سال ۱۳۵۷، تندیسهای بسیاری از پهلوی اول و دوم در رویدادهای انقلابی شکسته شده اند که مجسمه میدان شاه (شهدای فعلی)، مجسمه محوطه بیمارستانهای شاهرضا (امام رضا (ع) فعلی) و بیمارستان شهناز (قائم (عج)) از آن جمله است.
سجاده ها از جمله دستبافت هایی هستند که از اوایل ظهور اسلام به منظور استفاده در مراسم مذهبی مسلمانان در اندازه های کوچک، طراحی و بافته می شده و در دوره ای نیز مزین به طرح محراب و طاق شده اند. در سفرنامه سیاحان هم اشاره هایی مختصر به سجاده بافی در شهرهای مختلف شده است. برای نمونه در کتاب «حدودالعالم» که در سال ٣٧٢هجری قمری تألیف شده، در توصیف جهرم آمده است: «جهرم شهری است خرم و از وی زیلو و مصلای نماز نیکو خیزد.» در مشهد نیز سجاده بافی و متبرک کردن سجاده ها در زیارت حرم برای سوغات و هدیه بردن از قدیم الایام باب بوده اما بیشترین اطلاعات موجود درباره سجاده ها یادگار عصر صفویان و برآمده از دل اسناد این دوران است.
ازآنجاکه مشهد در گذشته، یکی از قطبهای فرشبافی کشور محسوب میشده است، جرقه ایجاد کارخانه پشم و نخ برای مصرف در این صنعت، از دوره پهلوی اول زده میشود و برای ایجاد آن از همهجا، حتی از زرتشتیان هندوستان نیز کمک میگیرند. اهمیت این رویداد برای آن دوران چنان است که تا مدتها، بوق کارخانه نخریسی به زنگ آغاز و پایان کار در مشهد تبدیل میشود ولی بهدلیل اینکه این محدوده هنوز جزو منطقه شهری نبوده، کسی در آنجا سکونت نداشته است اما در پی سیل ویرانگر سال1329خورشیدی همهچیز تغییر میکند. ماجرا از این قرار است که در این سال، سیل بزرگی در مشهد رخ میدهد که سبب خرابی برخی خانهها میشود.
پس از آن با تمهیداتی که ازسوی آستان قدس صورت میگیرد، تعدادی خانه، پشت یکی از دروازههای مشهد نزدیک کارخانه، که حیطهمانند (زمینهای سبزیکاری) بوده است و بعدها با گسترش مشهد به محدوده شهری متصل میشود، میسازند.
آیین غبارروبی آستان حضرت رضا(ع) قدمتی دیرینه دارد؛ عمری هم تراز با عصر صفوی، یعنی همان دورانی که وسعت روضه منوره از صحن و فضای ضریح فراتر نمی رفته است. به گواهی منابع تاریخی در ابتدا این کار بسیار ساده بوده و به منظور نظافت داخل و خارج ضریح، اطراف مزار و گردآوری نذورات، هدایای تقدیمی و دیگر اشیای موجود در داخل ضریح و گردگیری از قرآن های خطی نفیس و اشیای قیمتی موجود بر فراز قبر مطهر صورت می گرفته است. بعدها در عصر تیموریان و پس از آن است که با گسترش فضای حرم مطهر، غبارروبی به شکل یک سنت و آیین نمود پیدا می کند.
غروب 23آذر1357 خورشیدی، برابر با 13محرم 1399هجریقمری، مشهد، چیزی شبیه غروب کربلاست. چندساعت پیش، هوای مشهد آفتابی بوده، آفتاب که نه، نیمهجان نوری با تابشی بیرمق در دهان یخ آسمان، یخ از جیغ گلولههای خلاص بر سینهها، سرها، دستها و شعارها. یکی میپرسد: «پس بچهها! بچهها کجایند؟» بعد فریاد ضجه و شیون دهها مادر با صدای پاهایی که هراسان، پلههای بسیاری را بینشان بالا و پایین میدود، درهم میآمیزد تا روز سیاه مشهد در پاییز1357 رقم بخورد؛ روزی که با « کودککشی» به پایان رسید اما همیاری و اتحاد مردم در دفاع از آرمانهایشان آن را در تقویمها «روز همبستگی ملی» ثبت کرد.
سوز پاییزی است و باد، اما زیر سقف حرم، دستِ دل، گرم است. عاشق شوق حضور دارد و در این تردیدی نیست ولی وسعت حرم با یک میلیون متر مربع همیشه این سؤال را توی ذهن هر آمده و رونده ای یک بار نشانده است که اینجا در فصل های سرد، خاصه در قدیم که اواخر پاییز و زمستانش، زمین را برف فرش می کرده، در نبود امکانات امروزی چطور گرم می شده است؟
درهای چوبی حرم که حلقه دلهای بسیاری را هر روز به دست میگرفتند جایشان را به آهنها و فلزها دادهاند و هر کدام به رنگی و شکلی نقش خوردند تا آیینه ارادت زائران و مجاورانی باشند که هر ساعت و دقیقه منتظرند تا در آیینه خشتبهخشت و چوببهچوب حرم جلوه محبوب ببینند.