
بوی پشم گوسفند نباید اینقدرها هم بد باشد؛ یعنی بعدش عادی شد، همان جا صبحانه خوردیم؛ همان جا نشستیم و کلی برو بیا داشتیم داخل همان یک ذره جا. زیر نمدها نشسته بودیم و داشتیم با موسی دستوری حرف میزدیم؛ وسواسم هم ناخودآگاه زیاد شده بود؛ باید مدام سرودستها و کلاهم را میپاییدم که مبادا پُرزی بچسبد به لباسهایم ولی خب خیلی زود برطرف شد.
توی آن مغازه کوچک چندمتری فقط برای رفتوآمد یک نفر جا بود؛ ولی جایی برای گپزدن نبود که آقاموسی درستش کرد. همانجا با گونی پر از پشم، نیمچهصندلیای درست کرد برای خودش و صندلی خودش را داد به من و رو در رو، درباره هنری حرف زد که او فروشندهاش است و البته یک کارشناس حاذق و کاربلد. بااینحال در آن مغازه پر از نمد، نه احساس بدی به ما بچهسوسولها دست داد و نه عقبافتادن از جریان روز.
موسی دستوری از اهالی چناران است و هزارمسجدی؛ دقیقترش او اهل روستای بقمچ است. ۵۲ سال سن دارد؛ «از سال ۶۸ در کار پوست بودم و سیار کار میکردم. از سال ۸۵ بازار خراب شد؛ اما اینجا در این مغازه، ۱۱ سال است که کار میکنم.»
به دستوری میگویم اسم این کارت دقیقا چیست؟ نمدفروشی؟ نُچ خفیفی میگوید: صنایع دستی و لوازم دامداری که معروف است به نمدمالی.
و بعد هم به انوع و اقسام نمدها اشاره میکند و درباره تکتکشان توضیح خوبی میدهد «که خب نمد انواع و اقسام دارد: نمد چوپانی، نمد فرشی، کناره، خورجین مالی که روی خر و اسب میاندازند، خورجین موتور و دوچرخه، کلاه حصیری و بادبزن هم داریم.»
حالا حسابش را بکنید همه اینها را داخل همین یک ذره جا چپانده بود. برخیها را آویزان کرده بود و برخیها را هم روی روی هم انداخته بود؛ اما این شلختگی بیشتر از همه به زیبایی مغازهاش افزوده بود.
میپرسم این نمدمالی در مشهد انجام میشود؟ کسی هست این اطراف؟ میگوید: «نه این اطراف خبری نیست. در روستایی به اسم سرغایه سمت "باغچه" کارشان نمدمالی است و از آنجا تهیه میکنم.»
وسط صحبتهایمان یکی از نمدمالان هم به جمعمان اضافه میشود. لهجه زیبایی دارد که البته بعضی جاهایش را نمیفهمم. خوشوبشی میکند و از اوضاع شلمشوربای این روزهای بازار مینالد. بااینحال میگوید که میگذرد و هنوز میتواند روی این کار حساب کند. میپرسم آقاموسی، مشتریهای تو چه کسانی هستند؟ اصلا کسی هست؟ میگوید: «روستاییها، چوپانها، عشایر، دامداران، برای قهوهخانه و روی تخت، حتی برای بیماران هم مصرف دارد این نمدها.» پشتبندش هم به خاصیت درمانی نمدها میرسد: «فقط هم برای اینها نیست. کسی که کمرش درد میکند، نمد میگیرد یا کسی که کلیهاش درد میکند، نمدپیچ میکند خودش را.»
توی همان چنددقیقهای که از شروع بحثمان میگذرد، مشتریها میآیند. حرف میزنند. از رنگهای مختلف سوال میکنند. صدای زنگوله هم میآید؛ زنگولهای که به گردن گوسفندها میبندند. صدای جذابی است؛ اما قبلاز آن، از اهمیت رنگهای نمد میپرسم و اینکه کدام رنگها مشتریهای بیشتری دارند. بیان میکند: «نمد سفید مشتری بیشتری دارد؛ چون خاصیت بهتری دارد و از گوسفند سفید تهیه میشود. قهوهای و خاکستریاش هم بهترتیب بعداز سفید فروش میروند. رنگها هم به رنگ پشم گوسفند ارتباط مستقیمی دارند.»
میپرسم، نمد دقیقا چگونه شکل میگیرد و چطور به مرحلهای میرسد که میتوان از آن استفاده کرد؟ میگوید: «نَمد نوعی بافته سنتی زیرانداز است که با پشم تولید میشود. در فرانسه به آن فوتر میگویند. برای تهیه نمد (نمدمالی) عمل بافتن انجام نمیشود بلکه با ایجاد فشار و رطوبت و حرارت، موجب درهمرفتن الیاف پشمی میشوند. دو خاصیت جعدیابی و پوستهایشدن ِپشم امکان تولید نمد را فراهم میکنند.
پشمی که برای تولید نمد به کار میرود، پشم بهاره گوسفند با الیاف بلند است. از صابون و زرده تخممرغ نیز میتوان برای بهترشدن کیفیت کار استفاده کرد. مقدار پشمی که برای هر مترمربع نمد لازم است، با مقدار پشم لازم برای تولید قالی برابر بوده، اما چون زمان تولید نمد بسیار کوتاهتر است (حدود یک روز)، قیمت آن پایین است.
نَمد نوعی بافته سنتی زیرانداز است که با پشم تولید میشود. در فرانسه به آن فوتر میگویند
میگوید: «این خیابان شهدای فاطمیون را حالا اینطوری نبینید که کمرفتوآمد شده است، یک زمانی برای خودش برووبیایی داشت. مرکز شهر بود. این روبهرو، گاراژ سرخس بود که روستاییان برای رفتن به روستاهایشان از همینجا سوار میشدند. شما خودت حسابش را بکن اینجا چه خبر بوده است. راسته علافها هم همین بغل است.»
ادامه میدهد: «مردم نمدها و دیگر صنایعدستی را میخرند ولی خریدشان تناقضاتی هم دارد. مردم به صد سال قبل برگشتهاند. میآیند این کلاههای نمدی را برای دکور میبرند. این بالاشهریها میآیند، اغلبشان هم برای دکور خانه، نمایشگاه، هدیه و اینها میبرند. حالا من نمیخواهم بگویم که کار بدی است ولی دیگر مثل قبل نیست. فصل بهار تقریبا اوج فروشمان است و زمستان هم باید از جیب بخوریم؛ چون پرنده پرنمیزند اینجا. بعضی اوقات هم یک عده مثل شما میآیند تا نمدفروشی و نمد و تاریخچهاش را از ما سوال کنند. گاهی هم معلمها میآیند اینها را از نزدیک نشان بچهها میدهند. دانشجوها هم بعضی اوقات سروکلهشان اینجا پیدا میشود. میدانی چطور است؟ قدیمها مردم روی پنبه و ابر و اینها میخوابیدند و کمردرد و استخواندرد میگرفتند ولی حالا همه آمدهاند سمت پشم بهخصوص الان آخوندهای زیادی میآیند که شالگردن پشمی میخرند؛ یعنی طب سنتی و اسلامی هم دارد این روش را تبلیغ میکند.»
اما نمد همهچیز این مغازه نیست. روغن شتر، لیف، کلاه پشمی، زنگوله گوسفند، میخ طویله، کلاه نمدی، روانداز نمدی و خیلی چیزهای دیگر هم در آن پیدا میشود. روغن شتر را میگیرد جلویم و میگوید: «روغن شتر هم داریم. اصل هم است. جدی میگویم؛ چون واقعا خودم استفاده کردهام و دیدم که دردمفصل پاهایم با چربکردن خوب شده است.» یک مشتری با کلافگی از اینکه چرا کلاه نمدی توی سرش نمیرود، میپرسد: «چرا این کلاه اینقدر گود است؟»
موسیخان جواب میدهد: «کلاهش خیلی گودال است. خب بهاندازه سر آدمیزاد درست میکنند؛ همینطوری استایبابا!» میگوید «فروشنده زیاد شده و خریدار کم. در ماه، ششصدوپنجاه هزار تومان کرایه میدهم. اما شما نگاه کن الان برایم بار خورجین آوردهاند. یک بارِ پنجاهتایی خورجین را دارد خالی میکند جلوی مغازه. میگوید جا نداریم. ولی به خرجش نمیرود.» مرد همه خورجینها را جلوی مغازه وسط پیادهرو خالی میکند!
دوباره و اینبار بیشتر از دفعه اول صدای زنگوله گوسفند میآید. یک نفر دارد تستش میکند؛ احتمالا قصدش چیز دیگری است، دارد لذت میبرد از این صدا. میگویم اصلا فلسفه این زنگوله چیست؟ اینکه مثلا بدانی الان پشت آن تپه گوسفندی پنهان شده، همین؟! میگوید: «چوپانها شب میخوابند که بفهمند گوسفندهایش کجایند خب این یکی، بعدتر و مهمتر اینکه چرای گوسفند زیاد میشود، بیشتر علف میخورد و شاد میشود. خوابش کمتر میشود و بیشتر شیر میدهد.»
کیسهای را باز میکند و صبحانهاش را در میآورد. یک نان بربری تقریبا تازه و مقداری ماست؛ شبیه ماست بود. میگوید بیا صبحانه بزن که اصل است. شیر گوسفند را قاطی میکند با شیمه گوسفند تازهزایمانکرده.» صبحانه میخوریم؛ خیلی هم با ولع. صحبتهای آخرمان به بچههایش میرسد. اینکه آیا آنها هم این کارش را دوست دارند؟ دوست دارند ادامه بدهند؟ که البته جواب واضح بود؛ «چهارتا بچه دارم. سه تا دختر. به پسرم گفتم بیا اینجا واستا، میگوید دوست ندارم. او الان در صافکاری کار میکند. خیلی کاری به کار همدیگر نداریم. هر کسی رفته پی علاقه خودش.»
هنر نمدمالی بیشتر در روستاها و آبادیهای اطراف دریای خزر که مرطوب و بارانی است، مرسوم است. بیشتر شهرنشینها تفاوت میان قالی، قالیچه و نمد را نمیدانند و حتی بهاشتباه اصطلاح نمدبافی را بهجای نمدمالی به کار میبرند. علت اصلی این اشتباه ممکن است این باشد که هنر نمدمالی تابهحال مانند هنر بافندگی قالی و گلیم و امثال آن بررسی نشده و کتابی درمورد این هنر منتشر نشده است. در مناطقی که بیشتر به دامداری مشغولاند، نمدمالی و بافندگی قالی بیشتر مرسوم است و از پشم گوسفند و شتر و کرک بز تهیه میشود.
* این گزارش در شماره ۲۳۸ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲۳ اسفندماه سال ۱۳۹۵ منتشر شده است.