«والسابقون السابقون... اولئک المقربون؛ پیشگامان (در قیامت) از پیشگامان هستند، آنها بندگان مقرب خدایند»؛ شاید این آیات سوره مبارکه واقعه را بارها شنیده باشیم، اما مانند هر آیه یا جمله پر مفهوم دیگر تا زمانی که مصادیق آن را در افراد دیگر از نزدیک نبینیم و لمس نکنیم، چنانکه باید به معنا و مفهوم آن پی نبریم.
مصادیق این آیه شریفه که در این وانفسای دنیاگرایی، برای تقرب به خدا گوی سبقت از هم میربایند، این روزها بهظاهر کم و بهواقع، زیادند فقط شناختهشده نیستند، مانند بهروز جوانشیر؛ مرد نیکسیرتی که باوجود وسع اندک و گرفتاریهای بسیار خود، برای گرهگشایی از همنوعانش هیچ فرصتی را از دست نمیدهد و به فرموده قرآن کریم در آیه ۹ سوره حشر که «یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة؛ دیگران را بر خویشتن مقدم میدارند، هرچند خود نیاز و حاجتى داشته باشند»، دیگران را بر خود مقدم میدارد و با این سبک زندگی، حرکتش به سمت خدارا شتابی دوچندان میبخشد.
او متولد ۱۳۴۷ در مشهد مقدس، دیپلمه، راننده تاکسی بیسیم و دارای پنج فرزند است. از این پنج فرزند که یک دختر و چهار پسر هستند، تنها یکی سالم و بقیه دچار معلولیت ذهنیاند، اما آقای جوانشیر با همان دیدگاه قرآنی، این چهار فرزند معلول را نعمت و برکت خدا در زندگیاش میداند و میگوید: خدا بینهایت به من لطف داشته که این چهار نعمت را داده است؛ دلخوشی و امیدم همین برکت حضور بچهها است که همیشه آن را احساس و افتخار میکنم به بچههای معصوم که گناهی ندارند، خدمت میکنم و معتقدم آن دنیا پیش خدا مرا وساطت میکنند.
تازنده هستیم خودمان بچهها را سرپرستی میکنیم. درست است که نگهداریشان آنهم در خانه توان و حوصله زیادی میطلبد، اما من برای خدا به آنها خدمت میکنم نه از سر دلسوزی لذا تا حالا کم نیاوردهام و حتی به خدا هم گله نکردهام چه رسد به بندگان. میگویم خدایا خودت رزق و برکت میدهی من فقط انجاموظیفه میکنم خدا هم مرا وانگذاشته و در این اوضاع نابسامان که همه شاکی هستند و باوجوداینکه ماشینم کرایه است، دو برابر سایر همکاران درآمد دارم.
آقای جوانشیر درباره چرایی عدم پیشگیری از تولد فرزندان معلول پس از اولین فرزند، میگوید: بچهها طبیعی و بدون هیچ مشکل خاصی تحت نظر پزشک به دنیا میآمدند، فقط دیر به حرف میآمدند یا تشنج میکردند که هر جا بردیم پزشکان گفتند طبیعی است و مشکلی وجود ندارد. فرزندان اول تا سوم به فاصله دو سال از هم متولد شدند و هیچ نشانهای ظاهری از معلولیت نداشتند تا اینکه فرزند اول به سن پیشدبستانی رسید و در پیشدبستانیهای عادی و حتی استثنایی پذیرش نشد و تشخیص معلولیت ذهنی دادند. بعدازآن تا ۹ سال بچهها را برای توانبخشی میبردیم ولی باوجود هزینههای بسیار و مراجعه به همه متخصصهای مشهد، نتیجهای نگرفتیم و آخرش گفتند هزینه نکنید اگر خدا بخواهد شفا میدهد.
او در ادامه، شروع مرحله جدیدی از زندگیاش را که مرهون عنایت امام رضا (ع) است، اینگونه شرح میدهد: ابتدا بازاری بودم و در خیابان امام رضا (ع) بنکداری پارچه داشتم، اما سال ۷۶، ۲۷ میلیون داراییام رفت و ورشکست شدم. تا سال ۷۹ با تاکسی کار میکردم و بعد در صندوق قرضالحسنهای استخدام شدم.
پس از ۱۱ سال به بهانه تعدیل نیرو و اینکه قسطهایم مانده بود و طلبکارها زیاد مراجعه میکردند، عذرم را خواستند و از آن به بعد دوبارهکار با تاکسی را شروع کردم. سال ۸۷ یکی از بستگان دور، تصادف شدید منجر به دیه داشت و به دلیل عدم توان پرداخت باید زندانی میشد.
ازآنجاکه اخلاقم این است که بااینکه گرفتارم، هرکسی رو بیندازد هر چه از دستم بیاید به خاطر رضای خدا برایش انجام میدهم، ضمانتش را کردم و گفتم اول جوانی حیف است زندان برود، اما پس از سه سال که آن جوان پیگیر پروندهاش نشده و نشانی هم از خود نگذاشته بود، حکم جلب من با ۴۰ میلیون دیه صادر شد که بعد حدود ۲۰ میلیون دیگر به خاطر شکایت طلبکاران و قرضی که به آنها داشتم، اضافه شد.
ترسی از زندان نداشتم، نگران بچهها بودم که اگر تشنج کنند همسرم دستتنها چه کند
آقای جوانشیر ادامه میدهد: ترسی از زندان نداشتم، نگران بچهها بودم که اگر تشنج کنند همسرم دستتنها چه کند؛ بنابراین، چون دربند باز امکان سر زدن به خانواده و پیگیری کارهای پرونده وجود داشت، به فکر افتادم که ضمانتی جور کنم و به آنجا منتقل شوم.
از خانواده خودم خواستم، اما پاسخی نشنیدم. البته گلهای از خانوادهام ندارم (حتمانمی توانستند که کمک نکردند) وقتی هم آزاد شدم دستبوسی والدین رفتم و خداراشکر میکنم که در تمام زندگی حتی برای ازدواج، فقط و فقط زیر منت او بوده و هستم نه منت خلق خدا.
همینطور گذشت تا شب میلاد امام حسن (ع)؛ آن شب به خاطر روشن بودن چراغها (زندان اصلاً خاموشی نداشت) و درگیری فکری که داشتم بهزور سعی کردم بخوابم؛ دلم شکسته بود و با گریه خوابم برد، در خواب گفتند «به آقای ... (همکارم) زنگ بزن». صبح عید که بیدار شدم همین کار را کردم.
همکارم وقتی شنید زندان هستم ابتدا باور نکرد، اما بعد که توضیح دادم بدون، چون وچرا و هیچ منتی، ضمانتم کرد و توانستم بروم بندباز. آنجا کارگاههای مختلف سیمکشی، منبت، نجاری و... بود، ۷ صبح تا یک ظهر کار میکردیم بعد میرفتیم خانه و ساعت ۸:۳۰ مجدد به زندان برمیگشتیم. سه ماه و نیم از زندانی شدنم میگذشت که دهه کرامت سال ۹۰ از راه رسید و به لطف امام رضا (ع) با مساعدت آستان قدس رضوی، دیه و قرضها تسویه و من نیز جزو ۸۸ زندانی دیگر آزاد شدم.
او با اشاره به اینکه دهه کرامت بهانهای است تا ما برای رسیدگی به خانوادههای گرفتار و نیازمند به خود بیاییم، احساس خود نسبت به امام هشتم (ع) را اینگونه توصیف میکند: ایشان ولینعمت ما هستند و همیشه مدیونشان هستیم؛ امام رضا (ع) نگاه نمیکند ما که هستیم و چه دلی داریم، رئوفانه دستمان را میگیرد. خود من بارها معجزات ایشان را در زندگی شاهد بودهام.
سفره دلم را باز کردم و متوجه شد که فلان مبلغ برای دریافت مسکن کم دارم. او گفت ان شاء الله جور میشود
آقای جوانشیر، فراهم شدن هزینه مسکنش را نیز عنایتی دیگر از امام رئوف (ع) میداند و میگوید: با توجه به اینکه مستأجر بودم، با تلاش بهزیستی درزمینهٔ پروندههای مسکن معلولین و همکاری خیرین مسکنساز، بنا شد ۳۴ واحد از پروژه ۱۳۲ واحدی که از سوی خیریه محبان الرضا (ع) و شهرداری در حال ساخت بود، به خانوادههای معلولان تحت پوشش بهزیستی تعلق گیرد به این صورت که ۳۰ میلیون از هزینه هر واحد را بهزیستی، ۳۰ میلیون را خانوادههای معلولین و مابقی را خیرین پرداخت کنند که این سی میلیون هم برای ما خیلی معجزهآسا فراهم شد؛ ۱۴ میلیون از جلسه دعای ندبه محبان المهدی (عج) که عضو آن بودم و حدود ۱۰ میلیون هم جزء جزء از جاهای دیگر رسید و نزدیک تحویل پروژه، فقط شش ونیم میلیون کم داشتم.
اواخر ماه مبارک رمضان امسال و نزدیک افطار بود که مسافری به مقصد حرم داشتم؛ سر صحبت را باز کرد و من همسفره دلم را باز کردم و متوجه شد که فلان مبلغ برای دریافت مسکن کم دارم. او که بعد متوجه شدم از خیرین مشهد است، گفت ان شاء ا... جور میشود و رفت. پس از چهار روز پول را بهحساب پروژه ریخت و از بهزیستی تماس گرفتند که بروم خانه را تحویل بگیرم. از من پرسیدند چگونه آقای... را پیدا کردی؟ گفتم خدا جور کرد. چطور؟ گفتند ما چندین بار به ایشان وضعیت شما و فرزندانتان را گفته بودیم، اما از بس سرشان شلوغ بود جواب نمیدادند. یک هفته پس از دریافت کلید واحدمان، استاندار، فرماندار، شهردار منطقه و مسؤولان بهزیستی و مسکن و شهرسازی آمدند رسماً پروژه را افتتاح کردند.
او با بیان اینکه تازنده هستم برای زائر و مجاور آقا هزینه میکنم چراکه اثرات و برکاتش را دیدهام، اضافه میکند: خدا رحم کردن بندگان به یکدیگر را دوست دارد و خیلی زود جواب آن را میدهد؛ محال است کار برای رضای خدا بیجواب بماند. حاضرم سوگند یاد کنم که هنوز ۲۴ ساعت نگذشته خدا جوابش را داده است لذا بهاندازه وسع خودم و از ته دل کمک میکنم.
آقای جوانشیر در ادامه برای اثبات ادعایش، به برخی برکات گرهگشاییاش از کار دیگران اشاره و اظهار میکند: بارها شده مسافر پول نداشته گفتم برو بسلامت، اما یک ساعت بعد خدا برایم جبران کرده است. یک روز هم که از زندان به مرخصی آمده بودم، در راه خانه پیرمردی را دیدم که با دوچرخه دارد میرود و گریه میکند. علتش را پرسیدم، گفت از جاده توس تا آزادشهر آمدهام برای ۱۵ هزار تومان پول، اما کسی حاضر نشده است، کمکم کند. رفتم خانه هر چه داشتم بااینکه به یک هزار تومانش هم محتاج بودم آوردم به او دادم.
او ادامه میدهد: همچنین اخیرا زائری را همراه خانوادهاش به راهآهن میرساندم. گفت دهپانزده سال است میخواهیم بیاییم زیارت، اما پولش فراهم نمیشد تا اینکه امسال جور شد و آمدیم، اما پول خرید سوغات نداریم. گفتم چه میخواهید سوغات بخرید؟ گفت سوهان.
بردمشان فروشگاهی در خیابان بهجت گفتم هم بخورید هم هر چه میخواهید سفارش بدهید و ببرید. شما زائرید و من هم نوکر امام؛ حدود ده یازده کیلو سوهان برداشتند. خیلی خوشحال شدند و بادلی شاد درحالیکه اشک شوق میریختند و دعا میکردند، عازم شهرشان شدند. روز بعد، دوباره استاندار آمد منزلمان و بیست برابر آنچه به آن زائر کمک کردم را خدا بهواسطه او برایم حوالهکرد.
این شهروند نیکسیرت با تأکید بر اینکه باید تا میتوانیم به دردهم بخوریم و گره از کار هم بازکنیم، میگوید: اگر بازهم زمان برگردد و ببینم کسی واقعاً نیاز دارد و هیچ پشتوانهای ندارد، در حد وسع خودم (که بتوانم اگر او نتوانست، پاسخگو باشم)، ضمانتش را میکنم تا کارش راه بیفتد. اگر محلهای نیاز شناخته و اطلاعرسانی شود، افراد نیکوکار کم نیستند.
او همچنین همراهی صبورانه همسرش باوجود شرایط سخت زندگیشان را مرهون نگاه دینی و اعتقادی او به زندگی و قابلتحسین میداند و میگوید: همه طلاهایش را فروختم تا قرضهایم را بدهم، اما حتی یکبار آنها را مطالبه نکرد.
آقای جوانشیر آرزویش را شفای بیماران و داشتن توان برای خدمت به فرزندان معلولش عنوان و خاطرنشان میکند: در عمرم این را فهمیدهام که اگر انسان گذشت، توکل واقعی به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) داشته باشد همهچیز به شیرینی حل میشود.
او در پایان یادآور میشود: با توجه به بعد مسافت مجتمع مسکونی محمدیه از امکانات و نیازمندیهای روزانه و اینکه اغلب خانوادههای اینجا دارای معلول هستند، تردد برایشان بسیار سخت است و راهاندازی خط اتوبوس واحد در اینجا ضرورت دارد.
*این گزارش یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ در شماره ۲۱۶ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.