کد خبر: ۱۰۸۶۹
۰۱ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰

مرتضی قارونی برکت خدمت به زائر را زیاد دیده است

مرتضی قارونی می‌گوید: شماره‌ام را روی تابلو نوشته‌ام تا اگر زائری نصفه‌شب یا دم سحر ماشینش خراب شد و قطعه‌ای لازم داشت، معطل نشود. هیچ‌وقت صدای گوشی‌ام را هم قطع نمی‌کنم تا هروقت کسی زنگ زد، حتی اگر خواب هستم، بیدار شوم.

مرتضی قارونی یکی از کاسبان قدیمی خیابان وحدت است و فروشگاه لوازم‌یدکی خودرو دارد. شغلش خیلی به کار زائر حضرت می‌آید و وقت‌وبی‌وقت گره از کار زائران درراه‌مانده‌ای باز می‌کند که وسیله نقلیه‌شان خراب شده است.

او که پدر و پدربزرگش هم به‌دلیل اعتقادی که داشته‌اند، همه عمر ساکن پایین‌خیابان و پایین‌پای حضرت بوده‌اند، معتقد است از برکت همین گره‌گشایی از زائران، فیش حج را امام‌رضا (ع) برایش امضا کرده است و خاطره حج‌رفتنش را برایمان تعریف می‌کند.

 

خانه باید پایین‌پای حضرت باشد

از مغازه‌اش تا مسجدی که با دست‌های پدرش ساخته شده، کمتر از یک دقیقه راه است. اصالتا یزدی است و بار‌ها داستان کوچ اجدادش از یزد را از زبان پدرش شنیده است. او که هنوز چراغ خانه آباواجدادی‌شان در پایین‌خیابان را روشن نگه داشته است، می‌گوید: یک‌بار از پدرم پرسیدم چرا پدرتان از یزد به این خیابان آمد و نرفت جای دیگر؟ پدر خدابیامرزم گفت ما عقیده داریم باید پایین‌پای امام‌رضا (ع) خانه داشته باشیم. ما هم با همین اعتقاد همین‌جا ماندیم.

خانه‌شان درست روبه‌روی مسجد موسی‌بن‌جعفر (ع) است. دستی به دیوار بدون نمای خانه می‌کشد و می‌گوید: مسجد قدیمی را پدربزرگم ساخته بود و بنای جدید را چهل سال قبل پدرم، غلامرضا قارونی خرمی ساخت. هروقت مراسمی در مسجد برپاست، دیوار خانه ما هم با پارچه پوشانده می‌شود تا دو طرف کوچه رنگ‌وروی آن مناسبت را بگیرد.

 

مرتضی قارونی برکت خدمت به زائر را زیاد دیده است

 

به زائران اعتماد دارم

زندگی قارونی با زائر و زیارت گره خورده است. با او به مغازه‌اش می‌رویم. شماره تلفن همراهش را با خط درشت به شیشه مغازه چسبانده است و می‌گوید: شماره‌ام را روی تابلو نوشته‌ام تا اگر زائری نصفه‌شب یا دم سحر ماشینش خراب شد و قطعه‌ای لازم داشت، معطل نشود. هیچ‌وقت صدای گوشی‌ام را هم قطع نمی‌کنم تا هروقت کسی زنگ زد، حتی اگر خواب هستم، بیدار شوم.

پدر خدابیامرزم گفت ما عقیده داریم باید پایین‌پای امام‌رضا (ع) خانه داشته باشیم

صدای بم او لحن آرامی دارد. او که سود و منفعت مالی برایش ارزشی ندارد، با همان آرامش می‌گوید: زائران را خیلی دوست دارم، حتی برای یک پیچ هم می‌آیم مغازه را باز می‌کنم.

گاهی قطعه‌ای که می‌خواهند با اینکه کارراه‌انداز است، این‌قدر ناچیز است که هزینه هم نمی‌گیرم. گاهی هم وسیله را می‌برند تا ببینند به کارشان می‌آید یا نه، اگر به دردشان خورد، بعد پولش را بیاورند. تابه‌حال نشده است زائری وسیله‌ای را ببرد و پولش را نیاورد.

 

حتی هزینه ولیمه هم جور شد

بعد از همه این حرف‌ها، با لبخندی می‌گوید: از برکت همین خدمت به زائر، زیارت خانه خدا و پیامبر نصیبم شد. یک سال عموی خانمم از تهران آمده بود به مشهد، من هم با ویلچر بردمش حرم تا یک دل سیر زیارت کند.

روبه‌روی پنجره فولاد ایستاده بودیم که یک خانمی آمد دو تا شکلات به ما داد و در میان جمعیت گم شد. دوسه روز بعد یکی از دوستانم که داشت به حج می‌رفت، به من گفت تو هم می‌خواهی به مکه بروی؟ با لهجه مشهدی گفتم: از خدامه! دو روز بعد گفت بیا کار‌های ثبت‌نامت را انجام بده. سال ۱۳۸۸ بود. آن زمان ثبت‌نام حج چند سال طول می‌کشید، اما برای من و همسرم خیلی زود کار‌ها درست شد.

دفتر نسیه‌ای را که جلویش گذاشته است، باز می‌کند و ادامه می‌دهد: هزینه‌اش هم جور شد. یک وامی که مدت‌ها منتظرش بودیم، درست شد و حتی توانستیم با آن ولیمه هم بدهیم.


* این گزارش پنج‌شنبه یکم آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۱ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44