کد خبر: ۱۰۷۴۸
۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۰

گشتی در قدیمی‌ترین معبر محله دانشجو، همگام با محمدجلیل عرفانیان

تابستان دهه‌۶۰ بود که محمدجلیل عرفانیان با موتور گازی‌اش کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر را دور می‌زد و به‌دنبال یک مغازه عکاسی و مستقل‌شدن بود و در این گشت‌و‌گذار، راه گم کرد و سر از بیابانی درآورد که به‌جز چند مدرسه و یک خواربارفروشی و نانوایی سنگک، بنای دیگری در آن نبود.

در یکی از روز‌های داغ تابستان دهه‌۶۰ بود که محمدجلیل عرفانیان با موتور گازی‌اش کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر را دور می‌زد و به‌دنبال یک مغازه عکاسی و مستقل‌شدن بود. پدرش عکاس حرم بود و تا قبل از تخریب مغازه زیر نقاره‌خانه، وردست پدر بود. بعد‌ها که او تصمیم به مستقل‌شدن گرفت، در گشت‌و‌گذار در شهر، راه گم کرد و سر از بیابانی درآورد که به‌جز چند مدرسه و یک خواربارفروشی و نانوایی سنگک، در آن بنای دیگری نبود.

 

در بقیه آن خیابان خاکی که امروز به «صدف» معروف است، چند باغ بود. این محله بی‌نام‌و‌نشان نه آبی داشت و نه برقی. انتهایش هم به حلبی‌آباد راه داشت که محل اسکان مهاجران افغانستانی بود. زمین‌های باغی محدوده خیابان صدف متعلق‌به «آموزگار»‌نامی بود که بعد‌از انقلاب اسلامی از ایران رفت. بقیه خاطرات مانده در ذهن محمدجلیل عرفانیان از محل زندگی‌اش در محله دانشجو را از زبان او می‌شنویم. 

گشتی در قدیمی‌ترین معبر محله دانشجو، همگام با محمدجلیل عرفانیان

زمانی‌که من به اینجا آمدم. با مشارکت اهالی، سازمان آب یک منبع چند‌لیتری در همین ملک گذاشته بود. مدارس تنها جا‌هایی بودند که آب لوله‌کشی داشتند. من به‌واسطه همکاری با مدرسه اجازه داشتم هر وقت خواستم از آنجا آب بردارم.


گشتی در قدیمی‌ترین معبر محله دانشجو، همگام با محمدجلیل عرفانیان

پاییز که روز‌ها کوتاه بود، تا وقتی چراغ خوار بارفروشی حاجی دلقندی روشن بود، دلم گرم بود که یک نفر دیگر این اطراف هست. با آنکه سیصد‌متری مغازه‌ها از هم فاصله داشت، از همان فاصله دور با تکان‌دادن دست خوش‌و‌بش می‌کردیم.
ته محله بعد‌از مغازه حاجی‌دلقندی، بن‌بست بود. بولوار فرهنگ هم هنوز در کار نبود. بعد از مدارس در زمین‌های خاکی، چند خانواده آلونک‌های حلبی درست کرده بودند و همان‌جا ضایعات و نان خشک جمع می‌کردند. اینجا کم‌کم آباد شد.

 

گشتی در قدیمی‌ترین معبر محله دانشجو، همگام با محمدجلیل عرفانیان

اینجا سه مدرسه دخترانه بود. فصل شروع مدارس بچه‌ها برای گرفتن عکس به صف می‌شدند. آن زمان، چون دور و اطراف عکاسی دیگری نبود، بازار عکس و کپی من داغ‌داغ بود.

گشتی در قدیمی‌ترین معبر محله دانشجو، همگام با محمدجلیل عرفانیان

جایی که الان ساختمان دادگستری است، تا اوایل دهه‌۷۰ یک باغ بزرگ بود. با صاحب باغ صحبت کردم و قبول کرد از کنتور برق یک کابل بکشم به مغازه‌ام. خود سرایدار باغ هم در کندن زمین و تنظیم کابل به من کمک کرد.

 

گشتی در قدیمی‌ترین معبر محله دانشجو، همگام با محمدجلیل عرفانیان

تا قبل از اینکه مترو در مسیر بولوار وکیل‌آباد راه‌اندازی شود، عصر‌های تابستان و روز‌های تعطیل، وسط بولوار جای سوزن‌انداختن نبود. تونل سبز درختان توت و جوی آب وسط بولوار باصفا بود. بعضی روز‌ها بچه‌ها را ترک موتور می‌نشاندم و با یک زیرانداز و یک سبد تنقلات برای تفریح به آنجا می‌رفتیم.




* این گزارش پنج‌شنبه ۱۷ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۱ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44