
نامه مانند خانه مردم است
خیلی دور نیست سالهایی که با رسیدن نامهای که از احوال دوستی در گوشهای دیگر از کشور خبر میداد، گل از گلمان میشکفت! تا همین چندسال پیش که ایمیل و اینترنت فراگیر نشده بود و حتی تلفن ثابت هم در همه خانهها نبود، نامه طرفداران بسیاری داشت.
امروز هم جز نامههای خانوادگی و دوستانه و عاطفی که هنوز گاهی برخی آدمهای اهل نوستالژی برای هم روی کاغذ مینویسند و از طریق اداره پست میفرستند، برای دریافت یا فرستادن نامههای اداری و کارت تبریک و نتیجه آزمون و... با اداره پست سر و کار داریم؛ جایی که در آن شماری از کارکنان پرتلاش، چه در بخش اداری و چه در هیئت نامهرسان، به رساندن مرسولههای مردم به مقصد میاندیشند و برایش میکوشند.
با قدیمیترین نامهرسان محلات منطقه ۳ همکلام شدیم و از خاطرات شغلش شنیدیم. محل گفتوگو مغازه رنگوابزارفروشی یکی از کاسبان محله خواجهربیع مشهد بود؛ کسی که سالهادر رساندن نامهها به دست صاحبانشان با نامهرسان منطقه ما صمیمانه و بیچشمداشت همکاری میکرد.
پلیسی که نامهرسان شد
علی معلومی، بچه شمال و متولد حومه رشت است؛ نامهرسانی که در ۷۱ سالگی سرحال و قبراق است و پرانرژی از نامهرسانی و مسائلی دیگر میگوید. او تعریف میکند: در زمان ریاست سپهبدمحسن مبصّر بر شهربانی به تهران رفتم و در شعبه گذرنامه این دستگاه مشغول به خدمت شدم.
سال ۴۹، پنجسال تعهدم که با درجه سرپاسبانسومی تمام شد، تصمیم گرفتم سرِ زمینهای کشاورزی خودمان برگردم. همانسال در سفری زیارتی به مشهد، یک آگهی استخدام در روزنامه آفتاب شرق دیدم که در آن پستچیای میخواستند که تصدیق موتورسیکلت داشته باشد. برای اینکه بیمه درمانی شهربانیام ازبین نرود، وارد حرفه نامهرسانی شدم که بعداز یکسال قرارداد پیمانی، به استخدام رسمی اداره پست مشهد درآمدم.
دستتنها بودم!
نامهرسان پیشکسوت منطقه ما ادامه میدهد: آن زمان اداره پست مرکزی در خیابان ارگ (امامخمینی(ره)) و نزدیک باغ ملی قرار داشت اما محدوده کاری من، روستاهای پایین کشفرود، چاهش، زیرکَن، کلاتهبوغا، خواجهربیع، دروی، سیسآباد ... بود.
خیلیوقتها به کمک کاسبها نیاز پیدا میکردم که چون همه اهالی را میشناختند، نامهها را به آنها میدادم
او میگوید: کل این محدوده که هنوز به شهر نپیوسته بود، فقط یک نامهرسان داشت که من بودم؛ درواقع نخستین پستچی این محدوده. بهجز دستتنها بودن من، مشکل دیگری هم وجود داشت که نبودن پلاک برای خانهها و کوچهها بود.
بههمین دلیل خیلیوقتها به کمک کاسبها نیاز پیدا میکردم که چون همه اهالی را میشناختند، نامهها را به آنها میدادم تا به دست صاحبش برسانند. اگر همت مغازهدارهایی مانند همین آقای باقریان، صاحب این مغازه که در آن گفتگو میکنیم، نبود، همه نامهها به دست صاحبانشان نمیرسید.
شماها حقوق نمیگیرید!
این شهروند منطقه ما که ساکن محله خواجهربیع است، میگوید: سال ۵۱ ابتدای خیابان گلشادِ خواجهربیع دفتر پستی راه انداختیم که حدود پنجسالی برقرار بود. من، هم مدیر این دفتر بودم، هم سرایدار آن و هم نامهرسان! حرفهای او که با سرزندگی خاصی به زبان میآورد، شنیدنی است.
حرفهایی مانند این خاطره: سال ۵۳ نامهای برای فردی آذری به باغش در انتهای گلشاد بردم، او خیلی خوشحال شد و دوقِران برای شیرینی به من داد؛ میگفت شماها حقوق نمیگیرید! هرچه میگفتم که بابا، من برجی ۴۰۰ تومان حقوق دارم، باور نمیکرد و میگفت: این حرف را از خودت درمیآوری! خیلیها اینگونه فکر میکردند!
اثاثکشی شبانه!
این نامهرسان قدیمی تاریخ شفاهی به روایت خود را اینگونه ادامه میدهد: سال ۵۸ مدیرکل وقت اداره پست استان، آقای محمود حسنزاده قرایی به ما کارکنان گفت که شبانه برویم در ساختمان جدید و نیمهکارهای که دوسالی میشد اداره در خیابان عدل خمینی ساخته بود، مستقر شویم. ما هم شبانه از کنار باغ ملی به آنجا اثاثکشی کردیم؛ چون چند نهاد دیگر خواهان آن ساختمان بودند!
با ۶۰ کیلو میوه و سبزی به خانه برمیگشتم!
به گفته معلومی در گذشته نامه ارزش فراوانی داشته و این وظیفه نامهرسان را سنگینتر میکرده است. میگوید: همه مردم بهویژه محدوده خدمت من در خانههایشان تلفن نداشتند و هزینه تلگراف هم زیاد بود و ارتباط با راه دور با نامه انجام میگرفت.
این اهمیت بعد از آغاز جنگ تحمیلی بیشتر هم شد، ما هم خیلی میکوشیدیم تا نامهها را به دست صاحبانشان برسانیم و بههیچوجه، حتی اگر نشانیای درست نبود، نامه را برگشت نمیزدیم؛ آنقدر میگشتیم تا گیرنده آن را پیدا کنیم. او اضافه میکند: فقط نامه هم نبود، داخل پاکت چیزهایی مانند پول و سند هم میگذاشتند.
اهمیت کار ما باعث میشد مردم به نامهرسان هم به اندازه بخشدار و فرماندار احترام بگذارند! وقتی نامههایشان را میدادم، خورجین مرا از سبزیخوردن و کدو و هندوانه و تیل سبز و خیار و... پرمیکردند! هرچه میگفتم این همه را کجا ببرم، توجه نمیکردند. شب که به خانه میرسیدم، ۶۰، ۵۰ کیلو میوه و سبزی را برای اینکه اسراف نشود، با همسایههایمان تقسیم میکردم.
نامه هر کس، دست خودش!
از قدیمیترین نامهرسان بخشی از منطقه ۳ میپرسیم که تابهحال شده در محتوای نامهها کنجکاوی کند که در پاسخ به این پرسش بیان میکند: نامه مانند خانه مردم است؛ مگر آدم در خانه دیگران سرک میکشد؟! خواندن نوشتههای دیگران غدغن بود.
در آموزشهایی که میدیدیم حتی به ما میگفتند: «نامه پدر را به دست پسر و نامه زن را به شوهر ندهید که اگر دادید، انگار نامه سفارت روس را به سفارت انگلیس دادهاید و باید بروید آنجا که عرب نی انداخت»!
نامهرسان راضی!
معلومی میگوید: سالها از ساعت ۶ صبح تا ۱۱ شب نامههای مردم را به دستشان میرساندم و انصافا اداره هم در مقابل هوای ما را داشت. همسر خوبی دارم که زندگی قابلقبول و آرامش کنونیام را مدیون همراهیهای او هستم. دو پسر و سه دختر هم دارم که اگرچه به دلیل سختیهای شغلم به آن علاقه نداشتند، امروز هرکدام شغل و موقعیت خوب و آبرومندی دارند.
شهروند قدیمی محله بیان میکند: اداره سال ۵۸ فقط با ۵ هزارتومان که معادل حقوق دوماهونیم ما میشد، خانهای در شهرک آزادی محله خواجهربیع به من داد که تا حالا در آن زندگی میکنم. از سال ۷۲ هم از نامهرسانی بازنشسته شدهام، اما چون نمیخواستم بیکار در خانه بنشینم، هنوز کار میکنم؛ البته پس از بازنشستگی در شرکت تعاونی اداره پست مشغولم. الان هم از زندگیام راضیام و هنوز سرم به کار گرم است.
* این گزارش یکشنبه، ۱۴ مهر ۹۲ در شماره ۷۴ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.