کد خبر: ۱۲۵۱۲
۲۸ تير ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
«درویش‌علی»؛ شاهدی از دوران ورود روس‌ها به مشهد

«درویش‌علی»؛ شاهدی از دوران ورود روس‌ها به مشهد

اهالی محله، درویش‌علی صدایش می‌کنند. متولد ۱۳۰۴ در مهرآباد است و از واقعه مسجدگوهرشاد تا ورود روس‌ها به مشهد الرضا(ع) خاطره بسیاری از محله دارد. درویش‌علی یک شاهد زنده از عصری تاریخی است.

درویش‌علی با آن جثه نحیف و لاغر، حافظه سرشاری دارد و می‌تواند ریزبه‌ریز گذشته را برایت حرف بزند. اینها تنها برش‌های کوتاه از یک جریان بلند در مشهد است که محصول همان دیدار کوتاه ما و درویش‌علی مهرآبادی است: اهالی محله، درویش‌علی صدایش می‌کنند. متولد ۱۳۰۴ در مهرآباد، محله‌ای که روزگاری روستا بوده است، روستایی به همین نام.

درویش‌علی درباره گذشته محله می‌گوید: مهرآباد روستایی بود که زمین‌های آن با دو قنات مهرآباد و بدرآباد آبیاری می‌شد، با خشک‌شدن قنات بدرآباد، نام روستا را مهرآباد گذاشتند، بیشتر اهالی کشاورز بودند و بر روی زمین‌های ارباب کار می‌کردند.

پدر من هم رعیت ارباب بود، اما من از پدرم خواستم به شهر بروم و شغلی یاد بگیرم. با وجود مخالفت‌های او و ارباب، من به شهر آمدم و در یکی از کفاشی‌های اطراف حرم (بالا خیابان) مشغول به‌کار شدم و از همان ابتدا در جریان اتفاقات شهر و اطراف حرم قرار گرفتم.

 

«درویش‌علی»؛ شاهدی از واقعه مسجد گوهرشاد تا ورود روس‌ها به مشهد

 

محمود شمر و زنی که به حرم پناهنده شد

درویش‌علی پیش از هر حرفی و از لابه‌لای همه ماجرا‌های ریزودرشت گذشته می‌رود سراغ واقعه مسجد گوهرشاد. در سال‌های اجرای این حکم، ماموران هر کجای شهر خانمی را با لباس سنتی و حجاب می‌دیدند تعقیب کرده و با برخورد شدید او را مجبور به کشف حجاب می‌کردند. در یکی از همین تعقیب و گریزها، شاهد بودم مامور زن جوان و چادری را تعقیب می‌کرد، زن جوان برای در امان ماندن به سمت حرم می‌دوید، اما مامور در همان حین چادرش را کشیده و او با سر به زمین افتاد و چادرش پر از خون شد، بازاری‌ها که شاهد ماجرا بودند از مغازه‌ها بیرون آمده و مامور را زیر مشت و لگد گرفتند، زن جوان هم به حرم پناهنده شد، مامورکه خیلی ترسیده بود، امام‌رضا (ع) را قسم می‌داد کتکش نزنند، می‌گفت: به خاطر پول، این کار را کرده است، بازاری‌ها به همین خاطر رهایش کردند.

مسئولان شهربانی خیلی‌ها را با وعده پول‌های خوب به خدمت گرفته بودند. محمود شمر یکی از آنها بود، با سبیل‌های کلفت و هیکل تنومند. بیشتر وقت‌ها در اطراف حرم پرسه می‌زد و رحم و مروتی هم نداشت.

 

تحصن برای کشف حجاب

درویش‌علی از شاهدان واقعه مسجد گوهرشاد است، برای یادآوری آن واقعه می‌گوید: چندروز قبل‌از واقعه، فردی که خودش را نماینده آیت‌ا... سیدحسین قمی معرفی می‌کرد، به دیدن کسبه و بزرگان بازار مشهد آمد و اعلام کرد که قرار است تحصنی برای اعتراض به مسئله کشف حجاب صورت گیرد، او از بازاریان خواست به نشانه اعتراض مغازه‌ها را تعطیل‌کنند، دقیقا دو روز بعد رئیس شهربانی با تعدادی از سربازان به بازار آمده و اعلام‌کردند هر کدام از مغازه‌دار‌ها بنابر هر دلیلی مغازه‌اش را تعطیل‌کند، دستگیر و به‌عنوان خائن به حکومت اعدام خواهدشد، بعد از آن هم سرباز‌ها اطلاعیه‌هایی را که مهر و امضا رئیس کل شهربانی پای آن خورده بود را بین بازاریان تقسیم‌کردند و بخشی را هم به در و دیوار بازار چسباندند.

روز واقعه جمعیت زیادی به حرم وارد شدند، ساعتی نگذشت که صدای مسلسل‌ها بلند شد و مردم با سروصورت خونی از حرم خارج شده و به بازار پناهنده شدند، بعد از پایان واقعه چند کامیون ارتشی وارد حرم شدند تا جنازه‌ها را بیرون ببرند، مردم و بازاریان هم برای بردن جسد‌ها جمع شدند، اما سربازان مسلح و دو تیربارچی مانع آنها شدند، ناگهان چند نفر فریاد زدند: نامرد‌ها جنازه‌ها را کجا می‌برید، چرا تحویل خانواده‌هاشان نمی‌دید. فرمانده سرباز‌ها جلو آمد و گفت: جنازه‌ها را می‌برند قبرستان عیدگاه، بروید آنجا جنازه‌ها را تحویل بگیرید.

بعد‌ها یکی از کسانی که مامور دفن جسد در قبرستان عیدگاه بود، برای من تعریف‌کرد: زمانی که اجساد یکی از کامیون‌ها را داخل گودال خالی می‌کردند جوانی که هنوز زنده بود تلاش کرد که از گودال خارج شود، اما فرمانده با شلیک یک تیر او را شهید کرد.

 

«درویش‌علی»؛ شاهدی از واقعه مسجد گوهرشاد تا ورود روس‌ها به مشهد

 

ورود روس‌ها به مشهد الرضا (ع)

چندسال بعد از این فاجعه نفرین‌ها و دعا‌های مردم مشهد دامن رضا شاه را گرفت. با ورود متفقین به ایران، حکومت رضا شاه پایان یافت و مشهد به اشغال روس‌ها در آمد.

درویش‌علی آن روز‌ها را خوب به خاطرش سپرده است، دو روز قبل از ورود روس‌ها به مشهد، یک طیاره در آسمان مشهد هویدا شد و بعد از چند دور چرخیدن شروع به پخش هوایی اعلامیه کرد، در متن اعلامیه نوشته شده بود: روس‌ها سربازان عدالت و آزادی هستند هر کس در برابر آنها مقاومت‌کند، به بدترین شکل مجازات خواهد شد.

دو روز بعداز این ماجرا، روس‌ها وارد مشهد شده و به طرف حرم حرکت‌کردند، پیش‌آهنگ لشکر سواره نظام (سوار بر اسب) بودند که چند ارابه توپ نیز همراه آنان بود. سواره نظام بعد از رسیدن به در ورودی حرم، بدون هیچ ملاحظه‌ای سوار بر اسب وارد صحن اسماعیل طلایی شدند و توپ‌های خود را نیز در بست بالا خیابان مستقرکردند، البته این ماجرا فقط چند روز ادامه داشت.

 

«درویش‌علی»؛ شاهدی از واقعه مسجد گوهرشاد

پسر ارباب انقلابی محله ما شد

محله ما یکی از محلات پیشرو در انقلاب است. حسن برزگر، فرزند ارباب روستا که فرد آگاه و تحصیل کرده‌ای بود، اولین هسته انقلابیون محله را در سال ۱۳۴۲ تشکیل داد. چندروز از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ گذشته بود یک روز بعد از نماز مغرب حسن برزگر روی منبر رفت و درباره امام خمینی (ره) و دلایل قیام او بر علیه رژیم شاه صحبت کرد.

او برای تبلیغ و جذب انقلابیون، بیشتر به محلات اطراف می‌رفت. حرف‌های او تاثیر زیادی روی مردم داشت و در مدت کوتاهی توانست جوانان زیادی را جذب کند.

روزی چند مامور به خانه حسن‌آقا آمدند و تهدیدش کردند، اگر به فعالیتش ادامه بدهد، با او برخورد شدیدی خواهندکرد؛ اما او اهل تسلیم نبود و به فعالیت خود ادامه می‌داد. یک شب ماموران ساواک دستگیرش کرده و با خود به تهران بردند، بعد از چند ماه خبر آوردند: حسن‌آقا برزگر زیر شکنجه ساواک به شهادت رسیده است و ساواک او را به صورت مخفیانه خاک کرده است.

بعد‌ها به دلیل وابستگی او به خانواده اربابی شایع‌کردند که دنبال هرج‌ومرج و یاغی‌گری بوده است تا چهره او را در بین اهالی مخدوش کرده و خانواده‌اش پیگیر ماجرا نشوند. حسن برزگر اولین انقلابی محله ما بود که هنوز هم کسی نمی‌داند چه بلایی به سرش آمده است.

 

* این گزارش در شماره ۱۴۱ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44