کد خبر: ۱۲۲۳۱
۱۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
محله پشتی باف‌های مشهد

محله پشتی باف‌های مشهد

درمیان کوچه‌های محله سجادیه «دنبال ترکمن‌ها می‌گردم.» اهالی آن‌ها را به «محله پشتی‌باف‌ها» می‌شناسند.ترکمن بودنشان را از آمدوشد کوتاه زن‌ها در کوچه‌ها می‌شود فهمید؛ با همان پوشش خاص و تماشایی.

آدم‌های شبیه من زیادند؛ عاشق مردم و مردم‌شناسی. عاشق روزهای سنتی و رسم‌های ماندگار. این سفر کوتاه درون‌شهری را به همین منظور انتخاب کردم، چون خیلی به من و آدم‌های شبیه من می‌چسبد. آدم را سر وجد می‌آورد، چون برخورد با کسانی را پیش پایت می‌گذارد که نوع زندگی‌شان با تو فرق دارد و این تفاوت جذابیتش را چندبرابر می‌کند.

دنیای آدم‌ها همیشه شلوغ بوده است و من بین همین آدم‌ها می‌گردم دنبال رد سایه‌ای از خودمان، توی آفتابی که نشسته روی بام ساختمان‌های پریده و بینوا، بوق، دود، دادوبیداد مسافرکش‌ها، اعتراض میوه‌فروش به زنی که در سبزی‌‌فروشی کیف پولش را توی راه گم کرده و نیاورده است، صدای سایش کاغذ روزنامه شاگرد نمایشگاه خودرو روی شیشه‌هایی که از قدش بزرگ‌ترند.

من هنوز به دنبال یک محله خاصم به نام «ترکمن‌ها». اشتیاق دیدن آدم‌ها و خانه‌ها و رسم‌هایشان از مدت‌ها قبل با من است.

کوچه‌های میامی را گز می‌کنم؛ کوچه‌به‌کوچه، سوپری‌ها لابد آدم‌های محل را بهتر می‌شناسند و معاملات ملکی‌ها خانه‌ها را. سوال ساده است: «دنبال محله ترکمن‌ها می‌گردم.» مثل هر گزارش دیگر، هم‌کوچه‌ای‌ها رد محله گمشده را برایم رو می‌کنند.

بیشتر با این توضیح کوتاه، مفید و مختصر که: «بگو محله پشتی‌باف‌ها». من این آدم‌ها را بیشتر از اینکه در خیابان‌ دیده باشم، در برنامه‌های تلویزیونی تماشا کرده‌ام. می‌رسم به محله. این را از آمدوشد کوتاه زن‌ها در کوچه‌ها می‌شود فهمید؛‌ با همان پوشش خاص و تماشایی‌.  

 

روایتی از محله پشتی باف‌های مشهد

 

همان‌جایی که آدم‌هایش مشخص و خاص‌اند و در رنگ‌ها و طرح‌های مختلف لباس می‌پوشند؛ به‌خصوص زن‌ها. این وقت روز کمترزنی در خیابان پیداست. از مرد جوان ترکمن که درباره آداب و رسوم این محله می‌پرسم، مکثی می‌کند و می‌گوید چیزی نمی‌داند و من راحت می‌توانم حدس بزنم که میلی برای حرف زدن و گفتن و تعریف کردن ندارد و لابد دلیلی دارد و اصراری هم نیست.

همه کار‌ها از رنگ‌آمیزی تا بافت و پرداخت طرح‌ها برای بافت پشتی قالی یکسان است

شنیدن این جمله در اول کار از زبان او و چندنفر دیگر از اهالی محله، دلسرد‌کننده است و اشتیاق رفتن را کم می‌کند، اما وقتی رفت‌و‌آمد زن‌ها را که لباس‌های بلند محلی پوشیده‌اند، برای خرید می‌بینم، مشتاقم می‌کند که بمانم و ببینم، حتی اگر به پاسخ درست و روشنی نرسم.

به دنبال منزل یکی از معتمدان محله می‌گردم. رابطه برقرار کردن با اهالی که پیداست تعصب دارند، هنوز هم سخت است. از روی ساعت می‌فهمم دوساعت از بودن و حضورم می‌گذرد و هنوز کسی برای حرف زدن اعتماد نکرده است.

محله سجادیه و راسته‌ای که سر تا سر آن را پشتی بافان گرفته‌اند یک زاویه پنهان هم دارد. من کشف این زاویه را دوست دارم. زن‌هایی که به کار به اندازه زندگی شان دل داده‌اند و می‌دهند. کنار گهواره هر کودکی یک دار قالی است و دست‌هایی که بیش از هر چیز تار و پود نخ را می‌شناسد و روح هنر را.

هنر هر جا که باشد روح می‌دهد، لطیف می‌کند و تماشایی و این محله را آدم هایش تماشایی کرده‌اند. نوع پوشش زن‌های این محله ساده است و در عین حال زیبایی خاصی دارد. پیراهن‌های بلند و روسری‌های بزرگ و پر نقش و نگار که از دور و چند فرسخی تفاوتشان را داد می‌زنند.

 

روایتی از محله پشتی باف‌های مشهد

 

برپایی دار قالی در خانه‌ها

اینجا محله‌ای است که در بیشتر خانه‌هایش، دار و کارگاه بافندگی پیدا می‌شود. حاج‌محمد، پیرمردی است هفتادوچندساله. او با لباس بلند سفیدی که بر تن دارد، در پناه سایه دیوار ایستاده است. تاکید می‌کند: مردم این محله در بیشتر فصل‌های سال قالی دست دارند و بعد انگار می‌فهمد چه چیزی دستمان را پر می‌کند که تعریف می‌کند: بافت پشتی و قالی در اینجا نیاز بازار را برطرف می‌کند.

در سبک زندگی ترکمن‌ها آنچه بیشتر از همه برایم جالب است، نوع پوشش و حجاب آنهاست. لباسی بلند و محلی که با چادر تماشایی‌تر می‌شود. البته بعضی‌هایشان هم به خود خیلی سخت نمی‌گیرند.

اینکه ترکمن‌ها از چه زمانی وارد این محله شده‌اند و واژه «ترکمن‌ها» از کی سر زبان افتاده است، پرسش‌هایی است که بی‌پاسخ می‌ماند. کسی در این‌باره حرفی نمی‌زند. آدم‌های این محله در دادن اطلاعات و جواب به‌شدت احتیاط می‌کنند و همین کار را سخت می‌کند، حتی زن شصت‌وچندساله‌ای که از ۱۳‌سالگی هنر پشتی‌بافی را یاد گرفته و برای خودش یک کارگاه قالی داشته است و یادش می‌آمده که از همان زمان کارگاه‌های ۶‌متری و ۱۲‌متری در خانه‌ها به‌پا بوده است، نمی‌خواهد چیزی از نام و عنوانش آورده شود، حتی اجازه عکس گرفتن از قالی در حال بافتش را نمی‌دهد و اصرار دارد بعضی طرح‌ها را تا لحظه آخر و فروش نمی‌توان لو داد و طرح باید محفوظ بماند.

 

او نوع پوشش و لباس ترکمن‌ها را دوست دارد، چون از کودکی تجربه این پوشش را داشته است و به این حجاب به‌شدت علاقه‌مند است.

گفت‌و‌گو را به شرطی می‌پذیرد که هیچ نام و عنوانی از او قید نشود. می‌گوید هنوز هم قالی می‌بافد، اما کوتاه و کم. مثل گذشته نمی‌تواند پشت دار تاب بیاورد و خیلی زود خسته می‌شود، اما عاشق این هنر است و تعریف می‌کند: معمولا هرسال کلی ابریشم خریداری می‌کنند و همه کار‌ها از رنگ‌آمیزی تا بافت و پرداخت طرح‌ها برای بافت پشتی قالی یکسان است و گرچه ممکن است بعضی جا‌ها با همدیگر فرق داشته باشد، بیشتر افراد شبیه هم می‌بافند.

 

محصول کار گروهی است‌

می‌گوید: قالی‌بافی، کاری گروهی است و زن‌های محله با مشارکت هم این کار را انجام می‌دهند. ابریشم می‌خرند و آن را رنگ می‌کنند و دار را به پا می‌کنند و آماده. زن از اهالی گنبدکاووس است، اما در همین شهر زندگی کرده و تشکیل خانواده داده است و محله زندگی‌اش را دوست دارد، چون نوع و سبک زندگی‌ها شبیه هم است.

رنگ لباس زن نیلی است. می‌گوید این رنگ را دوست دارد و نمونه لباس‌هایی را سراغ دارد که تزیینات خاص و پولک‌دوزی زیبا و چشمگیری دارند. او ادامه می‌دهد: معمولا این پوشش را برای زن‌های جوان انتخاب می‌کنند.

برایم سوال است که آیا بین زن‌های متاهل و مجرد، انتخاب نوع پوششان تفاوت دارد یا خیر؟ همان زن که لباس نیلی پوشیده است، تعریف می‌کند: قانون خاصی برای تفکیک آنها از هم نداشته و نداریم؛ البته عرف است که زنان سالمند معمولا رنگ‌های تیره و لباس‌های بدون تزیین استفاده کنند.

روایتی از محله پشتی باف‌های مشهد

 

رابطه خویشاوندی در یک محله

چگونه همه در یک‌محله زندگی می‌کنند؟ این را از هر‌کدام از اهالی می‌پرسم، متعجب نگاهم می‌کنند. انگار هنوز هم به حضور تازه‌وارد در جمع خود اعتماد ندارند و باید کلی وقت بگذرد تا حضور خبرنگار و گزارشگر برایشان جا بیفتد و بپذیرند.

همسر حاج‌محمد از آن بین توضیح می‌دهد: اهالی این منطقه با هم وصلت کرده‌اند و همین موضوع آنها را پایبند یک محله کرده است، طوری که درِ هر خانه‌ای از محله را بزنی، نوعی رابطه خویشاوندی بین آنها پیدا می‌کنی.

زمانی که خیلی‌ها با مانتو‌های تابستانی سر می‌کنند، زنان و دختران ترکمن با لباس‌های بلند چادر هم می‌گذارند. شهناز می‌گوید که به این پوشش عادت کرده است و اصلا گذاشتن چادر سختش نیست. او همراه همسر و دودخترش در خانه، هم قالی می‌بافد و هم پشتی می‌زند و این کار را دوست دارد. می‌گوید: قالی و پشتی‌بافی جزو هنر‌های دستی است که دارد فراموش می‌شود و تعریف می‌کند‌: گاه بافتن یک قالی یک‌سال زمان می‌برد، از بس ظرافت دارد. او زندگی در این محله را دوست دارد. دارم برمی گردم، در‌های خانه‌های قدیمی و کوچک کنار هم باز است و دار‌ها یی که به دیوار‌ها تکیه زده‌اند. اهالی می‌گویند تاجر‌ها این محله را خوب می‌شناسند و فرش‌ها قبل از رفتن به بازار سهم آن‌ها می‌شود و من با خودم فکر می‌کنم وقتی چنین مجموعه‌ای در دل منطقه داریم جا ندارد که به فکر جایی برای عرضه و فروش محلی محصولاتی باشیم که دستمایه روح و هنر زن‌های محله ماست؟ محله ترکمن ها.

 

* این گزارش در شماره ۱۱۳ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲۰ مردادماه سا ل ۱۳۹۳ منتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44