
پدرش از کسبه قدیمی بازار جنت است؛ به همین دلیل، محمد حیدری از زمانی که هنوز دست راست و چپش را نمیشناخت، همراه پدرش آقا علیاکبر به بازار میرفت. او از کودکی تا حالا که سیونهساله است، تغییرات این بازار را از نظر شکل و بافت و همچنین کسبهاش از نزدیک دیده است.
بازار جنت برای او تنها محل کسبوکار نیست، بلکه یک عمر خاطره است. بیشتر خاطرات کودکیام به مغازه پدرم در بازار جنت گره خورده است. این مغازه که الان فروشگاه پوشاک است، در کودکیام تولیدی بود. از ذوق دیدن دستگاههای بافت لباس زمستانه، از چهارپنجسالگی به پدرم اصرار میکردم من را با خودش به مغازه ببرد.
هرروز صبح پدرم من را به دبستان پاسداران در کوچه چمران۳ میرساند. بهترین دوران زندگیام در این مدرسه سپری شد. بعداز مدرسه با پای پیاده بهسمت بازار جنت میآمدم تا ظهر با پدرم به خانه برگردم.
کافی است اسم سینما در جمعی به میان بیاید تا من را به اواخر دهه۶۰ پرتاب کند و موقعی که فیلمهای روی پرده را در سینما استقلال یا همان سینما همای سابق میدیدم. الان از آن سینما فقط یک در آهنی در ابتدای بازار باقی مانده است.
محمد قُمیان یکی از کسبه قدیمی بازار است؛ مرد خوشنامی که همچنان مغازه خود را حفظ کرده است. در بچگی با پسرهای او در باغ ملی بازی میکردم.
باغ ملی اولین پارک مشهد است. هنگامیکه من بچه بودم، اطراف حوض وسط پارک گلکاری نبود و با بچههای محله در این حوض آببازی میکردیم. چقدر خوش میگذشت. وقتی هوا گرم بود، این آبتنی بیشتر کیف میداد.
فرهنگسرای بهشت، روزگاری دبیرستان مستوفی بود. البته مدرسه به سن من قد نمیدهد. در زمان کودکیام، دور آن یک دیوار آجری کوتاه کشیده بودند که بخشی از نمای قدیمی ساختمان از بالای آن دیده میشد. مدتی هم متروکه بود تا شهرداری آن را تبدیل به فرهنگسرا کرد.
* این گزارش سهشنبه ۱۹ فروردینماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۵ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.