از هفتسال قبل که خانهشان را به وحدت۱۹ آوردند و دید سهدخترش از آب و گل درآمدهاند، بیکار ننشست و رفت به مسجد و عضو بسیج شد. یک سال بعد هم به خاطر ایدههای جالب، همراهی با نسل جوان و دغدغههای فرهنگی که داشت، شد جانشین فرمانده پایگاه بسیج بانوان مسجد امام هادی (ع).
زهرا آرامی ساکن محله پایینخیابان، دختران بسیاری را با خودش همراه کرده است و در اردوها، جشنها و عزاداریها، نکات ریز و درشت تربیتی را برایشان بازگو میکند.
روی دیوار کوچهشان تابلویی است که روی آن نوشته شده است «به سمت حرم مطهر». به گمانم همین است که زهراخانم را سر ذوق آورده است. از هفتسال پیش که در این محله پاگیر شده، دیگر دلش نمیخواهد از پایین خیابان برود.
با روی خوش از ما استقبال میکند و میگوید: وقتی به این محله آمدم، احساس تنهایی میکردم و برای پرکردن اوقاتم به مسجد امامهادی (ع) رفتم و عضو بسیج شدم. کمکم محیط پایگاه و رفتار مهری سبزی، فرمانده بسیجمان، مرا جذب کرد، آنقدر که دیگر وقت اضافهای برایم نماند.
بسیج زنان بهدلیل مرکزیت زن در خانواده اهمیت بسیار دارد. زهرا آرامی هم توانسته است سه دخترش، محدثه، مهنا و فاطمه را با خودش همراه کند. مهنا در حوزه و محدثه در ستاد عتبات عالیات مشغول شدهاند.
او بهعنوان مادری جوان میگوید: بیشتر دخترهای پایگاه ۱۶ تا ۲۶سال دارند، همسنوسال دختران خودم. پس میدانم چطور با آنها رفتار کنم و چه چیزی بگویم تا بتوانم به زبان خودشان متقاعدشان کنم. البته حضور من در بسیج تأثیر بسزایی در تربیت فرزندانم داشت. دخترهایم اعتماد زیادی به من دارند و در کارهای فرهنگی ازجمله تبلیغ دین در اطراف حرم مطهر، امر به معروف و شناساندن شخصیت والای حضرتزهرا (س) به دختران و زنان جوان همراه من هستند.
زهرا آرامی برنامهریزی درست برای اوقات فراغت نوجوانان بهویژه در تابستان را بسیار مهم میداند، اما تأکید میکند که نباید در طول سال تحصیلی هم از آنها غافل شویم و ادامه میدهد: کتابخانهای در پایگاه داریم که دخترها بهطور مداوم از آن استفاده میکنند. در کلاسهای ورزشی هم بدون پرداخت هزینه شرکت میکنند. برای اینکه فضای مسجد خشک نباشد، تصمیم گرفتیم در بیشتر اعیاد، جشنها را داخل پایگاه برگزار کنیم تا به مذاق کمسنترها خوش بیاید و شیرینی آن ایام در ذهنشان بماند. وقتی فضا شاد باشد، به محیط پایگاه جذب میشوند. بسیاری از خانوادهها هم برای آموزش امن و معنوی فرزندشان با پایگاه در ارتباط هستند و ما هم استقبال میکنیم.
زهراخانم دخترهای پایگاه را میبرد پارک، شهربازی، مزار شهدا، حرم مطهر و.... یکی از بهترین خاطراتی که در این اردوها دارد رنگآمیزی مزار شهداست. او تعریف میکند: چند سال قبل، رنگ و قلممو تهیه میکردیم و با خود به مزار شهدا در بهشترضا (ع) میبردیم، سنگ قبرهایی را که نوشتههای رویشان کمرنگ شده بود، نشان میکردیم.
هرکدام با نیتی که در قلبمان بود، گوشهای مینشستیم و نوشتههای روی سنگ را پررنگ میکردیم. همینطور که مشغول رنگکردن بودیم، حاجتهایمان را در ذهنمان میآوردیم و آن شهید بزرگوار را واسطه قرار میدادیم. دخترها حس خیلی خوبی از این برنامه گرفتند و برای دوبارهرفتن به مزار شهدا لحظهشماری میکنند.
جانشین فرمانده، دختران را پای کارهای خیر هم میکشاند. تهیه بستههای معیشتی در ماه رمضان و شب چله، یا بستهبندی لوازم تحریر برای بچههای نیازمند یا برپایی ایستگاه صلواتی، همهاش برای دختران، جذاب است.
آرامی میگوید: هزینه تهیه بستههای معیشتی و لوازمتحریر ازطریق پایگاه و کمکهای مردمی تأمین میشود. اما باتوجهبه مجاورت پایگاه امامهادی (ع) با حرم مطهر بهویژه در روزهای زیارتی، همت اعضای بسیج برای پذیرایی از زائران و مجاوران حرم لازم است.
این بانوی خستگیناپذیر به این کارها بسنده نکرده و بهتازگی جمع کردن جهیزیه و سیسمونی را هم به کارهایش اضافه کرده است. با لبخندی میگوید: ازطریق بیبیاقدس که یکی از خیران قدیمی پایگاه است، درستکردن جهیزیه و سیسمونی را یاد گرفتم. الان هم یک سری جهیزیه آماده کردهام.
با شوخی به او میگویم «کمکم باید برای دخترانتان هم جهیزیه آماده کنید. دوروبرتان حسابی خلوت میشود.» با همان آرامشی که در تمام مدت صحبتمان در چهرهاش وجود دارد، میگوید: البته دورم که خلوت نمیشود؛ چون دو سال قبل، حضانت دو پسر در را قبول کردهام و با ما زندگی میکنند. سروصدایشان شور و نشاط خاصی به خانهمان بخشیده است.
میرود و با یک سینی چای برمیگردد تا ببیند صحبتش را از کجای ماجرا شروع کند. میگوید: یکی کلاس ششم درس میخواند و یکی دوم. مادرشان کرونا گرفت و فوت شد. از اقوام دورمان بود. بعد متوجه شدیم که با پدربزرگشان زندگی میکنند و ترک تحصیل کردهاند. خیلی ناراحت شدم و با همسرم صحبت کردم. از او خواستم کمک کنیم تا درسشان را ادامه دهند. مادرم هم گفت که به من کمک میکند. با خانوادهشان صحبت کردیم، مراحل قانونی را طی کردیم و حضانت آنها را گرفتیم. سال گذشته بچههایی که یک سال درس نخوانده بودند، با معدل خیلی خوب درسشان را تمام کردند.
خواب پدر مرحومم را دیدم که خیلی خوشحال بود و گفت دارند آجرهای داخل قبرم را نو میکنند
شوهرش خیاطی دارد. برکت مالشان زیاد است؛ البته بستگی دارد برکت را در چه چیزی ببینیم. برکت مال زهراخانم به تربیت خوب فرزندانش است. خانه نقلی اجارهایشان که فقط دوتا اتاق تودرتو و یک هال کوچک دارد، اینقدر جا دارد که دو پسر را هم مانند سهدختر خودش خوب و درست تربیت کند.
با قدرشناسی میگوید: همه کارهایی که انجام دادهام، مدیون حمایتهای همسرم هستم. برای قدردانی از او بعضی روزها، بههمراه دخترانم به کارگاه خیاطی میرویم و در کارها کمکش میکنیم.
زهراخانم پایش به ستاد عتبات عالیات هم باز شده است، کاری که تا آخر عمر نمیخواهد دست از آن بردارد. دخترش محدثه هم در این کار کمکش میکند.
پرچمی را که دخترش درست کرده و در راهپلههای خانه نصب کرده است، نشان میدهد و میگوید: روزی که پرچم امامحسین (ع) به پایگاه آورده شد، ستاد مردمی عتبات عالیات را نمیشناختم. با اشتیاق به ستاد رفتم و وقتی با روند کار آشنا شدم، متوجه شدم هرکس هوای حرم در سر دارد و دوستدار اهل بیت (ع) است، میتواند با پرداخت ۲۰۰هزارتومان صاحب یک کاشی با نام حکشده خودش، در حرم یکی از معصومین (ع) شود.
بین کمکهای مردمی و ستاد عتبات واسطه شدم. با خواهر و برادرهایم تصمیم گرفتیم هر هفته هزینه یک کاشی را به عهده بگیریم. همان شب خواب پدر مرحومم را دیدم که خیلی خوشحال بود و گفت «دارند آجرهای داخل قبرم را نو میکنند.»
زهراخانم میگوید: وقتی بیدار شدم تصمیم گرفتم که همه عمرم از این کار پربرکت دست برندارم. بیشتر کمکهایی که جمع کردیم، برای ساخت صحن حضرت زهرا (س) به کار گرفته شده است.
* این گزارش پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۵ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.