
مغازه لوازمالتحریر با برکت محله طلاب
سیدعلی حسینی مبارز| مغازه کوچک لوازمتحریرش لابهلای کوچهپسکوچههای محله طلاب مشهد جا خوش کرده است. از زمانیکه حاج محسنرضا حسامی بهیاد دارد، ساکن این محله بوده است. او مرا به ۵۰ سال پیش میبرد، زمانیکه کلاس دوم ابتدایی را میگذراند و آن موقع بود که اولینبار به همراه خانواده وارد این محدوده شدند.
در آن زمان هیچ خانهای در آن حوالی (مفتح ۲) نبود و سقفی که آنها برای سرپناهشان ساخته بودند، تنها خانه آن حوالی شد. خانهای که در میان اراضی کشاورزی و قبرستانها و زمینهایی که به روستاهای محرابخان و سیسآباد ختم میشدند، خودنمایی میکرد.
از آن به بعد کمکم افراد جدیدی ساکن شدند و همسایههایی پیدا کردند و رفتهرفته محله طلاب شکل گرفت. او عنوان میکند پدر مرحومش حاج شیخ ابوالحسن حسامی که هم بسیار علاقهمند به شعر وشاعری و هم دستبهقلم و از واعظان بود، در این روند تأثیر زیادی داشته و در کنار آیتا... فقیه سبزواری در شکلگیری محله مؤثر بوده است.
خوشنویس بدون استاد
حاج محسنرضا، نزدیک به ۴۰ سال است که قلمنی در دست دارد و خوشنویسی میکند. او از همان اوایل دوران جوانی بدون اینکه پای درس استاد بنشیند، با استفاده از کتابهای آموزشی آن زمان، این هنر را شروع میکند و آنطور که میگوید، ذوق و شوق زیادی به خوشنویسی داشته و تمرین زیادی میکرده است.
قدیمی محله طلاب اگرچه استادی به خود ندیده است، اما خوشنویسان بنام آن دوران را خوب بهیاد دارد و نام میبرد از استاد اسماعیل قوچانی و طاهر خوشنویس که قرآن را با خط خوش مینوشتند تا استاد موسوی، استاد خوشنیت و استاد حسینینژاد که استاد حسینینژاد طلبهای بود که نمونهکار خوشنویسیاش را برای پدر حاج محسن نوشته بود.
رایگان مینوشتم
لوازمتحریرفروش محله ما تعریف میکند که خیلی وقتها بهطور رایگان خوشنویسی میکرده و اهالی هم برای جلسات مذهبی، عزا و حتی جشنهایشان از او میخواستند اشعار یا متنهایی برایشان بنویسد. او میگوید: «اگرچه اموراتم از این راه میگذرد، اما خیلی وقتها بهخصوص زمانیکه جوانتر بودم و بنیه بیشتری داشتم، برای مراسم اهالی محل افتخاری مینوشتم و دوست نداشتم برای نوشتن پولی دریافت کنم؛ چراکه ارزش هنر بالاتر از این حرفهاست.»
شاگردانی دارم که درحال یادگیری خط هستند. برایم خیلی مهم است تمام تجربیاتم را به آنها منتقل کنم
حسامی ادامه میدهد: در گذشته تعداد خوشنویسها کمتر بودند و ابزارش هم به همان نسبت کم بود، اما حالا هم تعداد هنرمندان این رشته و هم ابزار این کار گسترده شده است. او که در بین فامیل و آشنایانش تنها کسی بوده که خوشنویسی میکرده، اضافه میکند: «شاگردانی دارم که درحال یادگیری خط هستند. برایم خیلی مهم است تمام تجربیاتم را به آنها منتقل کنم. تا جاییکه بتوانم این هنر زیبا را به هممحلهایهایم معرفی میکنم.» یک بیت شعر هست که هنرمند محله ما همیشه برای شاگردانش میخواند:
پنج چیز است تا جمع نگردد با هم ...
هست خطاطشدن نزد خرد امر محال
و بعد آن پنج چیز را یکییکی نام میبرد: دقت طبع، ذوق و سلیقه، صبر، استعداد و علاقه. او اینها را میگوید تا تأکید کند علاقه بهتنهایی در این هنر کافی نیست و کسی که میخواهد این راه را ادامه دهد، باید دقت زیادی بگذارد و پشتکار داشته باشد. خطاط محله طلاب، نستعلیق و شکستهنستعلیق را خیلی دوست دارد؛ این را میتوان در دستنوشتههای او برای دیگران دید. او که بیشتر روی این خطها تمرین کرده است، خط امیرخانی را بیشتر میپسندد.
مداح صلواتی
هممحلهای ما تنها هنرش خوشنویسی نیست. این هنرمند باذوق طلاب از آن زمان که همراه پدر به جلسات روضه و مداحی میرفت، به مداحی هم رو آورد که مشوق اصلیاش پدرش بوده است. او همیشه بههمراه پدر به مداحی مرحوم آذر، مرحوم حاجآقا کهربایی و مرحوم حسینی که از مداحان قدیم بود، گوش میکرد.
مداح منطقهمان در اینباره میگوید: در این سالها در هر فرصتی که برایم بهوجود میآمد، به مداحی میپرداختم. در اوایل انقلاب هم روی ماشین صوت راهپیمایی، شعر میخواندم. درحال حاضر مداح مجمع ذاکرین جوادالائمه هستم و از قدیم هم مداحی را به علاقهمندان محله آموزش میدادم.
دوست دارم شعرهایم را چاپ کنم
پیرمرد دوستداشتنی و باذوق محلهمان، طبع شعر هم دارد و شعرهایش را چندسالی است جمعآوری کرده، ولی تاکنون موفق به چاپ آنها نشده است. او میخواهد همانطور که پدر مرحومش دیوان شعری بهنام دیوان شعر حسامی داشته، روزی اشعارش را به چاپ برساند.
شعردوست محله طلاب، در زمینههای مختلفی شعر سروده است. شعرهایی که در مناسبتهای مختلف و برای بعضی اشخاص همچون آیتا... خویی و آیتا... گلپایگانی گفته است. شعری برای جشن هممحلهایها در میان اشعاری که استاد هنرمند محله ما میگوید، اشعار طنز و فکاهی هم بهچشم میخورد که گاهی برای جشنها و مراسم آشنایان و هممحلهایها میخواند.
حسامی در اینباره میگوید: دوست دارم برای عروسودامادهای محلهام شعر بگویم و شادیام را از پیوند آنها اینگونه ابراز کنم. وقتی برای کسی شعری میگویم، آن را در مجلس عروسیاش میخوانم.
برای تا ابدماندن باید رفت
حاج محسنرضا حسامی در همین لوازمتحریرفروشی، بچههای محل را به خوشنویسی و مداحی ترغیب میکند. جالب است در مغازه او علاوهبر لوازمتحریر، ابزار خوشنویسی و کتابهای آموزش مداحی نیز بهچشم میخورد.
از دیوان حسامی گرفته تا دست نوشتههای او که با خط زیبایش روی دیوار نقش بسته است. یکی از دستنوشتههای او را روی یکی از دیوارهای مغازه میبینم که نظرم را به خودش جلب میکند. نوشته شده است: برای تا ابد ماندن باید رفت.
صمیمیت ازدسترفته
پای دغدغه حاج محسنرضا حسامی که مینشینم، گلایهمند از صمیمیت ازدسترفته میان همسایههاست. یادی از هممحلهایهای قدیم میکند که روزگاری، همپیاله بودند، بروبیایی داشتند، از غم و شادی هم باخبر بودند. حالا همه آنها رفتند و او مانده است. حاجرضا درحالی به همسایههای جدید اشاره میکند که انتظار دارد آن محبتکردنها و صمیمیت گذشته به محله بازگردد و میگوید: «دلتنگ آن روزهایم.»
* این گزارش یکشنبه، ۷ مهر ۹۲ در شماره ۷۳ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.