وقتی به مسجد رسیدم، کیف و کولههایشان را بسته بودند تا زودتر برسند به اتوبوس. بچهها یک لحظه دست از شیطنت و بازی برنمیداشتند و دم رفتن هم جنبوجوششان زیاد بود. جوانترها کمک میکردند و وسایل را در اتوبوس میگذاشتند و دوستان جدیدشان را به حاجیآباد دعوت میکردند. خانمهای زائر طوری خانمهای مسجدی را در آغوش گرفته بودند گویی سالهاست خواهرخواندهاند و جدایی برایشان سخت است.
آقایان هم خوشحال از اینکه پیش اهل و عیالشان سرافکنده نشدهاند، به نشان قدرشناسی، چشمدرچشم مردان مسجد سیدالشهدا (ع) دستدادنهایشان را طولانی میکردند. مسجدیها از زیر قرآن ردشان میکردند و آب پشت سرشان میریختند تا زائران خونگرم جنوبی امامرضا (ع) بروند به روستایشان، از مهماننوازی مشهدیها تعریف کنند و اینبار با تعداد بیشتری از همولایتیهایشان برگردند به مشهد.
صبر میکنم چندروزی از سفرشان بگذرد و خستگی از تن به در کنند، بعد با آنها تماس میگیرم تا از سفرشان در مشهد بگویند. فرشته هاشمیپور مسئول گروه زیارتاولیهایی است که از روستای سرچاهان شهر حاجیآباد استان هرمزگان راهی مشهد شدهاند. قضیه از این قرار است که هاشمی قبلا چندبار با کاروان به مشهد آمده بوده و بهخاطر اینکه فرمانده پایگاه حضرت معصومه (س) و مسئول هیئت حضرتزینب (س) در روستایشان است، مردم او را میشناسند و تعدادی از اهالی روستا و چندنفری هم از روستاهای همجوار از او خواستند راهبلدشان شود تا مشهد.
امامرضا (ع) میداند که دلکندن برای ما سخت است؛ بههمیندلیل شرایطی فراهم کرد که بیشتر مهمانش باشیم
او هم اتوبوسی گرفت و بیمه کرد و ۳۳ نفر پیر و جوان و کودک، مرد و زن راهی مشهد شدند. پس از اینکه سفرشان تمام شد، هرچه گشتند نتوانستند اتوبوسی برای برگشت پیدا کنند. هاشمی میگوید: همه اتوبوسها برای ایام اربعین راهی مرز شده بودند و ما ماندیم چکار کنیم! با یکی از دوستان مشهدیام که در گروه مجازی دوره قرآن دوست شده بودم، تماس گرفتم و موضوع را گفتم. یک ساعت بعد دیدم حاجآقا ایمانی، مسئول فرهنگی مسجد سیدالشهدا (ع)، با من تماس گرفتند و گفتند که میتوانیم تا زمانیکه اتوبوس گیرمان بیاید، در مسجد بمانیم.
از پشت تلفن هم میتوان ذوقی را که در صدای هاشمیپور است، متوجه شد. با آب و تاب زیاد از مهماننوازی همسایهها تعریف میکند و میگوید: آنقدر در مسجد از ما خوب پذیرایی کردند که خانمهای همراهمان میگفتند کاش از اول به مسافرخانه نمیرفتیم.
او که ایمان دارد امامرضا (ع) خودش حواسش به مهمانانش هست، میگوید: سه روز طول کشید تا اتوبوس گیرمان آمد. همه میگفتند امامرضا (ع) میداند که دلکندن برای ما سخت است؛ بههمیندلیل شرایطی را فراهم کرد که بیشتر مهمانش باشیم و به پابوسش برویم.
وقتی زائران در مسجد مستقر شدند، مسجدیها آنها را مهمان خودشان دانستند و دستبهکار پذیرایی شدند. فاطمه رضایی، فرمانده پایگاه بسیج حضرتزینب (س)، میگوید: همزمان با آمدن زائران جلسات سخنرانی هم داشتیم. رفتوآمد در مسجد زیاد بود و هرکس، بخشی از کار را به عهده گرفت. سه نفر از خانمها وقتی دیدند زائران نیاز به استحمام و شستن لباسهایشان دارند، ایده خوبی را مطرح کردند. زهرا لایقیانجوان، معصومه آزموده و اعظم اکبری پیشنهاد دادند که سهنفر سهنفر زائران را به خانههایشان دعوت کنند تا هم استحمام کنند و هم لباسهایشان را بشویند و مرتب به آنها تحویل دهند.
اعظم اکبری، از بانوان فعال مسجد و از قدیمیهای محله سرافرازان، میگوید: یک نفر غذا درست میکرد و یک نفر با کیک خانگی به مسجد میآمد. میوه و شربت هم فراوان آوردند. حتی یک نفر از همسایههای مسجد گفت که یک طبقه خانهاش خالی است و زائران میتوانند آنجا بمانند، اما زائران گفتند که در مسجد راحتترند. همسر شهیداکرامی یک وعده غذا درست کرد و آش بلغور خوشمزه برایشان فرستاد. حاجمحمد لایقیانجوان هزینه خورد و خوراک و وعدههای غذایی را قبول کرد. آقای عباسی هم برنامه زیارت برایشان گذاشت. چندنفر آشپزی را به عهده گرفتند. ما هم به خانهمان دعوتشان کردیم تا گرد سفر را از تن و لباسشان بشویند. با اینکه زحمتی برایمان نداشت و کار خاصی نکردیم، پیوند قلبی خوبی بین ما و جنوبیهای خونگرم شکل گرفت.
معصومه آزموده، یکی دیگر از بانوان مسجدی محله، میگوید: زائر امامرضا (ع) مهمان ما مشهدیهاست. بچههایشان مانند نوههایم بودند و وقتی دیدم در این هوای گرم نیاز به حمام دارند، گفتم بیایند خانهمان. اگر همه همینطور از زوار پذیرایی کنند، زائر بیشتری به مشهد میآید و همه میتوانند به زیارت بیایند. مثلا این زائران که دفعه اول بود مشهد را میدیدند، متوجه شدند حالا میتوانند بقیه اهالی روستایشان را هم دعوت کنند.
آزموده که خودش همین روزها راهی کربلاست، میگوید: همه همسایهها دست به دست هم دادیم و از مهمانان امامرضا (ع) پذیرایی کردیم حالا خودمان به زیارت امامحسین (ع) طلبیده شدهایم. خانم لایقیان و برادرش هم که بیشترین زحمت را کشیدند و همه هزینههای پذیرایی را به عهده گرفتند، رفتهاند کربلا.
مهماننوازی همسایههای مسجد فقط در بخش پذیرایی و استحمام نبود. حمیدرضا عباسی، یکی از قدیمیهای محله سرافرازان، آنها را به زیارت هم برده است. عباسی با لهجه شیرین مشهدیاش میگوید: یک روز به آنها گفتم راه بیفتید با اتوبوس برویم حرم. تا میدان جام عسل رفتیم و باز از همانجا سوار مترو شدیم. در راه هم برایشان از سرگذشت بیبیرقیه تعریف کردم. روضه که بلد نیستم بخوانم، اما بلدم قصه سهساله کربلا را تعریف کنم. به آنها گفتم شما آمدهاید شهر امامرضا (ع)؛ فقط یکی دوروز جایتان عوض شده.
ببینید چقدر اذیت شدید! حالا ببینید به کاروان اسرای کربلا چه گذشته که نانجیبها آنها را از میان خارهای بیابان راه میبردند، درحالیکه خودشان سوار اسب بودند. او که رسم مهماننوازی را بلد است، با خندهای میگوید: بعد از اینکه یک دل سیر زیارت کردند، در مسیر برگشت به یاد مادر خدابیامرزم که بستنی خیلی دوست داشت، برایشان بستنی هم خریدم.
احمدعلی جعفری، پیرمرد موسفیدکرده محله و بازنشسته شرکت گاز، دلش میخواسته با جوانترها همراه شود و برای زائران کاری کند. میرود به تعداد خانوادهها نبات درجهیک زعفرانی میخرد و راهیشان میکند. او میگوید: من کمی دیر خبردار شدم و وقتی دیدم همه کارها را همسایهها انجام دادهاند، آمدم خانه و به همسرم گفتم خیلی ناراحتم که از خدمت به زائران امامرضا (ع) جا ماندم. او پیشنهاد کرد که برایشان سوغات مشهد بخریم تا دست پر بروند و این بار با همشهریها و همروستاییهایشان بیایند و کسی آرزو به دل مشهد نماند. چهلبسته نبات خریدیم و راهیشان کردیم.
* این گزارش در شماره ۵۸۴ شهرآرا محله منطقه ۹ و ۱۰ مورخ ۷ شهریورماه منتشر شده است.