کد خبر: ۱۲۱۱۱
۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
خانه خانواده عرب میزبان کودکان نیازمند درمان است

خانه خانواده عرب میزبان کودکان نیازمند درمان است

اینجا خانه هما و سعید است؛ زن و شوهری که پس از تولد تنها دخترشان، یک فرزندخوانده و فرزندان نیازمند دیگری را به عنوان «میهمان» در آغوش کشیده‌اند.

خانه‌ای در این شهر است که لبخند کودکانش در قاب هیچ تصویری نمی‌گنجد. خانه‌ای که گرچه معمولی است، لحظه‌به‌لحظه حضور در آن با مهربانی و ازخودگذشتگی ساخته شده. اینجا خانه هما و سعید است؛ زن و شوهری که پس از تولد تنها دخترشان، یک فرزندخوانده و فرزندان نیازمند دیگری را به عنوان «میهمان» در آغوش کشیده‌اند.

در چهاردیواری استیجاری آنها اتفاقاتی در جریان است که حتی شنیدنش هم برای عده‌ای دشوار است. سقف این خانه برای کودکان بی‌پناهی است که با بیماری‌های سخت و درد‌های طاقت‌فرسا دست و پنجه نرم می‌کنند، اما در سادگی و بی‌غل‌وغشی اینجا، روزگاری شیرین برایشان ساخته می‌شود.

خانواده پنج‌نفره خانم خانی و آقای عرب و فرزندان، به‌معنای واقعی، واژه‌های پناه و عشق را کنار هم تفسیر کردند. درباره رضا، فرزندخوانده این خانواده، در دی‌ماه ۱۴۰۱ در گزارشی نوشتیم، حالا دوباره به‌سراغشان رفته‌ایم تا از تداوم این نیکوکاری بشنویم.

 

شروع از یک دغدغه مادرانه

هما خانی زارع در سال ۱۳۸۳ ازدواج می‌کند و اولین فرزندش، ریحانه، چهار سال بعد‌از ازدواج با کم‌شنوایی به دنیا می‌آید. او خاطرات تلخش از آن روز‌های سخت را بازگو می‌کند: بعد از تولد ریحانه، تا یک سال نمی‌خندیدم؛ چون بچه اول بود و علت کم‌شنوایی‌اش مشخص نبود. در آن دوره، با سختی مسیر‌های طولانی را برای درمان می‌پیمودم و وقتی یاد بارداری و قرآن‌خواندن‌هایم می‌افتادم، با خودم فکر می‌کردم ریحانه اصلا آنها را نمی‌شنیده است!

هما قبل‌از تولد ریحانه شاغل بود، ولی به تربیت فرزند در خانه، به‌جای مهدکودک اعتقاد داشت؛ این باورش بعد از مراجعه به مرکز گفتاردرمانی از همان سال اول تولد فرزندش درهم شکست و مجبور شد او را صبح تا ظهر در مرکز تنها بگذارد. در همان زمان، هما با کودکی در بهزیستی روبه‌رو شد که شرایط سختی داشت و تصمیم گرفت سرپرستی آن کودک کم‌شنوا را برعهده بگیرد و به او هم کمک کند.

هماخانم با بیان اینکه همسرش در ابتدا بچه‌دوست نبود، تعریف می‌کند: زمزمه‌های این تصمیم از سال‌های قبل در ذهنم بود، اما هم‌زمان با مدرسه‌رفتن ریحانه، بلند حرفش را زدم. دو سه روز بعد، همسرم موافقتش را اعلام کرد، ولی مسیر ساده نبود. هر‌جا تماس می‌گرفتم، می‌گفتند به خانواده‌هایی بچه تعلق می‌گیرد که فرزند نداشته باشند. تا اینکه در فضای مجازی، پیامی به خواهرم که فرهنگی است، رسیده بود. محتوایش این بود؛ «من امید عابدشاهی هستم. اگر کسی دنبال فرزندخواندگی است، می‌توانم کمکش کنم.»

 

به‌خاطر بچه‌هایم زنده‌ام

سعید عرب‌شیبانی، برنامه‌نویس کامپیوتر است. وقتی از هزینه‌ها و سختی‌های این راه از او می‌پرسیم، لبخندی می‌زند و با لحنی محکم می‌گوید: مهم‌تر از هزینه، همت است. مثلا علی‌اصغر که اینجا بود، یک سال همسرم برایش مادری کرد. من می‌دانم چقدر سخت بود. هیچ مادری راحت قبول نمی‌کند، ولی هما قبول کرد.

او درباره پذیرش این سختی‌ها نظر قابل تأملی دارد؛ «ما گفتیم حالا که سختی هست، بیاییم خودمان انتخابش کنیم؛ نه اینکه منتظر باشیم از آسمان بیفتد. شاید علت مشکل ریحانه هم همین بود که با این نگاه و با چنین دنیایی آشنا بشویم. خدا خودش می‌رساند. ما هم از خیلی خواسته‌هایمان گذشتیم.»‌

هما، اما بی‌پروا از روز‌های سختش می‌گوید: من و همسرم به‌جای اینکه لباس و طلا بخریم، به این بچه‌ها رسیدگی می‌کنیم. در زمان کرونا چند بار شدید بیمار شدم و همیشه حس کردم زنده ماندنم به‌خاطر این بچه‌هاست.

من و همسرم به‌جای اینکه لباس و طلا بخریم، به این بچه‌ها رسیدگی می‌کنیم

 

یک تکه از وجودم...

هما، زنی که محکم و آرام به نظر می‌رسد، درباره گذشته خودش می‌گوید: این‌قدر آرام با مسائل کنار نمی‌آمدم و در همه این سال‌ها پاداشم فقط صبر بود. اوایل همه از سر دلسوزی مخالف بودند، ولی ما می‌گفتیم رضا و همه این بچه‌ها یک تکه از وجود ما هستند و لازم نیست دیگران اینها را مثل ما بپذیرند. ما برای هر کلمه ریحانه و هر قدم رضا، جنگیدیم. هنوز هم رضا در جویدن مشکل دارد. چیز‌هایی که برای بقیه عادی است برای ما با درد به دست آمده است.

حالا ریحانه که روزی به مادرش می‌گفت «همه خواهر و برادر دارند به غیر از من»، جا پای دلسوزی‌های مادرش گذاشته است. خاله هما هم کودکی میهمان را به خانه آورده است؛ کودکی با پیشینه اعتیاد. یکی از اقوام دورشان هم سرپرستی کودکی بیمار را برعهده گرفته است. هما می‌گوید: خوشحالم دیگران را ترغیب به این کار کردم. چون این بچه‌ها یک تکه از وجود ما هستند که زنده نگهمان داشته‌اند.

 

مهر بی‌انتهای پدر و مادری

 

بچه‌هایی که دوباره به دنیا آمدند

هما و همسرش از وضعیت جسمی و شرایط روحی کودکانی می‌گویند که به‌عنوان «میهمان» مدتی در خانه‌شان زندگی کرده‌اند.

 

۱۱ ماه با علی‌اصغر

اسفند ۱۴۰۲، علی‌اصغرِ دو‌سال‌و‌یک‌ماهه از لرستان به خانه ما آمد. نه راه می‌رفت، نه حرف می‌زد، نه می‌گذاشت کسی نزدیکش شود. فقط هشت‌کیلو وزن داشت و پاهایش لاغر و کوتاه‌تر از بالاتنه‌اش بود. از ما فاصله می‌گرفت و فقط گریه می‌کرد. برای درمان او، مرخصی دخترم را از مدرسه گرفتیم و رفتیم تهران. پزشک احتمال اوتیسم را رد کرد، ولی گفت باید نوار مغز بگیریم. تشنج پنهان داشت.

دارو شروع شد و در‌کنارش علی‌اصغر هر روز به کاردرمانی و گفتاردرمانی می‌رفت. بچه‌ای بود که دو‌سال و‌یک‌ماه فقط در یک تخت زندگی کرده بود. کم‌کم در خانواده ما ارتباط گرفت و به قول خودمان شده بود «میگ‌میگ». دکتر گفت اگر به حرف بیفتد، سالم است. آبان سال گذشته اولین کلماتش را گفت.

علی‌اصغرِ دو‌سال‌و‌یک‌ماهه از لرستان به خانه ما آمد. نه راه می‌رفت، نه حرف می‌زد، نه می‌گذاشت کسی نزدیکش شود

 

۹ روز با یاسین

یازده‌کودک از استانی دیگر به مشهد منتقل شده بودند تا به خانواده‌های متقاضی تحویل داده شوند. از میان آنها، یاسین، نوزادی هشت‌ماهه و تنها بود. ابتدا خانمی قصد پذیرش او را داشت، اما با دیدن چهره‌اش منصرف شد. ما یاسین را موقت به خانه مان آوردیم تا برایش خانواده‌ای پیدا شود. با اینکه تست شنوایی گرفتیم و سالم بود به صدا‌ها واکنش نشان نمی‌داد. آن‌قدر تنها مانده بود که بلد نبود ارتباط بگیرد، اما پس از چند‌روز کم‌کم ارتباط برقرار کرد. حالا یاسین در خانواده جدیدش زندگی می‌کند.

 

برای فرهاد که دیده نمی‌شد

فرهاد یازده‌ماهه را با جای عمل جراحی روی سرش تحویل گرفتیم. گفته بودند از مبل افتاده، اما چند روز بعد، ناگهان از سرش فواره خون زد. وحشت‌زده به اورژانس زنگ زدیم. سابقه پزشکی‌اش نشان می‌داد ضربه مغزی شده است. بعدتر، در سی‌تی‌اسکن مشخص شد عفونت بیمارستانی دارد و باقی‌مانده لخته خون در مغزش خون‌ریزی می‌کند.

چندبار دیگر هم سرش خون‌ریزی کرد، طوری‌که فرش‌ها را به قالی‌شویی بردیم. با پیگیری زیاد، یک متخصص عفونی کودکان دارو داد، اما هم‌زمان گفتند طرح میهمان قرار است لغو شود. نوبت آخر حتی شیر خشک و پوشک هم ندادند. فرهاد هنوز در خانه ماست و درمانش ادامه دارد.

 

* این گزارش یکشنبه ۲۸ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۵ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44