نوشته های فاطمه سیرجانی در سایت مشهد چهره
اخلاق خوب رهاورد انس با قرآن
هما دلفکار قبل از آموختن الفبای فارسی با کلام وحی آشنا شده است. می‌گوید:همیشه سعی کرده‌ام در کنار رشد و پیشرفت در زمینه قرآنی، از درس و پژوهش‌های علمی مدرسه هم غافل نشوم.
شهید اکبری جانش را به عشق بی‌بی‌زینب (س) فدا کرد
شهید محمدعلی اکبری یکی از پنج شهید مدافع حرم است که ماه گذشته در حمله هوایی دشمنان مقاومت سوریه به شهادت رسید.
تا سه‌روز به «سیل» عروس می‌رفتند!
در طبس قدیم رسم بر این بود سه روز عروس به تخت می‌شد و زن و دختر‌ها به‌اصطلاح می‌آمدند به «سیل عروسی» یعنی تماشای عروس. عروس را در ایوان خانه روی صندلی می‌نشاندند و از دور و نزدیک می‌آمدند به تماشا.
۳۶۰ درجه گردش جذاب در سرزمین علم و فناوری سناباد
زهرا اژدری می‌گوید: خیلی از نوجوانان از دانشمندان و شهدا فقط اسمی شنیده‌اند و هیچ شناختی درباره شخصیت آن‌ها ندارند. وقتی درباره برخی از آن‌ها صحبت می‌شود، تازه متوجه کار‌های بزرگ آن‌ها برای کشور و مردم، می‌شوند.
ایران کوچک در حضرت زینب (س)
دبستان حضرت زینب(س) برای هفتمین سال جشنواره «ایران، سرزمین من» را اجرا کرد. این جشنواره با هدف آشنایی دانش‌آموزان با فرهنگ دیگر شهر‌های کشور، نوع پوشش، سنت‌ها، صنایع دستی، مفاخر و... اجرا شد.
هراس لحظه‌های پیش از اسارت
علی صفرمقدم می‌گوید: دیدم عراقی‌ها با نفر‌بر و تانک در‌حالی‌که اسلحه را به سمتمان گرفته‌اند، نزدیک می‌شوند.بلافاصله بعد‌از بیرون کشیدنمان از گودال، ما را به صف کردند و جوخه مرگ برایمان راه انداختند.
خاطرات تلخ و شیرین سیم‌پیچ قدیمی محله عبادی
محمد لوکیان می‌گوید: وقتی کار سیم‌پیچی تمام شد، برای اینکه لاکی که برای عایق‌بندی استفاده شده بود، زودتر خشک شود، گرمش کردم که همان گرما باعث آتش‌گرفتن موتور شد.
حال‌وهوای نخستین اعتکاف دانش‌آموزان سمپادی خراسان‌رضوی
اینجا در‌کنار نماز و دعا و نیایش، مباحثه داشتیم، مسابقه اجرا شد، تفریح و سرگرمی و بازی هم برقرار بود. این برنامه‌ها، اعتکاف معنوی پرخاطره‌ای را برای ما رقم زد، به ویژه که همه بچه‌های سمپادی و نخبه بودند.
تصمیم سخت مهدی در عملیات خیبر
مهدی میرزایی وقتی به جبهه رفت، هنوز پشت لبش سبز نشده بود. اما هشت‌سال بعد، مردی تمام‌عیار بود که در‌کنار فرماندهانی چون قالیباف، چراغچی و... سرد و گرم‌ها چشیده‌بود.
قصه ارتفاعات کله‌قندی به روایت رزمنده جنگ
احمد عابدیان تعریف می‌کند: شرایط به قدری حساس بود که دوستانمان که بر زمین می‌افتادند، فرصت نشستن بالای سرشان و گرفتن دستشان و وداع و وصیت نبود. هدف مهم بود؛ بازپس‌گیری مهران.