مات و مبهوت به بیرون خیره شده؛ انگار پرسشهای ما همه خاطراتش را برایش زنده کرده است. پلک نمیزند و غرق در خاطراتش است. گهگاهی لبخند تلخی به نشانه دلتنگی برای آن روزهای خوب روی لبانش مینشیند.
روزهای کودکی، همبازیانش، پدر، محله و... همه مانند فیلمی سیاهوسفید از مقابل چشمانش عبور میکند. آهی بلند میکشد. سعید چوگانیان، بچهمحل و کاسب قدیمی چهارراه خواجهربیع با خاطرات روزهای دور محله، مهمان ماست. او که سال۱۳۴۷ به دنیا آمده، دیپلم دارد و دارای دوفرزند است.
- چند سال است که در محله راهآهن و محدوده چهارراه خواجهربیع سکونت دارید؟
تمام عمرم را در این محله زندگی کردهام و خانواده پدریام حدود ۶۰سال است ساکن اینجا هستند. اوایل خانه پدری من در انتهای کوچه «چهرآزاد» بود که تا سوم دبستان در این خانه زندگی میکردیم.
بعداز آن به حاشیه خیابان خواجهربیع(آیتا...عبادی) رفتیم. از ابتدای سکونت هم در همین محله مغازه داشتیم و پدرم از قدیمیترین کاسبهای محله بود که همه او را میشناسند. بعداز فوت ایشان، من و برادرانم تلاش کردهایم با پیروی از منش و رفتار پدرم، فرزندانی خوب برای ایشان باشیم.
- کمی از شغلتان بگویید.
تعمیرکار شیشه اتومبیل هستم. قبلاز این هم مکانیک بودم و در کنار پدرم کارمیکردم. در رشته زمینشناسی و معدن هم دستی در کار دارم.
- لطفا کمی بیشتر درباره آن توضیح بدهید؟
حرفه من تعمیرکاری شیشه جلوی اتومبیل است. در این شغل ما ترکخوردگی و شکستگی شیشه جلوی اتومبیل را ترمیم میکنیم که این کار با فناوری خاصی صورت میگیرد و در انحصار کشور امریکاست. بهای شیشه جلوی برخی از خودروها بسیار گران است. از طرف دیگر آببندی شیشه «فابریک» با «تعویضی» بسیار متفاوت است.
برای نمونه شیشه جلوی خودروی لکسوس در حدود ۶میلیون تومان است که اگر به هر دلیلی ترکبردارد، برای مالک خودرو بهصرفه نیست که شیشه را عوض کند.
از طرف دیگر گذشتزمان و گرموسردشدن شیشه باعث زیادشدن ترکخوردگی میشود و باید شکستگی آن مهار شود. در اینجا ما با یک فناوری مدرن که هزینه آن بسیار کم است، شکستگی شیشه را مهار و مشکلات دید راننده را برطرف میکنیم.
- این شغل را از کجا آموختید؟
شرایط کاری ما بهگونهای است که معمولا ظهرها ناهار را در محل کار میخوریم و به خانه نمیرویم. سال۱۳۷۲ در همین مغازه با پدر مرحومم درحال خوردن ناهار بودیم که روزنامهای که در زیر ظرف غذای من بود، توجهم را جلب کرد.
در این روزنامه آگهی اعطای نمایندگی ترمیم شیشه خودرو چاپ شده بود. پدرم هم از این آگهی تعجب کرد و کلی درباره زوایای این کار با هم حرف زدیم.همان قسمت روزنامه را بریدم و در جیبم گذاشتم. چندروز بعد بادیدن بریده روزنامه در جیبم، با شماره درجشده در آگهی تماس گرفتم.
پساز آن برای آموزش ثبتنام کردم و به تهران رفتم. با هزینه فراوان آموزش و خرید دستگاه و وسایل موردنیاز کار، فناوری این شغل را در سال۱۳۷۲ به مشهد آوردم.
در مشهد نخستین کسی هستم که این کار را وارد کردم و در ایران سومین.
این حرفه را به دیگران هم آموزش دادم و به کسانی از شهرهایی چون تربت حیدریه، گناباد، بجستان، تبریز و... آموزش و نمایندگی دادهام.
- شرایط کار شما باتوجهبه اوضاع اقتصادی و اجتماعی و تحریمها فرقی نکرده است؟
اول باید درباره این کار به این نکته اشاره کنم که بسیاری از مالکان خودرو از این هنر آگاهی ندارند و بهمحض ترکخوردگی یا شکستهشدن شیشه آن را تعویض میکنند؛ نمیدانند که با هزینه به مراتب کمتری میتوان این شیشه را مانند روز اول ترمیم کرد.
متاسفانه همانطورکه گفتم انحصار این کار در دست امریکاست و ابزار و وسایل آن ازجمله چسب مخصوصی که در این هنر از آن استفاده میشود بهسختی در داخل ایران به دست میآید که این شرایط، کار را برای ما سخت کرده است.
سالهای نخستین که این هنر را به مشهد آوردم تا ساعت۲ بعداز نیمهشب کار داشتم و سرم خیلی شلوغ بود اما از ایرادهای این کار باتوجهبه دقت و حساسیت خاص آن، این است که به کمر و زانوها فشار بسیاری وارد میکند.
- شغل دیگر شما در حوزه زمینشناسی است. درخصوص آن توضیح میدهید؟
بهصورت تجربی چندین سال است که در این حوزه کار میکنم. در این شغل از روی سنگهای موجود، عوارض و خاک و جنس زمین را ارزشگذاری میکنیم و توجیهپذیربودن زمین و معدن را تشخیص میدهیم.
همچنین در این کار توجیههای اقتصادی برای خرید زمین و معادن بررسی و سنجیده میشود. کار بسیار حساس و دقیقی است که گاه چند هفته مرا درگیر خود میکند.
- هر دو شغل شما تخصصی و خاص است. به کدامیک بیشتر علاقه دارید؟
بله؛ واقعا این دو کار تخصصی و پیچیده است. من هر دو را دوست دارم و از هر دو لذت میبرم. متاسفانه یکی از مشکلات ما در جامعه این است که سِمَتها براساس سابقه و سواد آکادمیک به افراد واگذار میشود و نه براساس سواد تخصصی و داشتن مهارت.
هرگز فردی دارای مدرک کارشناسی مکانیکی را که هیچوقت حتی یک پیچگوشتی دستش نگرفته با فردی که چندینسال در مکانیکی شاگردی کرده است، ازنظر توانایی و تخصص فنی نمیتوان مقایسه کرد.
اما در رسیدن به پست و مقام، تحصیلات آکادمیک ملاک عمل قرارمیگیرد و در بیشتر موارد بهجای سوددهی باعث شکست و زیان برای کارفرما نیز میشود.
- شما از آغاز تولد در این محله زندگی کردهاید. ویژگیهای این محله را در گذشته بیان کنید.
محدوده چهارراه خواجهربیع با کوچههایی چون کوچه «یدا...» و «حسینباشی» برای مردم شناخته شده است. در گذشته این قسمت حاشیه شهر محسوب میشد و بیشتر افراد اینجا از قدیمیهای مشهد و مشهدی اصیل بودند.
زمانی از میانه خیابان خواجهربیع به بعد همه گندمزار بوده و بیابان اما بعداز احداث ایستگاه راهآهن حاشیه شهر به بعد از راهآهن منتقل شده است.
رفتهرفته بهدلیل نزدیکی این محله به حرم مطهر و بافت خاص آن مهاجرانی از شهرهای اصفهان و تهران و... در این محله ساکن شدند.
نوع بافت اینجا در گذشته به صورتی بود که اهالی محل همه همدیگر را میشناختند و بهدلیل وجود بزرگان و ریشسفیدهای محله همچون پهلواناحمد وفادار، باشیزاده فخار، یدا... نیکوییها(پهلوان باستانیکار که نام خود را به کوچه یدا... داده است) و... کمترین مشکلی در محله با ریشسفیدی این افراد حلوفصل میشد و اهالی به یکدیگر احترام میگذاشتند.
من عمرم را در این محله گذاشتهام و جز احترام و مهربانی چیزی ندیدهام.
- شرایط زندگی در این محله در حال حاضر چگونه است؟
درست است که قبلا امکانات رفاهی و وسایل به این شکل دراختیار مردم قرار نداشت اما مردم آن زمان شادتر و خوشحالتر از امروز بودند.
آن روزها خانوادهها و اعضای خانواده از هم دور نبودند. موبایل و اینترنت و تلویزیون نبود. تفریح خانوادهها دورهمنشستن و مرور خاطرات قدیمی و قصهگویی بود. غذاها به تنوع و فراوانی امروز نبود. آبگوشت بهترین غذا بود و همه اعضای خانواده در کنار همدیگر غذا میخوردند. بازی من و امثال من که سنوسالی نداشتیم، کاشیبازی و هفتسنگ بود.
برخلاف امروز که گیمنت و اینترنت تفریح بچهها شده است. زندگی آن موقع روح داشت و درجریان بود و مانند امروز همهچیز مصنوعی نبود.
- پدر شما و شما از کسبه قدیم این محله هستید. کاسبهای قدیم با مشتریانشان چگونه بودند؟
آنموقع کاسبها با مردم خوب بودند. تمرکز کاسب بر روی پول و سود بیشتر نبود بلکه بهدنبال برطرفکردن مشکلات مردم و کارراهاندازی بودند.
پدرم میگفت «کار از سپیده صبح تا غروب خورشید است و خدا روزی را سر صبح تقسیممیکند». پدرم همیشه میگفت اگر صبح اول وقت مغازهات باز نباشد کاسب خوبی نمیشوی.
میگفت «مشتری نباید هیچوقت منتظر تو باشد. این تو هستی که باید سرصبح مغازهات را با سلام و صلوات باز کنی و به انتظار مشتری بنشینی».
نسیه یعنی اعتماد و مردم آنموقع به هم خیلی اعتماد داشتند. کاسبها آنموقع اگر پول هم نداشتی آنچه میخواستی دراختیارت میگذاشتند و بعد که پول به دستت میرسید، بدهیات را پرداخت میکردی.
البته مردم آنموقع هم حواسشان به حلال و حرام بود و حقی را ناحق نمیکردند.اخلاق و احترام مهمترین ویژگی کاسب بود.
کاسب با مردم بهخوبی و بااحترام صحبت میکرد اما کسبه امروز ساعت۱۰ صبح به اکراه کرکره مغازهشان را بالا میدهند و میگویند مشتری نیست.
از طرف دیگر وقتی تا ساعت ۲ و ۳ بعداز نیمهشب بیدار باشی، صبح اعصاب درستی نداری که بتوانی با مشتری خوب برخورد کنی.
- از خاطراتتان در این محله بگویید.
سرچهارراه جایی که امروز آبمیوهفروشی قرار دارد، در گذشته کلانتری محل بود. قهوهخانهای در کنار این کلانتری بود که اهالی محل وقتهای بیکاریشان را آنجا میگذراندند.
آنموقع همه تلویزیون نداشتند. در این قهوهخانه تلویزیونی بود که اهالی مینشستند پای آن و فیلم تماشا میکردند. ساعتها میگذشت و همه اهل محل مانند یک خانواده در کنار هم بودند.
همه از اوضاع و احوال هم باخبر بودند و اگر روزی یکی از اهالی محله را نمیدیدند، جویای احوالش میشدند.
کانال فاضلابی در بولوار شهید کامیاب بود که من برای رسیدن به نانوایی از داخل آن حرکت میکردم
مشکلات محله را خود اهالی برطرف میکردند و اهل محل پشت هم بودند. اهل محل محرم راز همدیگر بودند و مشکلات دیگر اهالی آنها را نیز ناراحت میکرد.
چیز دیگری که به یاد دارم، نان گرفتنمان از نانوایی است. نانوایی لواشی در حوالی میدان ابوطالب امروزی بود و من بههمراه دوستم تفریحکنان میرفتیم و در مسیر شیطنت و بازیگوشی میکردیم.
گودالی پر از سگ در نزدیک راهآهن بود که ما فکرمیکردیم همه سگهای شهر در آنجا جمع میشوند که به طرف آنها سنگ پرتاب میکردیم و بعد هم پا به فرار میگذاشتیم.
کانال فاضلابی در محدوده بولوار شهید کامیاب امروزی بود که من و دوستم برای رسیدن به نانوایی لواش از داخل آن حرکت میکردیم و میدانستیم که از کدام دریچه بیرون بیاییم تا نزدیک نانوایی باشیم.
موقعی که به خانه برمیگشتم مورد اعتراض قرار میگرفتم؛ چون سهچهارساعت گذشته بود و یک نان را خورده بودیم و از ده نان دیگر لقمه کندهبودیم!
- هیچگاه به فکر تغییر محل سکونت نبودید؟
بعداز ازدواج، محله دیگری را برای زندگی انتخاب کردهام اما از صبح تا شب در این محله هستم و محل کارم را عوض نکردهام و بهتر بگویم: نمیتوانم عوض کنم! این محله قسمتی از هویت و خانواده من است و هیچوقت به رفتن از آن فکر نمیکنم.
وقتی در محله قدم میزنم و اهل محل میگویند «خدا پدرت را بیامرزد» با خودم میگویم پدرم با مردم خوب بوده است که مردم به او و فرزندانش اینقدر لطف دارند. دوست دارم در اینجا حضور داشته باشم و برای آبادی محلهام تلاش کنم.
* این گزارش یکشنبه، ۳۱ فروردین ۹۳ در شماره ۹۹ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.