
از بوی خاک تا عطر افلاک همه را میشود اینجا زیر سقفی که با اسم «کارگاه مهرسازی خادم» تابلو خورده، یکجا نفس کشید؛ کارگاه کوچکی که ۶ سال پیش بهنیت کارآفرینی و ایجاد اشتغال در یکی از کوچههای محله مهدیآباد پامیگیرد و میشود وسیله کسب روزی عدهای که خوردن لقمه حلال را مقدم بر سود بیشتر میدانند.
«محسن نادریخادم»، از کشتیگیران مطرح کشور، دلیل این اتفاق خوش است؛ کسی که همه عزم خود را جزم کرده تا رونقی دوباره به شغل آباواجدادیاش بدهد، با این تفاوت که ساخت مهر را نه به روش سنتی که با شکلی بهروزتر و با استفاده از دستگاه آغاز کرده است.
او که هفت سال عضو تیم ملی کشتی فرنگی بوده و عناوین قهرمانی بسیاری، چون مسابقات غرب آسیا، نایبقهرمانی جام نیکلایپروف، قهرمانی جام پادووینی و هشتمی مسابقات آسیایی را در کارنامه دارد، این روزها ساعتهایش را با عطر خاک و صحبت از مهر نمازی قسمت میکند که رسم بندگی، بسیاری از اهالی این شهر را به میهمانی آسمان میبرد.
همین است که مربیگری را هم کنار گذاشته و همه دغدغهاش شده است کارگاه کارآفرینی تولید مهری که با وام ۱۰ میلیون تومانی راهاندازی کرده است؛ آنهم در فضایی که ۱۰۰ مترمربع بیشتر نیست، اما آوازه محصولش را نمازگزاران بسیاری در سراسر ایران شنیدهاند.
داستان پاگیری کارگاه را اگر از محسن نادری بپرسید، جوابش میشود: «چون در این کار بزرگ شدهام، علاقه خاصی به آن دارم، بنابراین با توجه به تجربه خانوادگی و ذهنیام از این کار، ۶ سال پیش وام ۱۰ میلیونی کارآفرینی با سود ۴ درصد را از طریق کمیته امداد گرفتم. طرح راهاندازی کارگاه تولید مهر را هم خودم به کمیته امداد دادم. آنها هم تایید کرده و مرا برای گرفتن وام، به بانک صادرات معرفی کردند.»
بهگفته نادری، بازرس کمیته امداد که مرتب از روند پیشرفت کار سرکشی میکرده، اذعان میکند که: «محسن نادریخادم، جزو آن ۵ درصدی است که توانسته با این وام، کارآفرینی کند»؛ وامی که امسال قسطهایش تمام شد؛ البته ناگفته نماند که او ناچار میشود همان زمان علاوه بر وامی که گرفته، حدود ۱۵ میلیون تومان دیگر هم قرض کند تا کارگاه فعلی را راهبیندازد و فرصت شغلی مناسبی را برای بومیان محله مهدیآباد بهوجود بیاورد، حتی در این مسیر مالک مکانی، اجاره خیرخواهانه خانهاش را با ماهی ۲۵۰ هزار تومان در اختیار نادریخادم گذاشته است تا او هم سهمی در رفع مشکل بیکاری در این محله داشته باشد.
البته ایجاد این کارگاه، حکایت مفصل دیگری هم دارد که یک سرش به بدقولیها عدهای بازمیگردد که مانعی بر سر راه فعالیت هرچه بهتر کارگاه شده است؛ «۶ سال پیش ۳۵۰ هزار تومان به حساب صنف صنایع دستی واریز کردم تا پروانه کسب دریافت کنم. تمام مراحل قانونی را هم انجام و مدارکم را به آنها تحویل دادم، اما پس از دریافت پول، مجوز را برایم صادر نکردند.»
آنگونه که او میگوید، «صنف صنایع دستی، نداشتن شرایط مالکیت و پرداخت نکردن عوارض نوسازی را بهانه کردهاند که ربطی به گرفتن جواز او نداشته است.» این در حالی است که نادریخادم تصریح میکند: «اگر پروانه کسب داشتم، میتوانستم از تسهیلات ویژهتری استفاده کنم و کارم را با آن توسعه دهم تا شرایط را برای جذب نیروی بیشتری فراهم کنم.» این کارآفرین حتی از طرحی سخن میگوید که امکان نقل مکان کارگاههای درونشهری را به کارگاههای کوچک خارج شهر فراهم میکند، اما «چون پروانه کسب را هنوز به او ندادهاند، نمیتواند از این امتیاز استفاده کند.».
اما این، همه ماجرا نیست و دغدغه خاطر دیگری هم برای هزینههایی دارد که مدام برایش تراشیده میشود؛ «۶ سال پیش اینجا یک منطقه روستایی محسوب میشد، اما با پیوستنش به محدوده شهری علاوه بر اینکه مجبور شدم مجوز تجاری موقت بگیرم، امسال هزینه دیگری به نام عوارض شغلی را به آن اضافه کردهاند.»
اما همه این گزارش به گفتن از کمبودها نمیگذرد، یک سمت این شغل به شنیدن از خلاقیتهایی در تولید مهر میگذرد که محسن نادریخادم آن را از پدرش به ارث برده است؛ «چند سال پیش دستگاه پرس ضربهای ۱۵ تن را طراحی کردم و ساختم. ساخت دستگاه هزینه زیادی روی دستم گذاشت؛ چون آزمون و خطای زیادی تا رسیدن به مرحله نهایی داشت.» او درباره ویژگیهای این دستگاه اینگونه توضیح میدهد: «پرس را از بازار تهیه کردم و ۲۰ قالب مهر را با اَشکال و طرحهای مختلف به شکلی خاص روی آن سوار کردم. این دستگاه سرعت، کیفیت و تنوع بهتری نسبتبه دیگر دستگاهها دارد؛ امکاناتی که باعث شده در خارج کشور هم دیده شوم و از عراق، سفارشی برای ساخت این دستگاه بگیرم.»
آنگونه که نادریخادم اظهار میکند، عراقیهای مهرساز هرچندوقت یکبار تماس میگیرند که «دستگاهتان را برای ساخت مهر در عراق لازم داریم»، یا اینکه خواستار به اشتراک گذاشتن طرح ساخت دستگاه شدهاند. خودش دلیل علاقه عراقیها را به داشتن این دستگاه، اینگونه شرح میدهد: «تعداد زائرانی که به عراق میروند، چندینبرابر مشهد هستند، اما هنوز مهرهای آنها به کیفیت کار ما نیست و با دستگاههای ابتدایی قالب میخورند؛ اگر عراقیها این دستگاه را داشته باشند، شرایط کار برایشان مطلوبتر میشود.» گویا حتی به او پیشنهاد کردهاند که با دستگاهش به عراق برود و خودش این کار را آنجا راه بیندازد، اما نادریخادم، حاضر به این کار هم نشده است. حالا او قرار است دستگاه جدیدی بسازد؛ «طرحی دیگر برای ساخت دستگاه پرس دارم که از این دستگاه کاملتر و سریعتر است، اما ساخت آن هزینه زیادی دارد، بنابراین فعلا دست نگه داشتهام.»
نادریخادم که دو سال پیش طرح این دستگاه را آماده کرده است، میگوید: «در مرحله اول، این دستگاه با سرعت زیاد و کیفیت کم مهر را تولید میکند و در مرحله بعد مهرها به خانهها و کارگران داده میشود تا یکبار دیگر با پرس دستی بر آن ضربه بزنند.» بهگفته او، با این کار کیفیت مهرها نسبتبه الان بهتر و تعداد آنها بیشتر خواهد شد، اما بهخاطر مشکل مالی و محدودیتهایی که دارند، امکان ساخت دستگاه برایش وجود ندارد، درحالیکه به گفته خودش اگر این دستگاه ساخته شود، خانوارهای بیشتری را میتوانست تحت پوشش قرار دهد و سر کار آورد.
او همچنین مشکل محدودیت فضای کاری خود را دارد؛ «چیزی که بهشدت به آن نیاز داریم، مکانی بزرگتر از اینجاست تا بتوانم در دستگاههای فعلی تغییراتی ایجاد کرده و دستگاه جدیدم را در آن تعبیه کنم. به این ترتیب کار کردن برای کارگران سادهتر میشود.» برای این ایده هم سنگ بزرگی جلوی پایش است؛ «متاسفانه وقتی وارد کار میشوی، میبینی که کسی از کارآفرینان حمایت نمیکند.»
او اضافه میکند:، چون درآمدمان برای گسترش کارگاه کافی نیست، توان افزایش نیرو هم از ما گرفته شده است و ناچاریم در فصلهای سرد سال، نیروها و تولیدمان را کم کنیم. بهگفته این کارآفرین محله مهدیآباد، مهرسازی شغلی فصلی است و فقط در تعطیلات نوروز، آخر بهار و سه ماه تابستان چرخ کارگاه بهخوبی میچرخد و بازار فروش دارند. بهگفته او، اگر بودجه و امکانات بهتری داشته باشند، میتوانند در کسادی بازار هم مهر تولید کرده و آن را برای تابستان و بهار انبار کنند.
اگرچه این کارآفرین، در بازار اینترنتی مهر نماز ثبتنام کرده و از این طریق مشتریهایی هم از سایر شهرهای کشور دارد، پس از ۶ سال تلاش، به این نتیجه رسیده که تا پایان امسال کارگاهش را تعطیل کند و قید کارآفرینی را بزند؛ چون از پس هزینههای آن برنمیآید و نبود حمایتها هم او را تا حد زیادی دلسرد کرده است. خودش میگوید: «تا الان هم که کارگاه را فعال نگه داشتهام، برای این بوده که از سفرهای که پهن شده است، خودم و عدهای بهره ببرند.»
«محمد نادریخادم»، برادر کوچکتر «محسن»، نیز یک سالی هست که به او پیوسته و مهرساز شده است. او پیش از این کاشیکار بوده و بهدلیل کسادی بازار، به کار اجدادیاش برگشته است؛ «پنج سال پیش مربیگری کشتی را بهخاطر مشکلاتی کنار گذاشتم و وارد کار کاشیکاری شدم، اما از سال گذشته با کم شدن ساختوسازها، بازار کار من نیز کساد شد.» محمد که از کودکی با مهرسازی آشنا بوده، وقتی دستتنها بودن برادرش را میبیند، تصمیم میگیرد با او کار کند. اینگونه است که بهعنوان مدیر داخلی، فعالیتش را شروع میکند، اما همزمان کارهای سنگینی، چون تعمیر دستگاهها، ساخت گِل اولیه و بازاریابی را هم انجام میدهد.
خانم غلامی چهار سال است در کارگاه تولید مهر نادریخادم مشغول است. خودش میگوید: «نزدیک دو سال فقط کار بستهبندی مهر را در کارگاه انجام میدادم، اما از دو سال پیش تاکنون دیگر استاد شده و همه کارها را به دست گرفتهام.» او ادامه میدهد: «اینجا هرکداممان یک کلید داریم تا هر ساعتی که دوست داشتیم، برای انجام کار بیاییم.»
فاطمه که وظیفه تولید مهرهای ریز را برعهده دارد، میگوید: «روزی هزارو ۵۰۰ مهر ریز تولید میکنم که برای ساخت هرکدامشان باید با دستگاه چهار بار روی گل ضربه بزنم. دخترم هم کمکحال من است و او هم همین تعداد مهر میسازد.»
خانم خمر هم که ۸ ماهی میشود در این کارگاه مشغول به کار شده است، وظیفه تولید مهر درشت را برعهده دارد. او روزی ۴۰۰ تا ۶۰۰ مهر میزند و برای هرکدامشان دو ضربه وارد میکند تا خرج زندگیشان را تامین کند.
او به نیاز برخی اهالی اشاره میکند و میگوید: «شاید این کار بهظاهر با خاک و گل باشد، اما درواقع خرج چند خانواده را میدهد و مایی که در کارگاه کار میکنیم یا آنهایی که در خانه بستهبندی را انجام میدهند، امید داریم که آخر هفته پولی هست که دستمان را بگیرد.»
۱)مرحله نخست کار تبدیل خاک به گل است. خاک را با مقدار معینی آب ترکیب کرده و ورز میدهیم تا از حالت گل خارج شده و بهاصطلاح خمیر شود. این کار دوسه ساعتی زمان میبرد.
۲) در مرحله دوم خمیر گل را به گلولههای ریز قسمت کرده و آنها را ۲۴ ساعت رها میکنیم تا سفت شوند.
۳) پس از این، نوبت به قالبگیری گلها و تبدیل آنها به مهر میرسد. در مرحله سوم گلولههای آمادهشده را درون قالبهای چهارگوش، گرد و هشتگوش میگذاریم که هرکدام منقوش به طرح یا نامی، چون علیبنموسیالرضا، هستند و چندبار به آنها محکم ضربه میزنیم تا گل تمام قالب را پر کند و دراصطلاح مهر شکل بگیرد.
۴) دو روز زمان میبرد تا مهرهای آمادهشده، خشک شوند. کاری که در تابستان با آفتاب صورت میگیرد و در زمستان با حرارت غیرمستقیم اتاق یا فضایی گرم. بعد از خشک شدن نوبت به مرحله چهارم یا همان بستهبندی مهرها و فروش آنها میرسد. مهرها بر اساس مدلها بهصورت دهتایی، ششتایی، چهارتایی و تکی بستهبندی میشوند. گاهیاوقات این بخش کار را بانوان کارگر در منزل انجام میدهند.
خاک موردنیاز مهرسازی به مصالحفروشی سفارش داده میشود. آنها هم خاک رس یا همان خاک کاشی را از قرقی برایمان میآورند. یک نیسان خاک حدود ۶۰ هزار تومان قیمت دارد.
از یک نیسان خاک حدود ۵۰ هزار مهر کوچک ساخته میشود. اگر قرار بر ساخت مهر بزرگ باشد، ۲۰ هزار مهر خروجی کار است. برادران نادری فقط از خاک رس مشهد استفاده میکنند و هیچوقت سعی نکردهاند که مهرشان را به اسم مهر کربلا بفروشند؛ کاری که برخیها مقید به آن نیستند و هر مهری را که کمی خاک کربلا برای تبرک داشته باشد، به اسم کربلا میفروشند. اگرچه تشخیص خاک مهرها سخت است، مهر ساختهشده با خاک کربلا کمی سفیدتر از مهر مشهد دیده میشود.
کارگاه برادران نادری در سال حدود ۴۰۰ هزار مهر تولید میکند. اگر امکانات و تجهیزات کارگاه ارتقا یابد، این رقم تا ۲۵ میلیون مهر در سال افزایش مییابد. با شرایط فعلی، آنها تابستانها روزانه حدود ۱۰ هزار مهر و پاییز و زمستان هم روزانه حدود ۲ هزار مهر تولید میکنند.
خانواده نادریخادم، مهرسازی را از پدربزرگشان «غلامرضا نادریخادم» به ارث بردهاند. فردی که موذن حرم مطهر رضوی بوده و صدای خوشی هم داشته است. پسرش «محمود نادریخادم» نیز از همان کودکی شغل پدر را پیش میگیرد و تا امروز که هفتادوپنجسالگی را پشت سر گذاشته، همچنان در خانهاش مهر میسازد؛ آنهم به شیوه سنتی و دستی. پس از اینکه کارمان با کارگاه مهرسازی «محسن نادریخادم» و شنیدن ماجرای کارآفرینیاش تمام میشود، به منزل پدری او میرویم تا مهرسازی پدر را به شیوه سنتی ببینیم و کمی هم از پدربزرگشان بشنویم که اولین فرد در خانواده خادمهاست که موسفیدکرده این کار است.
خانواده نادریخادم، مهرسازی را از پدربزرگشان «غلامرضا نادریخادم» که موذن حرم رضوی بود، به ارث بردهاند
حاجمحمود برخلاف دیگر افراد مسن که چندان حالوحوصله حرف زدن با جوانها را ندارند، بسیار خوشمشرب است و خاطراتی را که گذر زمان هنوز از یاد او پاک نکرده، به شیرینی تعریف میکند؛ خاطراتی که از پدرش شروع میشود و به جوانیهای خودش میرسد. حکایتی که ردپای مهرسازی مشهد قدیم را میتوان در آینه آن به تماشا نشست؛ «پدربزرگم بنا بود و پدرم غلامرضا نادریخادم هم به او کمک میکرد تا اینکه وارد شغل سیگارپیچی شد. بعدها در دوره رضاشاه بهزور او را برای ساختن بند فریمان بردند و همین شد که خانواده ما در این شهر ماندگار شدند. من خودم متولد قلعهنو فریمان هستم.»
گویا پس از اینکه کار ساختن بند به پایان میرسد، غلامرضا راهی مشهد شده، جلوی حمام شاه در بازار قالیفروشها مشغول نجاری میشود و پاشنه کفش میتراشد. در همین دوران است که آوازه صدای خوش غلامرضا همهجا را پر میکند و آستان قدس از او میخواهد تا موذن حرم شود؛ «پدرم صدای خوشی داشت و با وجودی که در حالت عادی لکنت زبان میگرفت، وقتی که اذان میگفت و مناجات میخواند، هیچ مشکلی نداشت.»
همهچیز بهخوبی پیش میرفت تااینکه با روی کار آمدن کارخانه، بازار کفاشی او نیز کساد میشود و بهناچار دوباره میرود سراغ مهرسازی؛ همان کاری که مدتی در جوانی آن را انجام داده بود؛ «پدرم بار دیگر پس از اینکه در هفتادسالگی از آستان قدس بازنشست شد، سمت همان پیشه قبلیاش را گرفت و شد مهرساز سنتی. او این شغل را تا هشتادوششسالگی یعنی تا رمضان ۲۰ سال پیش که به رحمت خدا رفت، همچنان ادامه داد.»
عمو «محمود» هم که همراه پدرش پیش میرفته است، مدتی در بنایی و سپس نجاری، شاگرد پدر است و دست آخر هم کار مهرسازی را قدمبهقدم با پدر جلو میبرد. با وجود اینکه چهار برادر بودهاند، فقط اوست که راه پدر را دنبال میکند و برای همه عمر مهرساز باقی میماند. او بهخوبی با روش مهرسازی پدرش آشناست؛ «قدیم قالبها چوبی بود و نقش مهر روی برنج، کندهکاری میشد و به دنباله آن دستهای چوبی وصل میکردند و آن را روی گل میکوبیدند؛ درست برعکس قالبهای امروزی که گل را روی مهر میکوبند.»
آنگونه که او توضیح میدهد، قالبهای چوبی زود خراب میشدهاند، برای همین باید هر روز چوب میخریده و صاف میکردهاند. این میشود که حاجمحمود، فکری به ذهنش میرسد؛ «همیشه با خودم میگفتم این چه کاری است و دنبال روش بهتری بودم، تااینکه یک روز به سینما رفتم و فیلمی را دیدم که در آن صحنهای از کارخانه قالبسازی بستنی را نشان میداد. از آنجا به ذهنم رسید که قالب را برعکس کنم و نقش مهر را از بالا بردارم و زیر قالب بگذارم.»
پس از مدتی هم روش دوقالبه باب میشود؛ روشی که حاجمحمود همزمان با صحبتهایش با آن مهری میسازد؛ «صفحه صاف فلزی به اندازه ۲ سانتیمتر را زیر گل میگذاشتیم و گل را رویش صاف میکردیم. سپس با قالب فلزی گردی که به اندازه مهر دلخواهمان بود، روی گل فشار میدادیم و دست آخر گل شکلگرفته را از قالب درمیآوردیم و دورش را خط میگرفتیم و صاف میکردیم.» گویا پس از خطگیری و صاف کردن اطراف مهر، با قلمهای مخصوصی روی آن طرح و نوشته کار میکردهاند، اما این روش سختی خودش را داشته و زمان زیادی میبرده است؛ این سختی البته چندسالی است با طراحی قالبهایی توسط حاجمحمود، از بین رفته است.
حاجمحمود برایمان میگوید که: «آن روزها خاک رس را با الاغ از جاده سیمان میآوردند. ما هم هر بار ۱۰ الاغ خاک، سفارش میدادیم و برای هرکدام ۲ تومان پرداخت میکردیم.»
او هنوز هم دستی مهر میسازد و این روش را بهترین شیوه مهرسازی میداند؛ «گل را درون قالبی فلزی که کف آن طرح روی مهر کندهکاری شده است، میریزم و با دستهای آهنی چندینبار روی گل میکوبم تا شکل قالب و طرحها را به خود بگیرد. بعد هم از آن خارج کرده و در آفتاب یا فضای گرم میگذارم تا خشک شود.»
همانطور که حاجمحمود از جوانیهایش و کار مهرسازی میگوید، میرسد به دامادیاش؛ «آن زمان پول و مایهای نداشتم. تنها داراییام یک موتور بود که آن را هم گرو گذاشتم تا بتوانم با پولش، در زمستان مهر بسازم و انبار کنم برای فروش تابستان. از همان زمانی که یادم میآید، بازار مهر فصلی بود و سختیهای خاص خودش را داشت و من هم خردهفروشی میکردهام.»
آنطور که خودش میگوید، او بسیار پرکار بوده و همیشه مشغول ساختن مهر؛ «روزی ۵۰۰ مهر دستی میساختم؛ برای این کار، یک روز را بهطور کامل فقط گل درست میکردم، یک روز کامل هم مهرها را قالب میزدم و یک روز هم بستهبندیشان میکردم. اوایل انقلاب تا ۱۰ سال بعد در بیستمتری طلاب، مغازه داشتم، اما بعدش به خانه آمدم و در آنجا مشغول کار شدم.»
او برای اینکه بتواند نان حلال بهدست آورد و بچههایش را با آن بزرگ کند، مدام مشغول ساخت مهر بوده؛ «تاکنون چهار باری میشود که کل قالبهایم را که دیگر به درد نمیخوردند، فروخته و قالبهای جدیدی ساختهام.» با این پشتکار است که او معتقد است به بودن کار برای همه؛ «کار برای همه وجود دارد، فقط باید فکرشان را به کار بیندازند و ایده به خرج بدهند، اما متاسفانه مردم بیشتر دوست دارند مال مفت و راحت بهدست بیاورند و از سختی کار میترسند.»
او سپس خاطرهای تعریف میکند از پدرش؛ «وردست پدرم که کار میکردم، اگر کسی میآمد و از نداری و بیکاری گلایه میکرد، پدرم یک قالب به او میداد و میگفت این هم کار، حالا برو تولید کن و پول دربیاور.»
شاکرم که میتوانم کار کنم حاجمحمود هر روز صبح خدا را شاکر است که هنوز میتواند کار کند و از دستان زحمتکش خود کار بکشد؛ «صبحبهصبح دستانم را میبوسم و خدا را شکر میکنم که دو تا دست سالم به من داده است که بهترین دوستانم هستند.»
* این گزارش در شماره ۱۷۷ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۱۶ اذرماه سال ۱۳۹۴ منشر شده است.