کد خبر: ۱۱۹۵۷
۰۸ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
خاطرات مشهدی‌ها از کوره آجرپزی بوستان بهشت

خاطرات مشهدی‌ها از کوره آجرپزی بوستان بهشت

این کوره آجر خشتی، مال شخصی بود که هفت یا هشت کارگر داشت. اطرافش باغ بود و در آن سبزی‌کاری می‌شد. قبل از سال‌۵۰، کار کوره تعطیل شد و بعد از انقلاب هم اینجا به قبرستان تبدیل شد.

پرده اول: كارگرها هر روز صبح مي‌آيند اينجا، در ميان خاك و گِل و آتش. چند نفر از آن‌ها خاك‌هاي اين اطراف را كه خالي از سكنه است و خارج از شهر، مي‌كَنند تا گِل‌سازها آن‌ها را لگد كنند و با بيلشان زير و رو. بعد كه گِل‌سازها كمر راست مي‌كنند و عرقشان را مي‌گيرند نوبت مي‌رسد به قالب‌گيرها تا گِل‌ها را قالب بزنند.

آفتاب هم بايد بتابد تا اين قالب‌ها خشك شوند و بعد بروند داخل كوره. همين كوره‌اي كه قدبرافراشته و دودكشش بالا رفته است. همين خاك، نان مي‌گذارد سر سفره اين مردها كه شب خسته و كوفته با پاي پياده يا با گاري و درشكه، خودشان را مي‌رسانند خانه. همين خاك، ديوارهاي خانه‌ها، حجره‌ها، كاروانسراها و بازارچه‌هاي اين شهر را بالا برده است. همين خاك و همين كوره قصه‌اي خواهند داشت در كنار هم براي سال‌هاي آينده.

پرده دوم: اين كوره سال‌هاست خاموش مانده. سال‌هاست كه در دل اين دودكش مرتفع هيچ آتشي، خاك را نمي‌سوزاند. نه اثري از دستان هنرمند آن مردهاي خسته مانده و نه از خشت‌هاي آجري‌شان! حالا مدت‌هاست خاك اين حوالي بستري شده براي آدم‌هاي بي‌جان.

شايد همان كارگرها نيز در آغوش همين خاك خفته باشند، در دل خاكي كه روزي تبديل به آجر مي‌شد و حالا آدم‌ها را در دل خود سخت مي‌فشارد و پنهانشان مي‌كند. تعداد اين سنگ‌قبرها در كنار اين كوره خاموش، هر روز بيشتر مي‌شود و وقتي صداي ترمز ماشين يا موتوري مي‌آيد يعني كسي آمده به قبرستان «گلشور» كه براي از دست رفته‌اش فاتحه‌اي بخواند.

پرده سوم: اين كوره هنوز هم خاموش اما استوار ايستاده است؛ اين استوانه آجري بلند و توخالي كه حرف‌ها در دل خود دارد از گذشته‌ها... حالا نه از آن آجرها اثري ديده مي‌شود و نه از آن سنگ‌قبرها.

حالا بعضي از قسمت‌هاي اين خاك، سنگفرش شده و روي بعضي ديگر از قسمت‌ها نيز چمن روييده و گل‌هاي بهاري. حالا آدم‌ها بعضي ‌روزها روي اين سنگ‌فرش‌ها مي‌نشينند و تابستان‌ها چاي عصرشان را مي‌نوشند و از امروزشان حرف مي‌‍‌زنند؛ از ترافيك، گراني، سريال ديشب و انتخابات!

اما هنوز اين كوره در حاشيه اين بوستان كه «بهشتش» مي‌نامند، هر روز و هر ساعت خودش را به رخ مردم محله و شهر مي‌كشد تا شايد كسي در ميان روزمرگي‌ها، يادي كند از فرهنگ مردمان قديم، از عرق‌هاي پيشاني‌شان، از دستان هنرمندشان، از روزي حلالشان، از زندگي ساده‌شان و از گذشته‌اي كه به ما هويت مي‌دهد و در يافتن بينش نسبت به آنچه كه هستيم، ياري‌مان مي‌كند.

 

 

کوره‌ای در حاشیه سی متری طلاب

روی نیمکت‌های بوستان بهشت واقع در محله فردوسی یا همان محله طلاب مشهد قدیم، مرد‌های مسن محله ما نشسته‌اند. یک عصر تابستانی نسبتا خنک است. تا به آنها نزدیک می‌شوم از استوانه بلند پیش‌رویم  که از همه جای بوستان و حتی از  اطراف، می‌توان آن را به راحتی دید چشم برنمی‌دارم.

گفتگویم را با غلامحسین مفیدیان که ۶۵‌سال دارد، آغاز می‌کنم. او می‌گوید: از سال‌۶۰ ساکن محله فردوسی هستم. این کوره در همان زمان هم تعطیل بود و چیز زیادی درباره‌اش نمی‌دانم. فقط می‌دانم بعد از سال‌۶۰ اینجا به قبرستان گلشور تبدیل شد، جوی آب داشت و درختان توت که البته هنوز هم چند درخت داخل بوستان دیده می‌شود.

حسن صابری که شهروند ۵۸‌ساله محله ماست در ادامه می‌گوید: آب جوی از محله حسین‌آباد کرمانی‌ها می‌آمد که آن‌‍ زمان روستا بود. هنوز هم این جوی در داخل بوستان هست و از همان‌جا سرچشمه می‌گیرد.

او به کوره روبه‌رویمان اشاره می‌کند و می‌گوید: یک کوره دیگر هم در حاشیه سی‌متری طلاب بود که شهرداری وقتی می‌خواست در اینجا جاده بسازد و زمین را آسفالت کند، آن را خراب کرد. یادم هست که اطراف آن کوره، گود بود و جوان‌های محله گلشهر و مهرآباد و مناطق اطراف در آنجا کشتی می‌گرفتند. هیچ کدام از  این کوره‌ها بعد از انقلاب کار نمی‌کنند.

یادم هست که اطراف آن کوره، گود بود و جوان‌های محله گلشهر و مهرآباد آنجا کشتی می‌گرفتند

 

نزدیک به نیم قرن خاموشی

باید دنبال فرد قدیمی‌تری گشت تا به خاطر بیاورد دورانی را که این کوره نفس می‌کشیده است؛ آدمی مثل سیدعلی قدمگاهی که در گوشه دیگری از پارک با دوستانش روی نیمکت نشسته است. ۸۰‌ساله است و به گفته خودش از ۱۵‌سالگی به این محله آمده. می‌گوید: تا جایی که یادم می‌آید این کوره آجر خشتی، مال شخصی بود که هفت یا هشت کارگر داشت. اطرافش باغ بود و در آن سبزی‌کاری می‌شد.

فکر می‌کنم قبل از سال‌۵۰، کار کوره تعطیل شد و بعد از انقلاب هم اینجا به قبرستان تبدیل شد. تقریبا حدود ۲۰ سال پیش شهرداری در کوره را با آجر بست، چون تبدیل به گرم‌خانه شده بود و شب‌ها بی‌خانه‌ها به آنجا پناه می‌بردند. بعد هم که شهرداری یک متر خاک، روی قبر‌ها ریخت و این بوستان را احداث کرد. بنای کوره را هم ظاهرا به عنوان اثر تاریخی نگه داشته‌اند.

 

بی‌مهری به بنای کوره آجرپزی بوستان بهشت تمامی ندارد!

 

به اینجا گودال خشت‌مال می‌گفتند

حرف‌های سید اسماعیل معصومی که کنار قدمگاهی نشسته نیز شنیدنی است. من زمانی که کارگر‌ها اینجا گِل درست می‌کردند و خشت می‌زدند را به یاد دارم. برای خاک آجرها، زمین‌های اطراف کوره را می‌کندند و اینجا خیلی گود شده بود.

مقابل همین بازار فردوسی فعلی، به خاطر خاک‌هایی که از زمین کنده بودند، گودالی درست شده بود که مردم زباله‌هایشان را داخل آن می‌ریختند. بعد‌ها با ریختن خاک روی زباله‌ها، داخل زمین گاز آزاد شد یعنی حدود ۲۰ سال پیش. مردم با سنگ، اجاق درست می‌کردند و با استفاده از همان گاز، رب می‌جوشاندند.

او ادامه می‌دهد: زمانی که کوره به راه بود، به اینجا گودال خشت‌مال می‌گفتند. ما آن موقع از گاری یا درشکه برای رفت‌وآمد استفاده می‌کردیم.

 

تاریخچه‌اش را نمی‌دانیم

‌می‌خواهم بدانم جوان‌ها چقدر راجع به این بنای قدیمی می‌دانند، به ویژه جوان‌های محله ما که هر بار به این بوستان می‌آیند یا وقتی از این اطراف عبور می‌کنند، این استوانه آجری را می‌بینند. می‌روم سمت نیمکتی که دو خانم جوان نشسته‌اند. اولی که سنش بیشتر است، خودش را جمیله مینا معرفی می‌کند. این ساکن محله که همین‌جا بزرگ شده و حالا بیشتر از ۳۰‌سال دارد، می‌گوید: این بنا خیلی قدیمی ا‏ست.

من شنیده‌ام که قبلا اینجا کوره بوده. همیشه برایم سوال است که چطور آن را بالا برده‌اند. یک کوره دیگر هم همین اطراف بود که وقتی من بچه بودم، آن را خراب کردند. یادم هست وقتی افتاد صدای بسیار وحشتناکی داد.‌

می‌پرسم چیز دیگری راجع به این کوره و گذشته آن می‌دانید، می‌خندد و می‌گوید: نه، فقط یادم هست در گذشته جوان‌های محله، اینجا فوتبال بازی می‏‌کردند و خداداد عزیزی هم همیشه اینجا بازی می‌کرد.

بهاره مینا، ۲۱‌سال دارد و درباره بنایی که همیشه آن را در بوستان می‌بیند، می‌گوید: من هم فقط شنیده‌ام که اینجا کوره آجرپزی بوده. اما همیشه دلم می‌خواسته اطلاعات بیشتری راجع به آن به‌دست بیاورم. اگر کنار این بنا، تاریخچه‌اش را بزنند خیلی خوب است و ما جوان‌ها هم می‌توانیم راجع به آن اطلاعات کسب کنیم.

یک کوره دیگر هم همین اطراف بود که وقتی من بچه بودم، آن را خراب کردند. وقتی افتاد صدای وحشتناکی داد

 

از نماي نزديك

آهسته آهسته مي‌روم سمت كوره آجرپزي. از همين فاصله هم مي‌توانم چراغ‌های روشنایی اطرافش را ببینم که در این ساعت از روز خاموشند و البته ماشين‌هايي هم هستند كه داخل بوستان و اطراف بنا پارك شده‌اند.

ظاهرا پاركينگ ماشين‌ها آنجاست! اين موضوع علاوه بر اينكه چهره نازيبايي به اطراف اين بنا داده است، لرزش‌هاي ناشي از حركت وسایل نقلیه نيز مي‌تواند به آن آسيب برساند! نزديك‌تر كه مي‌رسم، با صحنه ديگري روبه‌رو مي‌شوم. شهرداري در اطراف اين كوره، حصار فلزي كوتاهي كشيده است كه حالا موتورسوارها، زنجیر موتورشان را به آن قفل مي‌كنند.

از نماي نزديك، شاهد تبليغاتي هستم كه با اسپري روي آجرهاي اين بنای تاریخی نوشته شده‌اند! دور‌تا‌دور اين استوانه نيز ميخ‌هاي زيادي كوبيده شده كه احتمالا محل نصب بنر و پارچه بوده است. شاهد اين ادعا  بنري است از يك كانديداي شوراي شهر كه از دو طرف با طناب به ميخ‌ها وصل شده است! به نظر نمي‌رسد توجه به خصوصيات فرهنگي و ويژگي‌هاي محلي، در ليست شعارهاي اين كانديدا وجود داشته باشد!

به شما توصيه مي‏كنم براي اينكه روحيه فرهنگي و ملي‌تان جريحه‌دار نشود، وقتی به این بوستان می‌آیید، نزديك این بنا نشوید و از دور آن را ببينيد.

 

بی‌مهری به بنای کوره آجرپزی بوستان بهشت تمامی ندارد!

 

نتیجه

در پايان گزارش، نظر چند مسئول را در مورد بناي قديمي محله فردوسی جويا می‌شويم. فرامرز صابرمقدم، مسئول دفتر ثبت اداره كل ميراث فرهنگي استان خراسان در پاسخ به اين سوال كه آيا اين بنا به ثبت ملي رسيده است يا خير، عنوان مي‌كند: تنها كوره آجرپزي كه در مشهد به عنوان بناي تاريخي، به ثبت ملي رسيده است، در داخل بوستان رستگارمقدم قرار دارد.

البته ظاهرا چند كوره دیگر هم در آن منطقه قرار دارد و وقتي شهرداري مي‌خواست در آنجا بوستان احداث كند از ما استعلام كرد كه آيا اين بناها تاريخي هستند يا خير؟ ميراث فرهنگي هم يكي از آن كوره‌ها را به عنوان نمونه‌اي از يك حرفه بومي ثبت ملي كرد و ما آن بنا و حتي تاجش را مرمت كرديم. در حال حاضر هم با نورپردازی‌اي که شهرداري انجام داده است، نماي خوبی دارد.

صابرمقدم با اظهار اين مطلب كه در گذشته در محله طلاب كوره آجرپزي  داشتیم، مي‌گويد: در مورد وجود كوره آجرپزي در بوستان بهشت، اطلاعي ندارم‌ و تابه‌حال آن را نديده‌ام. وي با بيان اين مطلب كه در يكي دو هفته آينده، براي دادن نظر كارشناسي به بوستان مراجعه مي‏‌كند، ادامه مي‌دهد: در صورتی که اين بنا واجد ارزش معماري، تاريخي و منطقه‌اي باشد، نسبت به ثبتش اقدام مي‌كنيم. اما شهرداري هم بايد همكاري لازم را داشته باشد و براي حفظ آن نگهبان بگذارد و اطرافش نورپردازي كند.

 

* این گزارش یکشنبه، ۲۶ خرداد ۹۲ در شماره ۵۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44