نشانیای که دادهاند مرا به انتهای خیابان پورسینا میرساند؛ به خانهای کوچک و صمیمی در دل محلهقدیمی پورسینا. ماجرای روضههای این خانه به سی سال پیش برمیگردد، زمانی که «سرور موسوی» تصمیم میگیرد در دهه آخر صفر در خانهاش روضه بگیرد.
در آن روزها، دختران او و دخترعموهایشان، که آن موقع هشت تا دهساله بودهاند، روضه را اداره میکردهاند. آنها حیاط را آب و جارو میزده و بعد موکتهایی را که پدر مرحومشان مخصوص همین روضهها خریدهبود، از انباری درمیآورده و در حیاط پهن میکردهاند.
امروز همه آن دختربچهها ازدواج کرده و هرکدام زندگی خودشان را تشکیل دادهاند، اما روضهها همچنان برقرار است؛ زیرا بچههایشان جای مادران را گرفتهاند.
«مامانجون» محور اصلی این خانواده است. این عنوانی است که بچهها به سرورخانم دادهاند. او بنا به رسم هرساله، در پایان روضهها به هرکدام از بچههای روضه هدیهای میدهد؛ از ساق دست گرفته تا جانماز و گیره روسری. این محبت مامانجون نهتنها فامیل، بلکه بچههای همسایه را هم به این روضهها کشاندهاست.
حالا حدود پنجاهنفر از فامیل و سیصدنفر از همسایگان، همراه مادرانشان در حیاط بزرگ خانهاش جمع میشوند و روضهداری میکنند. روز آخر هم مامانجون برای مهمانها دیگ غذا بار میگذارد و بساط شام به راه میشود. دستپخت او زبانزد است. از هدفش که میپرسم، میگوید: دلم میخواهد عشق به اهلبیت (ع) در دل بچهها ریشه بدواند. این روضهها بهانهای است برای دور هم جمعشدن.
سرور خانم، بانی روضه در جمع دخترانش
سرورخانم خوشحال است که نوههایش همچنان پای کاری هستند که او پایه گذاشته است. بچهها اگر پیشتر، تنها در چند روز آخر صفر دور هم جمع میشدهاند، حالا هم دهه آخر صفر را اینجا هستند، هم دیگر ایام مذهبی سال را.
محدثه خسروی، یکی از چهار دختر سرورخانم، بچههایش را اعضای ثابت روضههای مامانجون میداند که هرکدام عهدهدار کاری هستند. او از تأثیر مثبت مسئولیتدادن به بچهها میگوید و اضافه میکند: یکی مداحی میکند، دیگری زیارت عاشورا میخواند، یکی هم مسئول جفتکردن کفشهاست. مسئولیتدادن به بچهها حس مفیدبودن و اثرگذاری را در آنها تقویت میکند. ما هم که بچه بودیم، عاشق این بودیم که در آن دهروز مثل بزرگترها مسئولیتی داشته باشیم. از اول ماه هم چشمانتظار هدیهای بودیم که مامانجون هر سال به ما میداد.
برنامههای این خانواده تنها به عزاداری و روضهخوانی محدود نمیشود. با شروع سال تحصیلی، آنها دویست بسته آموزشی هم شامل لوازم تحریر، کیف و کتاب برای بچههای محروم محله تهیه کردهاند.
خدیجه خسروی، دختر بزرگ خانواده، میگوید: پارسال صدبسته تهیه کردیم و امسال تعداد آن را افزایش دادهایم. از دوسهماه قبل با خانمهای فامیل دور هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم. هزینهها را میان خودمان تقسیم کردیم و مثل همیشه بچهها هم پای کار آمدند. آنها در بستهبندیها کمک کردند و بعد هم بستهها را به دست بچههای محروم محله رساندند.
بچهها، قلب تپنده هیئت
بچهها نقش اصلی را در این هیئت برعهده دارند و همواره در مرکز فعالیتها هستند. تعدادشان بیش از بیستنفر است.
برنامهها تنها به روضهخوانی محدود نمیشود. هر سال لوازمتحریر هم برای بچههای محروم محله تهیه میکنند
پیداکردن دوستهای جدید
هدیسادات ابراهیمی، نُهساله: من از بچگی در این مراسم کمک میکنم. هرکس اینجا کاری انجام میدهد. من دم در روی صندلی مینشینم و به مهمانها پلاستیک میدهم تا کفشهایشان را داخل آن بگذارند. گاهی هم خرما پخش میکنم. اینجا دوستهای جدید پیدا کردهام و آخر مراسم، همه با هم بازی میکنیم.
هدیه امسال من
هماسادات ابراهیمی، ششساله: من همه استکانهای خالی را از روی فرشها جمع میکنم. بعضیوقتها سینی سنگین میشود، ولی زور من زیاد است و میتوانم خودم آن را تا آشپزخانه ببرم. روز آخر روضه را بیشتر از روزهای دیگر دوست دارم؛ چون از مامانجون هدیه میگیرم. امسال یک دفتر نقاشی هدیه گرفتم.
بستهبندی لوازمتحریر
حلما فرهی، دهساله: امسال برای اولینبار زیارت عاشورا خواندم. از یک هفته قبل به خانه مامانجون رفتم و او با من تمرین کرد. مسئولیت اصلی من تعارفکردن چای به مهمانهاست. بستهبندی لوازمتحریر را هم دوست دارم؛ چون عاشق لوازمتحریر هستم. بچههای محله هم از بستههایی که گرفتند، خوششان آمده بود.
مداح روضه
سیدعلی ابراهیمی، ده ساله: سالهای قبل بیشتر چای میدادم، اما امسال مکبری و مداحی کردم. از کودکی مداحی را دوست داشتم و با پدرم در جلسات شرکت میکردم. وقتی میخوانم، بزرگترها تشویقم میکنند. بعد از مراسم هم با بچهها فوتبال بازی میکنیم و چند تا دوست جدید پیدا کردهام.
قاری قرآن
محمدمهدی خسروی، دهساله: من اینجا قاری قرآن هستم و زیارت عاشورا و اربعین میخوانم. از چهارسالگی در جلسات قرآن شرکت کردهام و امسال نفر دوم مسابقات قرآن مدارس شدم. حاجآقا بابت قرآنخواندن، به من جایزه میدهد. بعد از قرائت، از مهمانها هم پذیرایی میکنم.
قدیمی روضه
محدثه الهی، هفدهساله: از دوران کودکی در این مراسم شرکت کردهام. چای بردم، ظرف شستم و حتی غذا پختم. امسال به بچههای کوچک خوراکی دادم و سرگرمشان کردم. اما بهطور کلی، امسال همه مسئولیتها را کوچکترها برعهده داشتند و کار خاصی برای من نماند.
* این گزارش دوشنبه ۹ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۴ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.