
در همان بحبوبه درگذشت احمد شریفزاده نابغه موسیقی خراسان بود که ملاقاتش کردیم. ساده و بیادعا آمده بود چند کلامی با او اختلاط کنیم تا از وضعیت موسیقی مقامی، گروهی که مدیریت میکند و اجراهای مختلفش حرف بزنیم. قرارمان میشود همان حوالی خانهاش؛ شهرک شهیدرجایی.
سعید احمد سرکوهی ارث برده صدای خوب را؛ موسیقی دلنواز را و آن صمیمیتی که در نوای اهالی خراسان وجود دارد. از همان کودکی، غزلیات پدر را گوش میکرده و پای داستانهایی مینشسته که تا جانش میرفته. با او درباره این روزهایش حرف میزنیم و البته طبق معمول گِلههایی دارد و انتقاداتی از موسیقی سخیف. حالا، اما او جز اینکه با نسل جدید بُر بخورد و موسیقی اصیل را تدریس کند، کار زیادی از دستش برنمیآید. هنرمندان موسیقی مقامی خراسان، یکی یکی دارند از میان ما میروند و به قول خودش حال و روز اهالی موسیقی خراسان خوش نیست. با او درباره موسیقی، اوضاع و احوال اساتیدش و نوع فعالیت هنری خودش صحبت کردهایم.
متولد ۱۳۴۹ است و زاده یکی از روستاهای سرخس. از پدرش شروع میکند و دورهمیهایِ روستایی و نواها و خودش که آن حوالی دور میخورده؛ «پدرم غزلیات زیادی میخواند. با همان نوا و سوز خودش. یک داستان قدیمی را هم میخواند به اسم «فر بازخوانی» درواقع از همان قدیم مردم روستا جمع میشدند دور هم و این جور چیزها را برای همدیگر میخواندند.
همین که بزرگتر شدم، دیدم عجب حالوهوایی دارد. این حسوحال درواقع از همین جمعها میآید و بیشتر ناخودآگاه بود.» بعداز ورود به این حالوهوای دلانگیز میفهمد که میتواند بخواند؛ «متوجه شدم تهصدایی دارم و باید بگویم که این ارثی بود.
پدرم و پدربزرگم و اجداد ما هم صداهای خوبی داشتند. طوری شده بود که توی مدرسه موقع بالاکشیدن پرچم، سرودش را من میخواندم. یک بار هم از طرف مدرسه -راهنمایی بودم- ما را بردند پیش آقای طبسی که سرود بخوانیم و آنجا هم از دست ایشان یک کتاب هدیه گرفتم.» سرکوهی، وصل شده بود به میراثش؛ به استعدادی که از پدرانش به ارث رسیده بود.
پدر و خانواده حالا دیگر به استعداد او پی برده بودند و او حالا باید شاگردی میکرد؛ زحمت میکشید و آن صدا را پرورش میداد؛ «یادم میآید آن زمان، تازه یک کاستی از خوانندگان تربتجام بیرون آمده بود و همان را گوش میدادم. استادهایی که آن زمان پیششان میرفتم، یکی استاد پورعطایی بود و استاد ذوالفقاریان و امین بود.
صدای استاد امین را آنقدر دوست داشتم و بهاندازهای این صدا به دلم مینشست که شروع کردم به سبک ایشان خواندن؛ خیلی شاگردی ایشان را کردم. بعد از اینها بود که با غفور محمدزاده، کارشناس موسیقی مقامی آشنا شدم که ایشان من را به صداوسیمای خراسان رضوی معرفی کرد و آنجا چند برنامه به سبک گروهخوانی برایشان ضبط کردیم.
این برنامه به تهران رفت و آنجا توسط شورای موسیقی صداوسیما تصویب شد و از آنجا به بعد، دیگر کارمان و ضبط کارها بهصورت جدی شروع شد. قطعاتی مثل حنابندان، ا... بده تو باران، تقریبا هر شب از شبکه «شما» و دیگر شبکهها پخش میشد. من با گروهم حتی در برج میلاد هم اجرا کردهایم.» سرکوهی در حال حاضر با شبکه استانی خراسان رضوی همکاری میکند و قطعات زیادی تا الان برایشان ضبط کرده است.
سرکوهی از گروهش میگوید که نخبگان موسیقی مقامی را در خودش جا داده است؛ «اسم گروهم «ساریکا» که برگرفته از نام قدیم سرخس است. در گروه، استاد محسن عسکریان نوازنده چیرهدست دوتار حضور دارند. جمشید سرکوهی و احمد رستمی هم از اعضای گروه ساریکا هستند.» از استاد شریفزاده، یادی میکند که شاگردیاش را کرده و میگوید که دیگر هیچکس مثل او در موسیقی مقامی نخواهد آمد؛ «من پیش استاد شریفزاده شاگردی کردم و خیلی چیزها از او آموختم. واقعا جزو نوابع بود. لحن و بیان مخصوص به خودش را دارد که تو را تکان میدهد. یکی از استادان میگفت قطعه «سرو خرامان» را استاد شریفزاده طوری میخواند که اصلا مهلت فکرکردن به آدم نمیداد. چیز عجیبی بود این قطعه. حتی یکی از اساتید سعی کرده بود همین قطعه را بازخوانی کند در تهران ولی موفق نبود.» او میگوید امثال ما که درکنار این اساتید بودیم، میفهمیم که چه کسی را از دست دادیم ولی باقی، موقعی که اینها از میان ما میروند تازه میفهمند چه کسی را از دست دادهاند؛ «حال و هوای بچههای موسیقی خراسان این روزها گرفته است و حال خوشی ندارد. استادی را از دست دادیم که فکر نمیکنم مانندش را دوباره بتوانیم داشته باشیم. ولی خب چه شد؟ هیچ. ایشان توی غسالخانه کار میکرد و حالا هم که از میان ما رفته است...»
مردم ما موسیقی واقعی و ملموسی را که متعلق به خودشان است، دوست دارند
خاطرهای تعریف میکند از استادش؛ استاد دُرپور که در هر لُسآنجلس آمریکا اجرا داشته است؛ «استاد ما به دعوت رفته بود به آمریکا؛ شهر لسآنجلس که آنجا اجرا کند. گفته بودند قرار است استاد ۱۵ دقیقه اجرا داشته باشد ولی حاضران اعتراض کرده بودند که ما توی این مدت چیزی نمیفهمیم و دوست داریم بیشتر از اینها باشد. این اعتراضشان با اشتیاق زیادی همراه بود. یعنی آن نوع موسیقی را میشناختند ولی اینجا نه.
مثلا چرا نباید توی هر خانهای دوسهسیدی آواز مقامی باشد و بهجایش چیزهای دیگری است؟ هیچ وقت یادم نمیرود زمانی را که داشتم برای اجرای موسیقی با تاکسی به برج میلاد میرفتم که راننده وقتی موضوع را فهمید، از من خواست قطعه «نوایی، نوایی» را برایش بخوانم. برایش خواندم. یکهو زد کنار. گفتم چه شد؟ گفت: بگذار چند دقیقه من حالم بهتر شود و بعد دوباره میرویم.
مردم ما موسیقی واقعی و ملموسی را که متعلق به خودشان است، دوست دارند. مثلا الان چرا برای اجراهای ما از واژه «کنسرت» استفاده میکنند که ذهنیت دیگری به مخاطبان میدهد؟ شما الان جشنواره موسیقی توی همین شهر برگزار کنید و ببینید چه استقبالی میشود. ولی متاسفانه بهخاطر ذهنیتی که وجود دارد، این اتفاق نمیافتد. الان حتی اهالی موسیقی مقامی بهخاطر وضعیت کنسرت که ممنوع شده، نمیتوانند اجرا داشته باشند.
سرکوهی با اندوه زیادی میگوید که به غیر از استاد شریفزاده که به رحمت خدا رفت، اساتید دیگری هم هستند که نیاز به کمک و توجه دارند؛ حالا که دارید برای استاد پیام تسلیت میفرستید به فکر زندهها هم باشید؛ «الان اساتیدی هستند که برای دخلوخرج زندگیشان و برای چند صدهزارتومان ناچیز باید حنجره طلاییشان را در مراسم عروسی پاره کنند. آن هم برای چه؟ برای اینکه ۵۰ نفر آدم با موبایل از او فیلمبرداری کنند، به او بخندند، مسخرهاش کنند... کسانی که اصلا نمیدانند طرفشان کیست و چه نوع موسیقی میخواند و مینوازد. واقعا جای اساتید موسیقی ما که بعضیهایشان شهرت جهانی دارند، باید توی مجالس عروسی باشد؟»
و او طوری از جایگاه صحبت میکند که انگار باقی هنرمندان همطراز با آن چیزی هستند که باید باشند. این تضاد حالا هر روز ابعاد پیچیدهتری پیدا میکند. طوری که باید بشنویم فلان هنرمند درحال دستفروشی است و دیگری دارد از بیپولی جان میدهد.
و بعداز همه این گِلهها از عمر مفید خواننده موسیقی مقامی صحبت میکند و البته این عمر مفید با این حمایتها هر روز کم و کمتر میشود؛ «شما فکر میکنید من مثلا تا چند سال دیگر میتوانم سرپا باشم و بخوانم؟ نهایتا ۱۰ سال دیگر. تازه اگر هیچ اتفاقی برایم نیفتد! خب بعدش چه؟ تا پایان عمرم چه کسی از من حمایت میکند؟ الان خانواده استاد عسکریان درمجموع ۱۱۰ هزار تومان حقوق میگیرند. این کفاف نمیدهد و مجبورند زعفران پاک کنند! خانواده استادی که آوازها و مقامهایش این همه سال برای موسیقی خراسان و کشور افتخار آورده، باید به چنین روزی بیفتد؟» سوال که زیاد است؛ میتوان تا صبح نشست و سوال کرد و منتظر هیچ جوابی هم نبود. جوابی هم ظاهرا وجود ندارد، چون این نمونهها اولین و آخرینش نبوده و نخواهد بود. همین که بتوان با برخیها، چند کلامی حرف زد و از عشق پرشورشان گفت و لذت برد، خودش غنیمتی بزرگ است.
سعیداحمد سرکوهی میگوید بهخاطر کملطفی مسئولان، هنوز نتوانسته آثارش را آنطورکه میخواهد، منتشر کند، اما شاید در آیندهای نزدیک، این اتفاق بیفتد؛ «فعلا که ازطریق شبکههای اجتماعی و وبلاگم این کار را انجام میدهم.» او میگوید موضوع خواندن و صدای خوب در خانوادهشان ارثی است؛ مثلا در حال حاضر، دختر کوچکش لیلا هم میتواند با صدای خوش آواز بخواند.
سرکوهی، اما با همه فراز و نشیبهایی که در زندگی هنری خود تجربه کرده، عناوین مختلفی در حوزه موسیقی مقامی کسب کرده است. او در سالهای ۸۴ و ۸۵ مقام اول و دوم جشنواره شهرستان سرخس را کسب کرد و درهمان سال با واحد موسیقی صداوسیمای خراسان رضوی همکاریاش را آغاز نمود. در این مدت، بهطور تقریبی، حدود ۳۰ اجرای زنده تلویزیونی در شبکههای سراسری «خراسان»، «جام جم»، «شبکه دو» و «شبکه سه» داشته است. ششکار مصوب شورای موسقی تهران، ساخته سرکوهی به نامهای «حنابندان»، «مادر»، «الهه باران»، «فصل سبز»، «موج عشق» و «ایران من» در ایام ۲۲ بهمن و انتخابات از شبکههای سراسری پخش میشود.
وی همچنین شرکت در جشنوارههای «بیت و حیران» در شهر «سردشت» را که دو سال پیاپی مقام سوم و اول آن را بین ۲۵ استان کسب کرده است، در کارنامه دارد. علاوهبراین، او تجربه اجرا در جشنواره موسیقیایی «کار و آوا» را دارد که در برج میلاد تهران برگزار شد. مهمترین حضور سرکوهی در ایندست برنامهها به مدت چهار روز در جوین سبزوار بود که ازسوی دفتر ریاستجمهوری برای کشتیگیران برگزار شد. شرکت در مراسم چوخه کشوری، برنامه عید ۹۵، همکاری با مرکز شعر و سرود کشور و تشکیل گروه موسیقی ساریکا از سال ۱۳۸۸ از دیگر فعالیتهای این هنرمند نامی به شمار میرود.
*این گزارش دوشنبه، ۱۵ آذر ۱۳۹۵ در شماره ۲۲۴ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.