فاطمه سلطانفریمانیسپهر میگوید: قدیم رسم بود دخترها وقتی که مدرک کلاس ششم خود را میگرفتند، دو سال دوره فراگیری خیاطی میگذراندند و بعد هم ازدواج میکردند، اما من خلاف این قانون عمل کردم.
به دستهای خودشان تکیه کردهاند؛ به دستهای ظریف و زنانهای که در کنار کارِ خانه، سوزن برداشتهاند و زخمهای زندگی را کوک میزنند تا پشت خانوادهشان را در تندباد ناملایماتِ روزگار خالی نکنند.
زهرا عرفانیپور (فعله) تعریف میکند: همسرش پس از شهادت مهدی، متوجه شد باردار است و برادرم هرگز نفهمید که پدر شده است. مهدی بهشدت منتظر روزی بود که پدر شود، اما هرگز فرصت تجربه این حس را پیدا نکرد.
جواد جاهدی میگوید: ما در کارگاه خود فقط انگشتر حرز جواد مردانه در اندازههای کوچک، متوسط و بزرگ تولید میکنیم که دعای آن را هم از بازار به قیمت ۱۰ تا ۲۰ تومان میخریم.
دکتر محمد رضوانی سال۶۸ بهدنبال دغدغهای که داشت، سازمان مردمنهاد زیستمحیطی «جمعیت سبز» را تأسیس کرد؛ چراکه باور داشت بهترین مسیر، مشارکت جوانان و اقشار مختلف کشور است.
جواد ملایری سالها است که باغبان شهرداری منطقه ۹ است و در محله سرافرازان سکونت دارد. او در مرکز تولیدات گیاهی شهرداری منطقه روزی ۲ هزار گل قلمه میزند.
بچههای «آسایشگاه معلولان ذهنی بیسرپرست شهیدبهشتی» هنرمندانی هستند که در سکوت و خلوت، نقش هنر میزنند، از کارگاه ساقهکاری و تولید اسکاچ تا معرق و قالیبافی.
«محمد کرمانی» چهار سالی میشود که مدیر یکی از انجمنهای کوهنوردی شهرمان است. دخترش مریم نیز از همان دوران مدرسه، این علاقه را به ارث برده و قدم در مسیر پدر میگذارد.