صدای همهمه و شادی از پشت دیوارهای هنرستان امامت۲۵ فضای کوچه را پر کرده است. پا به درون مدرسه میگذارم. دخترها با صورتهای شاد، دور خانم مدیر حلقه زدهاند. ویدا اورلی، مدیر هنرستان، بیشتر از خانم مدیربودن، برای بچههای مدرسهاش، رفیقی همیشههمراه است؛ مدیری که رمز موفقیتش را در داشتن ارتباط دوستانه با دانشآموزانش میداند.
اورلی خاطرات بسیاری از ۲۵سال حضور در مدرسه دارد. یکی از خاطرات ماندگار او به روز ۲۲دی سال۹۸ برمیگردد؛ روزی که برای کل دخترهای هنرستان «عترت» خاطره ساز شد.
این معلم محله زیباشهر تعریف میکند: آن روز یکی از روزهای بسیار سرد زمستان بود. پرده پنجره اتاق را که کنار زدم، دیدم زمین سفید شده است. سنگینی برف، تردد برای وسایل نقلیه را سخت کرده بود. به هر زحمتی بود، خودم را به مدرسه رساندم.
بابای مدرسه با پارویی در دست مشغول تمیزکردن مسیر عبور دانشآموزان بود. تصورم باتوجهبه برودت هوا و آن برف، تعطیلی مدارس بود و یا اینکه خیلی از بچهها به مدرسه نیایند. اما گویی شوق قدمزدن در کوچههای برفی، دانشآموزان را سر شوق آورده بود و بچهها با شادی دستهدسته وارد مدرسه میشدند. بهدلیل بارش برف، برنامه صبحگاهی نداشتیم و زودتر از بقیه روزها بچهها به کلاسها هدایت شدند.
خانم مدیر ادامه میدهد: بچهها به سر کلاسها رفتند و حیاط خلوت شد. بارش برف، وسوسه برفبازی را در وجود ما زنده کرد. به یاد دوران نوجوانی با معاونها رفتیم وسط حیاط و شروع کردیم به برفبازی و عکسگرفتن. گاه متوجه بچهها از پشت پنجره کلاسها بودم که با حسرت و تعجب به ما نگاه میکردند.
درمیان برفبازی و شوق درونی ایجادشده خانم مدیر تصمیم میگیرد در این شادی، بچههای مدرسهاش هم شریک باشند و یک خاطره خوب و ماندگار از یک روز برفی برای آنها رقم بزند؛ اولین زنگ تفریح زده میشود و آغاز قصه؛ «با آمدن بچهها به وسط حیاط تصمیم گرفتم برای هر رشته مسابقهای ترتیب بدهم تا از حال و هوای آن روز، همه لذتی خلاقانه ببریم. پیشنهاد کردم بچهها باتوجهبه رشتههایی که در آن تحصیل میکنند، مثل تربیت کودک، گرافیک و معماری به سلیقه خود یک آدمبرفی درست کنند.»
خانم مدیر میخواست آن روز حتی برفبازیشان تیمی و هدفمند باشد و در پایان، نتیجهای برای بازی و شادی بچهها داشته باشد؛ «همکاران دست به کار شدند و برای درستکردن آدمبرفی قشنگتر، شالگردن، عینک آفتابی، هویج و... آوردند. با بیلچههایی که از بابای مدرسه گرفته بودیم، پروژه آدمبرفیها کمکم داشت رنگ و بوی قشنگی میگرفت. انگار هنرستان ما تبدیل به یک مهد کودک شاد و بانشاط شده بود.
جالب این بود که آن روز، جلسه انجمن اولیا و مربیان هم داشتیم. حضور مادران درکنار ما بزم برف بازیمان را زیبا و صمیمیتر کرده بود. صحنه زیبای همکاری مادرها و دخترها در ساخت آدم برفی برای بردن مسابقه در قاب حیاط پر از برف، هنوز هم جلو چشمانم است.»
* این گزارش پنجشنبه ۱۲ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.