
همنشینی با گلها، کارمند فضای سبز شهرداری را شاعر کرده است
سیدعلی حسینی مبارز| زندگی، انسان را بر صخرههای خود چنان بالا و پایین میبرد که حتی خودش هم فکرش را نمیکند، وقتی عمری میگذرد با نگاهی به پشت سرت میبینی که کولهباری از سختیها و تجربهها را کسب کردهای و دوست داری آنها را برای دیگران بازگو کنی تا تجربههایت راه روشنی باشد برای کسانیکه در جاده زندگی ماندهاند و این برای کسانیکه در روستا چشم باز کردهاند بیشتر قابللمس است، آنهایی که با سختکوشی در دل طبیعت کار کردهاند و همراه طبیعت بودهاند و همیشه آن را زنده نگه میدارند.
حسین عابدیپوریاب ساکن محله تلگرد مشهد که ۵۶سال از عمرش میگذرد گذشتهاش را با آه و افسوس مینگرد و سرمایه زندگیاش همان تجربههایی است که در ۵۶بهاری که پشتسر گذاشته به دست آورده است. او کلبه کوچکی در وسط یکی از محلات منطقه ما دارد و اهالی همیشه او را صبور و مقاوم میبینند، کسی که موهایش رفتهرفته سفید میشوند ولی دلش هنوز جوان است.
زندگی میان طراوت گلها
او بر خلاف موهای سفیدش دل جوانی دارد، شاید به خاطر اینکه زندگیاش برخلاف خیلی از ما که در میان دودودم شهر هستیم، میان طراوت گلها و گیاهان و درختان میگذرد. او که امور زندگیاش را با کار در فضای سبز شهرداری میگذراند از عشق و علاقه به طبیعت حرف میزند و اینکه کار در فضای سبز و آبرسانی به درختان روحیه شاعری او را پرورش میدهد.
برای همین هم هست که عابدیپور برای همه چیز شعر میگوید، از زیبایی گل در پارک، قامت درختان و عطر شمشادهای بارانخورده گرفته تا زندگی در شهر و مشکلات محله. در حقیقت هرآنچه بر او تاثیر میگذارد یا وارد زندگیاش میشود یک ایده برای شعرهای اوست.
آبرسان بوستان بسیج و بوستان بهشت
حسین عابدیپور کشاورزی را شغل پدریاش عنوان میکند و از وقتیکه در روستای یاب گناباد چشم باز میکند با کشاورزی آشنا میشود و این جزئی از زندگیاش میشود، در حال حاضر با توجه به داشتن زمین کشاورزی در گناباد در دو بوستان بسیج و بوستان بهشت کار میکند. او که کارش آبرسانی به فضای سبز این بوستانهای بزرگ منطقه ماست، میگوید: از ساعت ۶ صبح تا ۶شب در این فضاهای سبز مشغول به کار هستم.
عابدیپور که حاصل ازدواج با دو همسرش ۶فرزند است، میگوید: خرج زندگیام را از این کار به دست میآورم و یک سال است که به استخدام شهرداری درآمدهام و از آنجایی که گواهینامه پایهیک داشتم وظیفه کار با ماشین آبرسانی را برعهده گرفتم.
از آنجایی که گواهینامه پایهیک داشتم وظیفه کار با ماشین آبرسانی را برعهده گرفتم
کشاورز بوستانهای منطقه ما هنوز هم هر چند وقت به زمینهای کشاورزیاش در گناباد سرمیزند و به آنها رسیدگی میکند. از او میپرسم که همیشه کارش در آنجا آبرسانی به بوستانهاست، میگوید: نه، گاهی که نیاز به آبریزی فضای سبز نباشد کار نگهبانی بوستانها را انجام میدهم و گاهی هم به باغبانی میپردازم.
شعر زندگی من
حسین عابدیپوریاب شاعر هم هست. وقتی میخواهم با دنیای شعر و شاعری او آشنا شوم چشمم به این بیت از اشعار او میخورد:
ای خدا روز حسابم کی رسد/ کیست که بر خون دلم مرهم نهد
و بعد چند دفتر که هرکدام بیش از صد صفحه بودند و روی هر صفحه آن با دستخط خود شعرهایش را نوشته بود را جلوی چشمانم قرار میدهد. تعداد دیگری از شعرهای او روی ورقهای جداگانه کاغذ به صورت پراکنده نوشته شده بود. هنگامیکه میخواهم بیشتر از زندگیاش بدانم. چند ورق از سرودههایش را نشان میدهد و میگوید: زندگینامهام را بهصورت شعر درآوردهام.
حرف دل با شعر
عابدیپور شعر گفتن را از دوران دبیرستان، آن موقع که در دبیرستان ناصرخسروی گناباد درس میخواند، شروع کرد و در این راه مادر و داییاش او را بسیار تشویق کردهاند. او یادی از استاد شاعرش میکند و میگوید: استادمحسن وحدت شاعر، مرا خیلی تشویق به شعرگفتن میکرد زیرا این استعداد را در من دیده بود. از اینرو حرف دلم را با شعر میگویم و دیدم که به این روش بهتر میتوانم حرف دلم را بازگو کنم.
شاهد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
شاعر منطقه ما با مدرک فوقدیپلم وارد دانشگاه تهران میشود، اما بعد از مدتی در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که بعدها از آن به عنوان انقلاب فرهنگی یاد میشود به همراه دیگر دانشجویان دانشگاه را ترک میکنند.
او آنروز را اینطور بیان میکند: تسخیر لانه جاسوسی آمریکا از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۳بعدازظهر به طول انجامید و من دیدم که چطور دانشجویان بهخصوص دانشجویان دختر وارد لانه جاسوسی که به قول آمریکاییها نفوذناپذیر بود شدند و این مکان از هم فروپاشید. گفتههای شاعر محله ما را میتوان در شعری که در مورد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا سروده است به وضوح دید.
خاطرات جبهه و شعر
از دوران جنگ تحمیلی میگوید. اینکه برادرهمسرش شهید شد. او وقایعی از دوران جنگ و شهادت و رشادتهای شهیدان و همرزمانش را به صورت شعر در آورده است و میگوید: یک موقع امام(ره) فرمودند: جنگ برای ما نعمت بود من آنموقع متوجه حرف امام نشدم ولی هنگامیکه آمریکا به عراق حمله کرد تازه معنای صحبتهای ایشان را فهمیدم.
جنگ ایران نعمت ا... بود / خون یاران خون ثارا... بود
کندن چاه، زمینهایم را رونق داد
بعد از آمدن از دانشگاه تهران در سال۵۸ زندگیاش را از صفر شروع میکند و کار کشاورزی را آغاز میکند و در اینباره میگوید: در ابتدا، چاهی حفر کردم و همین چاه آب به زمینهایم رونق داد و از همان اول این بیت شعر را که از حافظ یا سعدی است- که دقیقا حضور ذهن ندارم- سرلوحه زندگیام و شعار کارم قرار دادم و به قول حافظ:
چرخ بر هم زنم از غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
شعرهایم را برای امامرضا(ع) میخوانم
شاعر کشاورز منطقه ما هر زمان که شعری بر زبان او جاری میشود آنقدر آن را تکرار میکند تا حفظ کند و میگوید: اشعاری را تقدیم امامرضا(ع) کردم و هر موقع که به حرم میروم اشعاری که برای امامرضا(ع) سرودهام را برای آقا میخوانم و بهترین اشعارم در مورد ائمه(ع) است و در مدح امامان و چهاردهمعصوم(ع) شعر سرودهام.
او تمام این توفیقات را به یاری خداوند میداند و همیشه از امامزمان(عج) کمک گرفته و به وضوح کمک حضرت را در این راه دیده است. او یک بیت شعر که در مدح پیامبر(ص) سروده را میخواند:
سلام ما به محمد و آل پاک محمد / به عاشقان سینه چاک محمد
عابدیپور همچنین در مورد ولایت نیز اشعاری سروده است که در اینباره بیان میدارد: سعی میکنم بیشتر اشعارم با ولایت شروع و با ولایت ختم شوند. او علاوه بر اینها، سرودههایی با موضوع امامزمان(عج)، عاشورا، نماز، بسیج و مشهد نیز دارد.
دغدغه محلهام را دارم
او مشکلات و مسائل اجتماعی محله خود را به خوبی درک میکند. از اعتیاد، سیگار و مسائلی که جوانهای محلهاش را تهدید میکند گلایهمند است و این خود بهانهای است برای بخشی دیگر از سرودههای شاعر میانسال محله ما.
او در اینباره توضیح میدهد: در محله ما و بسیاری از محلههای دیگر مسائل و آسیبهای اجتماعی فراوانی چون اعتیاد وجود دارد که همواره از دیدن آنها احساس نگرانی و تاسف میکنم برای همین هم درباره معضلات ماهواره، سیگار و اعتیاد شعر سرودهام.
اما از اینها که بگذریم در لابهلای تمام اشعار بلند او غمی در سرودههای زندگیاش به چشم میخورد. غمیکه از متن زندگیاش بیرون میآید. از آن زمان که زندگیاش را به خاطر افرادی که شریکش بودند و به تاراج بردند و به این واسطه شکست سنگینی در زندگی خورد و سرمایه زندگیاش که شامل کارخانهای بود را از دست داد.
کارگرانی که در کنار او نان میخوردند بیکار شدند و اتوبوسی که خودش راننده آن در مسیر مشهد زابل بود و به یکباره به خاطر شعری که علیه پسرعموی ریگی گفته بود اتوبوسش را از او گرفتند و تهدید هم شد.
همه اینها حکایت از دل پردرد شاعر ما دارد و حال اوست که در یک خانه مستأجری زندگی میکند و درحالیکه از استرس زیاد زندگیاش قند خون دارد با افسوس به گذشته خویش آنها را یک به یک مرور میکند.
روزی خدا دهد به همه هر کجا بدان / در هر زمانی چه کودک و پیری و یا جوان
سعیت بُوَد نان حلال آوری به دست / دوری کن از حرام، مَثَل تیری از کمان
حسین عابدیپور یاب سعی کرده است که در تمام زندگیاش همیشه شکرگزار خداوند باشد و زمانیکه در مورد شکر خداوند میگویم این دو بیت شعر بر زبانش جاری میشود.
خدایا به اندازه خاک و ریگ جهان / به تک تک شمار قطره آن
به هر سبزه و گام هر زندهای/ و ذات آسمان شکر هر زمان
۳ فرزندم نام علی دارند
نام حضرتعلی(ع) که برده میشود دو زانو مینشیند، چند برگ از شعرهایی که در وصف غدیرخم سروده به همراه دوبیتیهایی که در وصف حضرتعلی(ع) گفته است را برایم میآورد و میگوید: جانم فدای مولایم حضرت علی(ع)؛ من سه فرزند پسر دارم که نام حضرتعلی(ع) را بر هر کدامشان گذاشتم به نام محمدعلی، عباسعلی و علیاکبر و اگر صد پسر هم داشتم باز هم اسمشان را علی میگذاشتم، در ادامه این دو بیت شعر را میخواند:
سلام ما به اسلام و محمد / به بیداری اسلامی بیحد
به پرچمدار نابش سید علی باد / به مولی و ابوالفضل در لب شط
این دو بیت را میخواند و وقتی نام مقام معظم رهبری را میبرد از ادامه راه رهبری میگوید که ما باید همیشه در خط ولایت و رهبری باشیم تا از تمام فتنهها و مشکلات دور شویم و به این دوبیت شعر اشاره میکند:
ما نقطهچین راه ولایت و رهبریم / هرجا دهد اشاره تمامی به سر رویم
توفیق راه عترت و قرآن خدا بده / جمله در آرزوی شهادت بسر بریم
چاپ اشعارم بدون چشمداشت
شاعر دلسوخته شهرمان بر چاپ اشعارش بدون هیچگونه چشمداشتی تأکید میکند و حاضر است که آنها را تقدیم کند زیرا او همیشه شعرهایش را برای مردم و محلهاش میگوید.
حسین آقا آرزوی چاپ دهها دفتر شعرش است و میخواهد برای تهیه هزینه زمینش را در گناباد بفروشد
از ته دل شعر بگویید
او دریافت لوح تقدیر و تشکر از رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی گناباد و تقدیر و تشکر سمینار بینالمللی رسالت و علمای وحدت اسلامی که در آن اشعاری را ارائه کرده بود را جزو افتخاراتش برمیشمرد و در خاتمه توصیهای به همه شاعران جوان میکند: جوانانی که تازه پا به عرصه شعر و شاعری میگذارند سعی کنند از همان ابتدا از تَهِ دل شعر بگویند. شاعر دستش خالی است ولی باید شعر زیاد بگوید تا پختهتر شود.
خوشا گر بیاید امام زمان
شود سربهسر عشق و ایمان جهان
بود آرزوی تمامی همین
ز عشقش مباش لحظهای دل غمین
خدا آرزویم همین است و بس
به داد تمام جهان زود برس
بیار و عابر مجنون خروشی، دل به قلم
که جسم و جان تو وقف حسین شده ز عدم
شاعر محلهمان را با شعرهایش تنها میگذارم، کسی که تنها آرزوی او چاپ دهها دفتر شعرش است و میخواهد برای تهیه هزینه پنج میلیون تومانی چاپ هر دفترش زمینش را در گناباد بفروشد و بقیه عمرش را با فراغت خاطر بسراید.
* این گزارش یکشنبه، ۵ اسفند ۹۱ در شماره ۴۴ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.