلی مسجدبلال، پشت بام را هم داده‌ام داربست زده‌اند. زمین خالی کنار مسجد را هم همین‌طور. از قبل آگهی آماده کردم تا در کوچه‌های اطراف توزیع شود و اگر کسی یک‌طبقه از خانه‌اش خالی است، این چند‌روز بدهد به زائر حضرت.

سه‌چهار‌سالی می‌شود که کار اسکان و پذیرایی را با کمک مردم، گسترش داده‌ایم. تا قبل از آن، کارمان محدودتر بود، چیزی در حد حیاط این همسایه، طبقه پایین آن یکی همسایه و‌... واقعا نیاز بود به اینکه دلمان را بزنیم به دریا و اساسی‌تر از قبل وارد گود بشویم. خدا را شکر که شرایط به‌خوبی پیش رفت. الان جوری شده است که با کمک مردم، دست‌کم هر ده‌روز یک بار، یک گروه به‌صورت هیئتی و کاروانی یا به‌صورت خانوادگی از شهرستان‌های دور و نزدیک، با هماهنگی قبلی می‌آیند مشهد و افتخار خدمتشان می‌شود نصیب ما.

قسمت زیباتر ماجرا ارتباطی است که اهالی محله با این زوار می‌گیرند. می‌آیند در جمعشان و از نزدیک با هم صحبت می‌کنند یا مثلا زوار در روضه‌های محله شرکت می‌کنند. نتیجه نزدیک‌شدن دل‌هایشان به هم، افزایش کمک‌های مردمی برای پذیرایی از مهمانانمان در دهه آخر صفر است. بماند که برخی از این مهمانان، وقتی حجم خدمات و زحمات چهل‌خادمی را می‌بینند که در این ایام، شبانه‌روزی پای کار هستند، خودشان می‌شوند جزو خیران و در تأمین هزینه‌های پذیرایی، مشارکت می‌کنند؛ گاهی با مبالغ خرد و گاهی هم با مبالغ چند‌ده‌میلیون تومانی. با تمام اینها هنوز هم کار برای انجام‌دادن زیاد است، اگر کسی بخواهد در این دیگ با‌برکت، نخودی بیندازد.

 

* این گزارش در شماره ۵۸۲ شهرآرا محله ۳ و ۴ مورخ ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۳ منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44