با افتخار خودش را همسایه امامرضا (ع) میداند. در محله امامرضا (ع) به دنیا آمده و تا حالا در همینجا روزگار گذرانده است. سیدحسن رضوی در شصتودوسالگی از روزگاری میگوید که جای هتلآپارتمانهای محلهشان، خانههای ویلایی و بهجای هایپرمارکت، بقالی و ماستبندی بود. همان موقع که ماستها شیرینتر و دلهای اهالی به هم نزدیکتر بود.
او روایت میکند: مردی روحانی یک کوچه آنطرفتر در طبقه پایین خانهاش روخوانی قرآن یاد میداد. خانه او بین اهالی به مکتب آقاملا معروف بود. پدرم، من و برادرم را برای یادگیری به منزل او میفرستاد. چندبار بهخاطر روخوانی ضعیف در این مکتب فلک شدم.
خانه پدریام همچنان در خیابان امامرضا۵۹ است. چه روزهای شیرینی را با برادر کوچکترم، حسین، در این خانه گذراندیم. مادرم در تنور حیاط نان میپخت و ما را میفرستاد که نانها را تحویل هیئت محله دهیم.
زمین مجتمع فرهنگیمذهبی هیئتابوالفضلی سال ۱۳۳۹ خریداری شده است. هنگام گودبرداری زمین، کودکی دوسهساله بودم که در این زمین خاکی بازی میکردم.
همه پسربچههای محلهمان در دبستان تدین خیابان امامرضا۶۱ درس خواندهاند. الان از ساختمان دبستان تنها یک اتاقک باقیمانده است و در آینده نزدیک، جای آن را یک هتل خواهد گرفت.
حاجعلی فرازآمد، حمام را به محله آورد. حمام عمومی در خیابان امام رضا (ع) ۵۹ دو بخش زنانه و مردانه داشت و بین اهالی به نام حمام عمومی حاجعلی معروف بود.
کنار حمام، نانوایی، قصابی و با چند قدم فاصله ماستبندی بود. آقای پنابادی با لهجه یزدیاش، شیرینترین ماست دنیا را میفروخت.
حاجآقا شیخمحمد توحیدی، مؤسس خیریه علوی در خیابان امامرضا (ع) ۶۱ بود. او برای دسترسی راحت اهالی به مرکز درمانی، بیمارستان علوی را در این محدوده ساخت.
* این گزارش سهشنبه ۲۲ آبانماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۹ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.