کد خبر: ۱۰۹۴۴
۰۸ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰

ساکن قدیمی آزادشهر از زمان بیابان بودن محله به خاطر دارد

حاج‌آقای روحبخش می‌گوید: میلان سوم از کوچه امامت‌۱۴ برای محمدعلی روحبخش سهیلی هفتاد‌و‌شش‌ساله، پر است از خاطرات شیرین و به‌یادماندنی روزگار جوانی‌اش. حالا در این بیابان تپه‌مانند از گرگ‌و‌میش هوا باید به چهار‌دیواری خانه پناه می‌بردند.

میلان سوم از کوچه امامت‌۱۴ برای محمدعلی روحبخش سهیلی هفتاد‌و‌شش‌ساله، پر است از خاطرات شیرین و به‌یادماندنی روزگار جوانی‌اش. از آن روزگار که تازه‌داماد بود و از محله شلوغ و پر‌رفت‌وآمد محله عیدگاه به محله آزادشهر آمده بود که در آن پرنده هم پر نمی‌زد.

از محله‌ای نزدیک به حرم آمده بود که از سحر تا پاسی از شب، آدم‌ها در آن آمد‌و‌شد می‌کردند. حالا در این محله بی‌نام، نه از برق خبری بود و نه از آب. بیابانی تپه‌مانند که از گرگ‌و‌میش هوا باید به چهار‌دیواری خانه پناه می‌بردند تا سپیده‌دم فردا. حالا محله از آن حال‌و‌هوا کاملا گذر کرده و این گذر عمر را حاج‌آقای روحبخش به چشم دیده است، گذری که خاطرات زیادی در ذهن او ساخته است. 


ساکن قدیمی از بیابان بودن تا شهر شدن آزادشهر را دیده است
آب را از شاه‌لوله‌ای در امامت ۱۴ برای منازل اینجا لوله‌کشی کرده بودند. سر هر چهارراه یک شیر گذاشته بودند. شب‌ها که می‌رفتیم برای برداشتن آب، چون فانوس به دست داشتیم، نورافکن‌های زندان وکیل‌آباد را روی ما می‌انداختند که ببینند چه خبر است.


ساکن قدیمی از بیابان بودن تا شهر شدن آزادشهر را دیده است

انتهای امامت ۱۴ به بیابان می‌رسید و الان بولوار جلال آل‌آحمد است. این قسمت یک جوی آب بود که همیشه آب روان داشت. اگرچه باریک بود، به محل تفریح و آب‌تنی پسربچه‌ها تبدیل شده بود.

ساکن قدیمی از بیابان بودن تا شهر شدن آزادشهر را دیده است
اکنون جای خانه ویلایی ما را ساختمان تمام‌شیشه‌ای چند‌طبقه‌ای گرفته است. آن زمان خانه‌ها اغلب یک یا دو‌طبقه بود. در این کوچه فقط یک خانه سه‌طبقه بود. از روی پشت‌بام خانه همسایه‌مان بخش زیادی از شهر دیده می‌شد.

ساکن قدیمی از بیابان بودن تا شهر شدن آزادشهر را دیده است

عمر این درخت توت جلو خانه ما بیشتر از چهل‌سال است. یکی‌دو‌باری دیده بودم مرد میان‌سالی با وانت می‌آید شاخ‌و‌برگ درخت را می‌برد. یک روز که علتش را پرسیدم، گفت پرورش پیله ابریشم دارد و برگ درختان توت غذای کر‌م ها‌ی ابریشمش است.

ساکن قدیمی از بیابان بودن تا شهر شدن آزادشهر را دیده است

آقای علی حیدریان و عباس کرامتی از همسایه‌های قدیمی محله هستند. علی‌آقا هر وقت می‌خواست به سفر برود، کلید خانه‌اش را به من می‌سپرد. من نه‌تن‌ها گل و گلدان‌های داخل خانه را آب می‌دادم، آبی هم جلو در حیاط و باغچه می‌پاشیدم تا کسی به خالی‌بودن خانه شک نکند و هوای دزدی به سرش نزند. 

ساکن قدیمی از بیابان بودن تا شهر شدن آزادشهر را دیده است

از خانه ما تا محله سیدرضی نانوایی نبود. زن و شوهری به نام «سبزی‌کارها» بودند که اینجا نانوایی تنوری داشتند. زن، آرد‌ها را خمیر و آماده می‌کرد. مرد هم آنها را در تنور می‌گذاشت و نان به دست مشتری می‌داد. چون تنها نانوایی این محدوده بود، همیشه از چندساعت قبل پخت، مردم به صف می‌شدند.



* این گزارش پنج‌شنبه ۸ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۴ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44