
در چرخش قلم روی کاغذ چه نهفته است؟ خودنمایی سیاهی مرکب روی سفیدی کاغذ؛ چیزی که خوشنویس آن را برنمیتابد. پس روزها قلم را با حوصله میچرخاند و میچرخاند. مبارزهای شده است بین سیاهی و سفیدی. سرانجام سیاهی در سفیدی کاغذ فرو مینشیند و در تاروپود آن تنیده میشود.
حالا دیگر سیاهی محض نیست... این نبرد بین خوشنویسان مشترک است. نبردی که نتیجهاش ثبت اثری ماندگار، آرامش روحی و تلاش برای رشد بیشتر است. بانوی خوشنویس محله دروی مشهد نیز سالهاست که در این نبرد، شرکت کرده و تا گرفتن مدرک استادی همچنان چلهنشینی خواهد کرد.
تکتم وظیفهدان متولد سال ۱۳۶۲ و در محله دروی بزرگ شده است. همسرش مکانیک است و نخستین مشوق او: همسرم آنقدر به این هنر علاقهمند است که بهراحتی اشکالهای خطم را میگیرد؛ چه ازلحاظ تنظیم فضایی که حروف اشغال میکنند و چه میزان کجشدن خطوط.در خانوادهای کاملا معمولی بزرگ شده است؛ پدرش راننده اتوبوس و مادرش خانهدار.
البته پدر و مادری که همیشه دوست داشتند پنج فرزندشان به جایی برسند و برای پیشرفت آنها هزینه کردهاند: هنر خوشنویسی را از ۱۸ سالگی و با شرکت در کلاسهای آستان قدس شروع کردم.
خوشنویسی را باید از کلاس اول دبستان به دانشآموزان آموخت، چون کمکم خط خوش در وجودشان نهادینه میشود
در محله خودمان کلاسهای هنری نبود و نیست؛ چون امکان رفتن به سمت هنر که هزینهبردار است، در محلههای کمبرخوردار کمتر است.گرچه وضع مالی معمولی خانواده ما، مهمترین دلیل پیشرفت من بوده است؛ نهتنها من که هنرمندان بسیاری با تحمل سختیهای زندگی، دیگر سختی راه هنر به چشمشان نمیآید و درنهایت موفق هم میشوند.
مدرک «خوش» خوشنویسی را در مدت ۹ ماه در همان مؤسسه میگیرد و از همراهی استاد ذوالریاستین بهره میبرد. استادی که هماکنون نیز از همراهی و آموزشهای او برخوردار است و مدیون او.کلاساولیها توانایی یادگیری خط تحریری دارند!
هنرمند محله ما بعد از گرفتن مدرک ممتاز، ازدواج میکند و بعد برای پنجسال خوشنویسی را کنار میگذارد تا در این مدت وقت بیشتری را به زندگی و محمدامین هفتساله و میترای ششساله که خداوند به او و همسرش عطا کرده اختصاص بدهد: البته در این مدت دستوپاشکسته تدریس میکردم.
کلاسهای خوشنویسی مجتمع هاشمینژاد را نیز راه انداختم که اتفاقا رونق خوبی گرفت. دو فرزندم که از آبوگل درآمدند، دوباره خوشنویسی را بهعنوان یک کار مهم از سر گرفتم و طی دوسال مدرک فوق ممتاز را نیز گرفتم.
صحبت از فرزندانش بهویژه محمدامین که به همت مادر و با تشویق همیشگی پدر حروف الفبا را با خط تحریری آموخته، گفتگویمان را به اینجا میکشاند: خوشنویسی را باید از کلاس اول دبستان به دانشآموزان آموخت، چون توانایی یادگیری دارند و کمکم خط خوش در وجودشان نهادینه میشود؛ چنین افرادی اگر حتی تند هم بنویسند، باز هم خطشان خوب از کار در میآید؛ در حالی که الان خود من وقتی تند مینویسم، خطم خوب نیست.
او ادامه میدهد: دانشآموزان اگر خط تحریری بیاموزند، نقاشیشان هم خوب میشود. آرامشی نیز بر رفتارشان حاکم میشود. هماکنون مدارس غیرانتفاعی، آموزش خوشنویسی را در کلاسهای فوقبرنامه خود گنجاندهاند، اما در مدارس دولتی معلم ریاضی یا علوم یا... خوشنویسی را آموزش میدهد!
بخشی از کار این خوشنویسِ ساکن محله دروی به اکتشاف دنیای رنگها میگذرد. این اکتشاف، تکنیکی بهنام «رنگِ کاغذ» است؛ همان روش ساختن کاغذهای ابروباد خودمان. مخلوطکردن جوهر یا رنگ با آب در سینی و انداختن کاغذ روی آن، بعد هم هزار آرزو برای دیدن نتیجه کار.
تکنیک رنگ کاغذ را بیشتر خوشنویسان میدانند و با خلاقیتهای خود آن را روی کاغذ پدید میآورند. وظیفهدان نیز از این قاعده مستثنی نیست. او میگوید: کاغذهای دستساز ابروباد گران هستند. در این میان، خوشنویسان برای نوشتن یک عبارت، دهها صفحه مینویسند و وقتی به نتیجه دلخواه خود نمیرسند، صفحات نوشتهشده را کنار میگذارند. به همین دلیل این تکنیک را یاد گرفتم و حالا خودم کاغذ ابروباد درست میکنم.
این بانوی هنرمند ادامه میدهد: مثلا جوشاندن گل زعفران بهقدری که یک قل بزند، رنگ سوسنی کمحال میسازد. از جوشاندن پوست گردو، رنگ قهوهای و پوست بادنجان، رنگ بنفش به دست میآید. بتادین یا همان دواگلی روی کاغذ خاکستری میشود.
مخلوطکردن قیر و بنزین با هم نیز رنگ قهوهای میسازد که معمولا برای حاشیه کار مناسب است. البته من با این رنگ جاکفشی خانهمان را هم رنگ کردم! میگویم حتما تهیه بنزین و قیر با همسرتان است که میخندد و تأیید میکند.
او برای گرفتن مدرک فوق ممتاز سختیهای رفتن به تهران و آموزش در آنجا و زیر نظر دو استاد بزرگ را به جان خریده است: طی دو سال، سه روز در ماه به تهران میرفتم و زیر نظر استاد سلحشور و استاد خروش و مدتی نیز نزد استاد امیرخانی آموزش دیدم.
بالاترین درجه خوشنویسی، استادی است که بهدستآوردن آن سختیهای خود را دارد، خوشنویس محله دروی میگوید: باید نمایشگاههایی در ایران و خارج از ایران برپاکنی، حدود ۵۰ اثر تولید کنی و با رسانههای جمعی مصاحبه داشته باشی. من هم برای رسیدن به این مرحله تلاش میکنم.
تا حالا در ۱۵ نمایشگاه گروهی شرکت کرده و یک نمایشگاه انفرادی در حوزه هنری داشتهام. سال گذشته نیز در برنامهای به نام «کتابت بندگی» که با حضور استادان مطرح کشور در دارالقرآن حرممطهر برگزار شد، شرکت کردم. ماه رمضان بود و بعد از افطار تا سحر آیات قرآن را خطاطی میکردیم و به زائران هدیه میدادیم.
او اضافه میکند: همایش «هندسه روحانی» را هم در حوزه هنری برگزار کردم. در این برنامه تکنیک رنگ کاغذ و دیوارنویسی را آموزش دادم. گویا شرکتکنندگان از تدریسم راضی بودند و میگفتند که احساس میکنیم پای دیوار آموزش میبینیم. در محله خودمان نیز دو سالی در مسجد محل تمرین میدادم که متأسفانه از آن استقبال نشد.
آموختن هنر خوشنویسی تلاش و حوصله میخواهد که همه به آن تن نمیدهند. الان هم در آموزشگاهها، چند مدرسه غیرانتفاعی و مجتمع امامخمینی(ره) تدریس میکنم. در تدریس هم سختگیر هستم و با دانشآموزان، جدی برخورد میکنم.
درحالیکه در دفتر شهرآرامحله در حال نوشتن یک عبارت روی کاغذی بزرگ است، از او میپرسم که زیباترین کارت کدام بوده است، میگوید: نخستین خطی که با قلم درشت نوشتم که هنوز هم تابلوی آن را دارم! متنش این بیت شعر بود: از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند.
نوشتن این بیت، دو ماه طول کشید و ۳۰ کاغذ ابروباد به پای آن خراب شد!تعجبم را که میبیند، عنوان میکند: به گفته یکی از استادانم کشیدن اثری ماندگار یک اربعین طول میکشد. میپرسم تابلوهایتان را چکار میکنید، آیا آنها را به فروش میرسانید؟ همینطور که با لذت و لبخندی کوچک به خطی که مینویسد، نگاه میکند، میگوید: فقط کار هنرمندانی که معروف هستند، به فروش میرود.
متأسفانه در کشور ما به هنر بهایی داده نمیشود و نمیتوان با آن به درآمد رسید. من هم کارهایم را به دوستانم هدیه میدهم. البته هنوز که هنوز است کار خودم را قبول ندارم و میدانم که باید بیش از این کار کنم.میرتکس، داروی ضدتبخال است که وقتی با جوهر مخلوط میشود، هنگام نوشتن روی خطنوشته حباب تولید میکند و بسیار زیباست.
وظیفهدان قلم پاروییاش را که ظاهر آن با قلمهای درشت چوبی متفاوت است و سر آن از پلاستیک فشرده با چندین سوراخ ریز و اتفاقا اختراع یکی دیگر از هنرمندان ساکن در محله ماست، در دوات حاوی میرتکس میزند و به یادگار برای شهرآرامحله مینویسد: «یادت نرود خدا کریم است کریم.»
* این گزارش یکشنبه، یک اردیبهشت ۹۲ در شماره ۵۰ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.