کد خبر: ۱۱۵۳۶
۰۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۱
جواد نجف‌پور قدیمی‌ترین کفش‌فروش عشرت‌آباد است

جواد نجف‌پور قدیمی‌ترین کفش‌فروش عشرت‌آباد است

جواد نجف‌پور از سال۱۳۲۹ که در خیابان عشرت‌آباد به دنیا آمد تا امروز نتوانسته از محدوده خیابان هاشمی‌نژاد دل بکند و تمام سال‌های کودکی و جوانی و سالخوردگی‌اش را در اینجا سپری کرده است. 

جواد نجف‌پور شاید قدیمی‌ترین فروشنده کفش در راسته کفش‌فروشی‌های خیابان شهیدهاشمی‌نژاد در محله راه آهن مشهد باشد. از سال۱۳۲۹ که جواد نجف‌پور در خیابان عشرت‌آباد مشهد به دنیا آمد تا امروز که ۶۴ سال می‌گذرد، او نتوانسته از محدوده خیابان هاشمی‌نژاد امروزی دل بکند و تمام سال‌های کودکی و جوانی و سالخوردگی‌اش را در اینجا سپری کرده است. 

او حتی نزدیک به ۵۰ سالی می‌شود که روزی‌اش را هم در همین محله کسب می‌کند تا تبدیل شود به قدیمی‌ترین کاسب محله. این وفاداری به محله باعث شده که نجف‌پور سال به سال و دهه به دهه با رشد و شکوفایی محل کار و زندگی‌اش همراه و شاهد دائمی آن باشد و خاطرات بسیاری را از محله در ذهن خود انباشته کند.

راه آهن و توسعه محله ما  

یکی از خاطراتم مربوط به گشایش ساختمان ایستگاه راه‌آهن است. عملیات اجرایی خط راه‌آهن تهران-مشهد در  سال ۱۳۱۶ خورشیدی آغاز شده بود، اما شاید سال ۴۰ بود که تعداد زیادی از مهندسان و کارگران ساخت ساختمان کنونی را شروع کردند؛ کاری که تا [اردیبهشت]سال ۴۵ طول کشید.

در آن زمان گفته می‌شد قصد دارند ساختمان راه‌آهن مشهد را بر روی یک پایه بسازند، اما به دلیل مخالفت‌هایی که شد ناچار شدند از دوپایه استفاده کنند. روز افتتاح، روزنامه‌ها نوشتند که این ساختمان از شاهکار‌های معماری جدید است و در خاورمیانه نظیر آن وجود ندارد. با راه‌اندازی ایستگاه راه‌آهن مشهد، رفت‌وآمد‌ها به این محله افزایش پیدا کرد و توسعه راه‌آهن دلیل اصلی رونق این محله شد.

 

جواد نجف‌پور قدیمی‌ترین کفش‌فروش راسته کفش‌فروش‌هاست.

 

وقتی کفش کارخانه‌ای آمد  

در زمان نوجوانی من بیشتر مساحت این محدوده با زمین‌های کشاورزی و باغ‌های انگور و دیگر میوه‌ها پوشیده شده بود. در همان سال‌ها بود که مسئولان راه‌آهن زمین‌هایی را خریداری کردند و به انبار‌های کالا اختصاص دادند و به دنبال آن، خانواده‌های بسیاری در محله ساکن شدند. بعد هم که مغازه‌هایی در محله به وجود آمد.

من هم از سال۴۵ یعنی ۱۶ سالگی به عنوان فروشنده کفش در مغازه کفش بلا مشغول به کار شدم

نخستین مغازه کفش‌فروشی را در دهه ۴۰ شرکت کفش بِلّا در این محدوده به راه انداخت. این شرکت متعلق به برادران «عمید‌حضور» بود و دفتر مرکزی آن در تهران قرار داشت. من هم از سال۴۵ یعنی ۱۶ سالگی به عنوان فروشنده کفش در مغازه کفش بلا مشغول به کار شدم.

در دهه ۴۰ مردم کم‌کم داشتند جذب کفش‌های کارخانه‌ای می‌شدند و کفش‌های دست‌دوز به دلیل گرانی و سنگین بودن و... کمتر موردتوجه قرار می‌گرفت. به این ترتیب کفش بلا هم شروع به تولید انبوه کفش‌های پلاستیکی مردانه و بچگانه کرد.

در آن سال‌ها بیشتر کفش‌های کارخانه‌ای بازار مشهد را شرکت‌های کفش ملی، بلا، وین، شادان‌پور، سه‌ستاره تولید می‌کردند. این شرکت‌ها به‌جز کفش‌های پلاستیکی، کفش چرمی کارخانه‌ای هم ارائه می‌دادند که معمولا افراد مرفه و پولدار از آن استفاده می‌کردند.

 

کوچه برق  

در سال‌های دهه ۴۰ اهالی به صورت روستایی و با کمترین امکانات زندگی می‌کردند. همان زمان ما برخی چیز‌ها را برای نخستین‌بار در محله تجربه کردیم که یکی از این تجربه‌ها استفاده از برق در خانه‌ها بود. هنوز چیزی به نام شرکت برق وجود نداشت و تامین برق در دست شرکت‌های خصوصی بود.

مشهد دو یا سه کارخانه تولید برق داشت که یکی از آن‌ها در محله عشرت‌آباد پیشین و کوچه‌ای بود که به نام کوچه برق، خوانده می شد. این کارخانه برق، روشنایی مناطقی در محدوده بالاخیابان و عشرت‌آباد را تامین می‌کرد و شهروندان با پرداخت پول، تنها در طول شب می‌توانستند برق داشته باشند. البته برخی هم به دلیل گرانی و نیز خطرناک‌بودن برق از آن استفاده نمی‌کردند. برق و روشنایی بیشتر از همه برای ما بچه‌های محله خوشحال‌کننده بود؛ چون حالا شب‌ها در روشنایی نور چراغ برق هم بازی می‌کردیم.

 

جواد نجف‌پور قدیمی‌ترین کفش‌فروش راسته کفش‌فروش‌هاست.

 

ماجرای رادیوی امیر آژان  

کم‌کم وسایل برقی هم رایج شد؛ مانند رادیو که البته استفاده از آن بیشتر در میان کارکنان و خدمه حکومت رایج بود و مردم عادی به دلیل اعتقادات مذهبی این کار را گناه می‌دانستند و سراغ رادیو نمی‌رفتند.

در محله ما پاسبانی بود که به «امیر آژان» شناخته می‌شد. او نخستین کسی بود که رادیو خرید و برای آنکه دیگر اهالی هم از آن استفاده کنند، بلندگویی تهیه کرده و آن را در وسط خیابان قرار داده بود. وقتی امیر آژان رادیو را روشن می‌کرد، صدا از بلندگو پخش می‌شد و همه اهالی محل آن را می‌شنیدند.

بیشتر برنامه‌های رادیو در آن زمان موسیقی و خوانندگی بود. مذهبی‌های محله از این کار نا‌راضی بودند، اما چون امیر آژان مامور حکومت بود، کسی جرئت نداشت آشکارا با او مخالفت کند و درنتیجه غیرمستقیم مانع این کار می‌شدند.

یکی از حاج‌آقاهای محله به چندتا از بچه‌ها پول می‌داد تا با پلخمون(تیرکمان) بلندگو را بزنند؛ هرچند قضیه خیلی سریع لو رفت و امیر آژان بلندگو را در حصاری فلزی قرار داد تا دیگر کسی نتواند به آن دسترسی پیدا کند. مخالفان حتی سیم برق را قطع می‌کردند، اما هربار امیر آژان آن را وصل می‌کرد. این ماجرا آن‌قدر ادامه داشت تا اینکه سرانجام مذهبی‌ها پیروز شدند و امیر آژان از این محله رفت.

 

ر محله ما پاسبانی بود که به «امیر آژان» شناخته می‌شد. او نخستین کسی بود که رادیو خرید

تماشای چراغ جادو در قهوه‌خانه!  

چند سال بعد از رادیو، سر و کله تلویزیون پیدا شد و این وسیله که به چراغ جادو معروف شده بود با نشان دادن تصاویر طرفداران زیادی پیدا کرده بود. برخی ‌قهوه‌خانه‌ها برای جذب مشتری‌ تلویزیون داشتند؛ مانند قهوه‌خانه‌ای در محله ما که خیلی‌ها بر‌ای دیدن تلویزیون هم که بود به آنجا می‌رفتند، البته ورود بچه‌ها ممنوع بود و ما از پشت پنجره تنها تصاویر را می‌دیدیم و از صدای برنامه‌ها محروم بودیم.

 

لات‌ها و لوطی‌ها!  

در دهه۴۰ پلیس و نیروهای امنیتی به دلیل رشوه‌خواری و نبود نیرو تسلطی بر وضعیت نظم و امنیت محله نداشتند و نا‌امنی به‌ویژه شب‌ها به ‌‌نهایت خود می‌رسید. هوا که تاریک می‌شد لات‌های شهر و محله در گروه‌های چندتایی و در حال مستی شروع به عربده کشی و فحاشی در محله می‌کردند و هیچ‌یک از اهالی محله هم جرئت اعتراض نداشت. به دلیل کوچک بودن شهر مشهد این اراذل به همه محلات می‌رفتند. علی غربت، غلامحسین پشمی، اردکانی از معروف‌ترین اراذل و اوباش مشهد بودند که حتی پلیس هم از آن‌ها می‌ترسید.

 

ماجرای توبه غلامحسین پشمی

من غلامحسین پشمی را دیده بودم، او مردی با قد کوتاه اما بسیار جسور بود. لات خطرناکی بود که به دنبال ماجرایی توبه کرد. شبی یکی از آژان‌ها که او را نمی‌شناخت در حال عربده‌کشی می‌بیندش و به او گیر می‌دهد و تلاش می‌کند که دستگیرش کند. غلامحسین پشمی با مامور درگیر می‌شود و تا جایی که می‌تواند او را کتک می‌زند، مامور جوان هم با سر و صورتی خونی خود را به اداره شهربانی می‌رساند و بعد هم این خبر به شهربانی تهران می‌رسد. بلافاصله از شهربانی کل دستور می‌دهند که عامل ضرب و شتم دستگیر شود و به سزای عملش برسد.

البته برخی می‌گفتند که آژان جوان از اقوام رئیس شهربانی کل بوده و به همین دلیل پیگیر ماجرا شده بودند؛ وگر نه آژان‌های زیادی به دست لات‌ها کتک می‌خوردند و کسی حرفی نمی‌زد. روز بعد آژان‌ها غلامحسین پشمی را در یکی از قهوه خانه‌های مشهد دستگیر می‌کنند و به شهربانی می‌برند؛ زمستان بوده و به دستور رئیس شهربانی مشهد، یخ‌های استخر وسط حیاط شهربانی را می‌شکنند و او را در استخر آب می‌اندازند، بعد هم آن‌قدر او را با شلاق می‌زنند که بی‌هوش می‌شود.

بعد از این ماجرا غلامحسین پشمی توبه می‌کند و لات‌بازی را کنار می‌گذارد. این ماجرا مثل توپ در مشهد صدا می‌کند و همه اوباش شهر برای آنکه گرفتار چنین مصیبتی نشوند تا چند ماه از کار‌های خلاف دست می‌کشند؛ اما بعد از مدتی دوباره اوضاع به روال عادی برمی‌گردد و لات‌ها حاکم شب‌های مشهد می‌شوند! البته برخی از همین افراد که به آنها لوطی می‌گفتند در سال‌های نا‌امنی دهه‌های ۳۰ و ۴۰ نقش مهمی در برقراری امنیت و نظم محله‌ها داشتند؛ چنانکه وقتی یکی از آنها در محله‌ای ساکن بود اراذل و اوباش و دزد‌ها جرئت ورود به آن محله را پیدا نمی‌کردند.

 

تجربه فروشندگی کفش  

بعد از سال‌ها فروشندگی در فروشگاه کفش بلا به فکر افتتاح فروشگاهی مستقل در محله افتادم و مغازه‌ای را در کنار فروشگاه کفش بلا اجاره کردم.  نخستین فروشنده مستقل کفش در محله عشرت‌آباد بودم؛ اتفاقی که تا به امروز نیز ادامه داشته است. موقعیت شغلی خوبی دارم که یکی از دلایل آن، سال‌ها تجربه فروشندگی است.

من سال‌ها با تولیدکنندگان عمده کفش و فروشندگان چرم و جنس مرغوب و چرم‌های عالی سروکار داشته‌ام و می‌دانم هر چرمی چه کارایی‌ای دارد؛بنابراین به جای آنکه کفش را با واسطه از فروشنده بگیرم؛ آن را مستقیم از کارخانه و محل تولید می‌خرم تا هزینه‌هایم کاهش پیدا کند و در عوض کفش را با سود کمتری به مشتری بفروشم. مشتری که راضی باشد اموال من هم برکت پیدا خواهد کرد.

 

* این گزارش یکشنبه، ۱۶ شهریور ۹۳ در شماره ۱۱۹ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44