کد خبر: ۱۱۸۳۲
۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۵
طاهره باقری بر سکوی قهرمانی مسابقات زنان مسلمان ایستاده است

طاهره باقری بر سکوی قهرمانی مسابقات زنان مسلمان ایستاده است

طاهره باقری کاراته را به‌طور حرفه‌ای از سال ۱۳۷۹ شروع کرد. بانوی جوان پس گذشت فعالیت ورزشی، سال ۱۳۸۶ در مسابقات زنان مسلمان، مقام سوم را کسب کرد.

بانوی جوانی که سال ۱۳۸۶ در مسابقات زنان مسلمان، مقام سوم را کسب کرده است، امروز روبه‌رویمان نشسته تا از آن روز‌ها بگوید؛ همان مسابقه‌ای که با حضور رزمی‌کارانی از سایر کشور‌ها در تهران برگزار شده بود.

این بانو که محله کوی سلمان، از دوازده‌سالگی به سمت کاراته کشیده می‌شود و با تلاش، خود را به جایگاهی می‌رساند که امروز در آن جای گرفته است؛ کاراته‌کاری با کمربند دان ۴ و سابقه‌ای شانزده‌ساله در این رشته که این روز‌ها همه تمرکز خود را روی تعلیم هنرجویان بااستعداد منطقه ۵ گذاشته است تا جام قهرمانی را به‌دست بگیرند.

طاهره باقری که متولد ۱۳۶۵ است، کاراته را به‌طور حرفه‌ای از سال ۱۳۷۹ شروع می‌کند؛ البته دو سال پیش‌تر از آنکه به‌طور حرفه‌ای در این رشته به فعالیت بپردازد- یعنی زمانی که ۱۲ سال بیشتر نداشته- برای گذران تعطیلات تابستانی خیلی اتفاقی در کانون فرهنگی شهیدمدرس در رشته کاراته ثبت‌نام می‌کند.

 

با وجود مخالفت اطرافیان خانواده همیشه حامی ما بودند

هرچند طاهره پس از پایان تعطیلات نوروز، دیگر دنبال کاراته را نمی‌گیرد، مربی‌اش که متوجه استعداد او شده بود، پِیَش را می‌گیرد و او را دوباره به این وادی بازمی‌گرداند؛ «سرانجام دوباره تمریناتم را زیرنظر استاد بانژاد شروع کردم. در این مسیر پدر و مادرم حامی و مشوقم بودند؛ به‌خصوص مادرم که به‌طور ویژه هوایم را داشت.»

او که همیشه در همه مسابقات، تمرین‌ها و همایش‌ها شرکت می‌کرده است، درباره واکنش خانواده‌اش در این زمینه می‌گوید: «پدر و مادرم هیچ‌وقت برای شرکت در مسابقات و همایش‌ها جلویم را نمی‌گرفتند و با اینکه هزینه‌ها برعهده خودمان بود، همیشه حمایتم می‌کردند.»

طاهره که هم‌زمان با معصومه، خواهر بزرگ‌ترش، وارد عرصه ورزش رزمی شده بود، با مخالفت‌های جسته‌وگریخته‌ای هم روبه‌رو می‌شد؛ مخالفت‌هایی که فعالیت یک دختر را در رشته‌ای رزمی، بد می‌دانست، با این وجود برای آنها، حمایت‌های والدینشان و رضایت آنها از پیشرفت دخترانشان در این راه مهم بود.

 

هزینه‌ کلاس و لباس کمرشکن بود

طاهره باقری کمی از آن روز‌ها و مشکلاتش یاد می‌کند و می‌گوید: «آن زمان هزینه کلاس، لباس کاتا، لوازمی، چون دستکش مبارزه، روپایی و... خیلی زیاد بود. یادم می‌آید که فقط قیمت یک دست لباس، ۱۸ هزار تومان می‌شد که به نوبه خودش رقم زیادی بود.»

او با تشویق‌ها و حمایت‌های والدینش این مسیر را ادامه می‌دهد و در مسابقات مختلف شرکت کرده و مقام‌های اول تا سومی را از آن خود می‌کند. طاهره خودش در این‌باره این‌گونه توضیح می‌دهد: «سال ۸۹ نخستین مسابقه‌ام را در قائم‌شهر انجام دادم و موفق به کسب مقام دوم کاتای تیمی شدم؛ پس از آن در هرمسابقه که شرکت کردم، مقام آوردم.»

 

خاطره طاهره از ایستادن بر سکوی قهرمانی مسابقات زنان مسلمان

 

دوازده‌سالگی مقام دوم را آوردم

این بانوی رزمی‌کار خیابان علی‌مردانی از نخستین مسابقه‌اش این‌گونه یاد می‌کند: «دوازده‌ساله بودم و با قوانین مسابقه ناآشنا. وقتی دوم شدم، زدم زیر گریه؛ چون فکر می‌کردم که باخته‌ام، اما وقتی مربی‌ام توضیح داد که مقام دوم را به‌دست آورده‌ام، خیلی خوشحال شدم. آن زمان پدر و مادرم به‌خاطر مقامی که به‌دست آورده بودم، از من خوشحال‌تر بودند که همین موضوع برایم تبدیل به انگیزه بزرگی شد.»

طاهره درباره دیگر مسابقاتش هم این‌گونه توضیح می‌دهد: «از همان ابتدا سعی کردم در همه مسابقات کشوری شرکت کنم که سالی یک‌بار در شهر‌های مختلف برگزار می‌شود، اما فدراسیون، کوچک‌ترین حمایتی از ورزشکاران برای شرکت در هیچ مسابقه‌ای نمی‌کرد و همه هزینه‌ها برعهده خودمان بود.»

سال ۱۳۸۷ در مسابقات انتخابی برای شرکت در رقابت‌های کشور مجارستان شرکت کردم و اول شدم

 

اول شدم، اما پول نداشتم به مجارستان بروم

او که حرفش به اینجا می‌رسد، از حسرتی یاد می‌کند که گوشه دلش مانده است؛ «سال ۱۳۸۷ در مسابقات انتخابی برای شرکت در رقابت‌های کشور مجارستان شرکت کردم و اول شدم، اما چون توان مالی پرداخت هزینه یک‌میلیون‌تومانی سفر و شرکت در مسابقه را نداشتم و فدراسیون هم حمایت نمی‌کرد، به‌ناچار کنار کشیدم و نتوانستم بروم.»

یکی دیگر از بدبیاری‌های طاهره، جاماندنش از تیم ملی بوده؛ «در مسابقات انتخابی تیم ملی در تهران نیز شرکت کردم که بهترین‌های لیگ برای شرکت در آن انتخاب شده بودند، اما بدبیاری آوردم و دقیقه ۹۰ به‌دلیل آسیب‌دیدگی زانوهایم، از دور رقابت‌ها بازماندم.»

بیشتر مسابقاتی که این بانوی رزمی‌کار در آنها شرکت کرده است، سبک کاتا بوده و جسارت شرکت در سبک کومیته (مبارزه) را همسر خواهرش که او نیز مربی ورزش‌های رزمی است، به او داده است؛ «استاد کاظم محمدی، مشوق و مربی‌ام شد تا رشته کومیته را هم بیاموزم و در مسابقات آن شرکت کنم. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم که بتوانم در رشته کومیته هم مقام بیاورم، اما با راهنمایی‌ها و آموزش‌های او موفق به کسب مقام‌های اول تا سومی در این رشته شدم.»

 

فوت مادر و کناره‌گیری از مسابقات

موفقیت‌های طاهره چشم‌گیر بود و پیشرفت، در مسیر پیش رویش قرار داشت، اما یک واقعه تلخ، کمی جهتش را تغییر می‌دهد و موجب می‌شود که مسابقه را کنار بگذارد؛ «مادرم سال ۸۹ فوت کرد و همین موضوع باعث شد که برای چندماهی به بیماری افسردگی دچار شوم؛ چون مادرم بهترین تکیه‌گاه و پشتوانه‌ام بود و با رفتنش به‌شدت ضربه خوردم؛ برای همین هم مسابقه را کنار گذاشتم و وقتی دوباره به سمت ورزش بازگشتم، همه وقتم را صرف مربیگری کردم.»

طاهره باقری رویای مربیگری را نیز در کنار رسیدن به قهرمانی دنبال می‌کرد؛ این می‌شود که در سال ۱۳۸۹ به‌طور رسمی حکم مربیگری درجه ۲ خود را می‌گیرد؛ «همراه با شوهرخواهرم، این باشگاه را که به نام برادر شهیدم، عباس‌علی باقری، تابلو خورده، رهن و اجاره کرده‌ایم و به مربیگری پرداخته‌ام. زمانی که اینجا را افتتاح کردیم، مجموعه‌ای هفتادوپنج‌متری بود و اطرافش را بیابان گرفته بود. ما به‌مرور زمان و با کمک بسیج و طرح سوله‌های صالحین، توانستیم اینجا را بازسازی کرده و به ۲۰۰ متر افزایش دهیم.»،

اما از همه اینها که بگذریم، طاهره بناست به‌زودی باشگاه خودش را در فضایی صد‌وبیست‌متری افتتاح کند؛ «باشگاهم که افتتاح شود، می‌شود نخستین باشگاه ورزشی محله که تمام‌وقت ویژه بانوان است.»

 

خاطره طاهره از ایستادن بر سکوی قهرمانی مسابقات زنان مسلمان

 

پرورش شاگردان برای رسیدن به آینده روشن

او که هم‌اکنون ۲۵ شاگرد در رده سنی ۳ تا ۱۵ سال دارد، می‌گوید: «همه تلاشم این است که شاگردانم را برای مسابقات مختلف آماده کنم و این پشتکار تاکنون بی‌نتیجه نبوده است؛ چون همه شاگردانم در مسابقات مختلف شهری، استانی و کشوری مدال گرفته‌اند و آینده روشنی دارند.»

طاهره در ادامه به استعداد‌های خوبی که در منطقه ۵ وجود دارد، اشاره و یادآوری می‌کند: «اینجا منطقه محرومی است و بسیاری از شاگردانم توانایی مالی پرداخت هزینه کلاس را ندارند، اما چون انگیزه و استعداد فراگیری هنر رزمی را در آنها می‌بینم، حیفم می‌آید که کنار بکشند؛ برای همین هم از برخی‌هایشان که استعداد خوبی در این زمینه دارند، هزینه کلاس را نمی‌گیرم تا بتوانند ورزش را ادامه دهند.»

البته ناگفته نماند که طاهره علاوه بر عناوین قهرمانی، حکم داوری خود را نیز در سال ۱۳۸۵ گرفته است، اما علاقه‌ای به این کار ندارد؛ «داوری مسابقات و قضاوت کردن کار بسیار سختی است. گذشته از این من به مربیگری بیشتر علاقه دارم و ترجیح می‌دهم همه انرژی‌ام را صرف این وادی کنم.»

 

 

خودمانی با طاهره باقری

 

- در مسابقات یا هنگام تمرین، آسیب دیده‌اید؟

فقط دوبار آسیب دیدم؛ از ناحیه زانو و ساق پا، اما در حد ضرب‌خوردگی بود.

 

- بهترین مسابقه‌ای که داده‌اید؟

بهترین مسابقه‌ام، رقابت با زهرا عسکری‌مقدم، یکی از بهترین کاتاروکار‌ها و مربی مطرح کاراته بود که موفق شدم او را شکست دهم.

 

- فکر می‌کنید آموختن هنر رزمی برای یک بانو چقدر لازم است؟

تسلط به این هنر برای دفاع از خود و جلوگیری از مزاحمت‌ها خیلی موثر است؛ البته برای من تاکنون پیش نیامده است که از هنرم در خیابان استفاده کنم. به شاگردانم هم توصیه می‌کنم که حرکات و فنونشان را فقط در باشگاه به‌کار بگیرند.

 

- فیلم رزمی هم نگاه می‌کنید؟

آن اوایل خیلی به فیلم رزمی علاقه داشتم و تلویزیون هم زیاد پخش می‌کرد، اما الان شاگردانم کلیپ‌هایی از دفاع شخصی می‌آورند که از آنها می‌گیرم و نگاه می‌کنم.

 

- چند ساعت در روز، تمرین می‌کنید؟

دو ساعت صبح و دو ساعت هم عصر‌ها تمرین می‌کنم.

 

- زمانی که هنرجو بودید، برای تمرین کجا می‌رفتید؟

برای تمرین و دوچرخه‌سواری به بوستان بانوان حجاب می‌رفتم. از زمانی هم که باشگاهمان راه‌اندازی شده است، گاهی ۵ صبح برای تمرین به اینجا می‌آیم.

 

- آخرین مسابقه‌ای که شرکت کردید، کی بود؟

سال ۹۳ پس از چندسال فاصله، آخرین مسابقه‌ام را به اصرار شوهرخواهرم انجام دادم. این مسابقه مربوط به رقابت‌های انتخابی کشوری بود که مقام اول را در رشته کاتای انفرادی کسب کردم.

 

- تلخ‌ترین خاطره؟

تلخ‌ترین خاطره‌ام این بود که به‌خاطر فوت مادرم سکینه براتی، در اوج پیشرفت، از مسابقات کنار کشیدم.

 

- شیرین‌ترین خاطره؟

کسب مقام نخست در مسابقات بابلسر و حضور دو خواهر و شوهرخواهرم که برای تشویق آمده بودند؛ اینکه یکی کنارت باشد، خیلی در موفقیتت موثر است.

خاطره طاهره از ایستادن بر سکوی قهرمانی مسابقات زنان مسلمان

 

نام شهید عباسعلی باقری را بر باشگاه محله گذاشتند 

حاج‌محمدابراهیم باقری، پدر این بانوی رزمی‌کار، هشت دختر و یک پسر داشت؛ پسری به نام عباس‌علی که در نخستین روز از خرداد سال ۱۳۴۸ متولد می‌شود و خبر شهادتش را در چهارم دی ۱۳۶۵ برای پدر می‌آورند.

روزی که با طاهره باقری قرار مصاحبه داشتیم، پدر بزرگوارش هم حضور داشت و ناخودآگاه حرف به سمت شهید عباس‌علی رفت؛ شهیدی که نامش یادگاری شده است بر سردر باشگاه ورزشی محله تا این‌گونه خاطره‌اش را گرامی بدارند.

حاج‌محمدابراهیم که این روز‌ها کهولت سن، حافظه درستی برایش نگذاشته است، شکسته‌بسته آنچه از رفتن پسر شهیدش به یاد می‌آورد، این‌گونه بازگو می‌کند: «هنوز وقت سربازی‌اش نشده بود که راهی جبهه شد؛ شاید ۱۶، ۱۷ سال بیشتر نداشت.»

پدر از تلاش‌های مصرانه پسرش برای رفتن به جبهه و راضی کردن خانواده‌اش می‌گوید و آن را در یک جمله نشان می‌دهد: «هر کاری می‌کرد که به جبهه برود.» سرانجام پدر و مادر رضایت می‌دهند تا تنها پسرشان برای ادای دین به جبهه برود؛ «دیدیم حریفش نمی‌شویم؛ برای همین هم رضایت دادم که به جبهه برود. فردایش او را برای ثبت‌نام به پادگان بردم و دیدم قطاری از هم‌سن‌وسال‌هایش هم توی صف ایستاده‌اند.»

رد خاطرات پدر می‌رسد به سرخس که عباس‌علی دوران آموزشی را در آنجا می‌گذراند. حاج‌محمدابراهیم از روزی تعریف می‌کند که برای دیدن پسرش به آنجا رفته بود؛ «عباس‌علی تعریف می‌کرد هرازگاهی عده‌ای از جوانان، لباس‌هایشان را برمی‌دارند و یواشکی فرار می‌کنند؛ به او گفتم نکند تو هم فرار کنی.» عباس‌علی در پاسخ پدر حرفی می‌زند که امروز افتخار پیرمرد است؛ «نه بابا، من خودم آمده‌ام که بمانم.»

یک سال بیشتر بود که عباس‌علی راهی جبهه شده بود. آخرین‌باری که برای مرخصی آمد، ده‌روزی ماند. دوستانش به او می‌گفتند: «بس است دیگر، تو به اندازه کافی جبهه بوده‌ای.»، اما عباس‌علی پاسخ می‌دهد: «اگر الان جبهه را رها کنم و دیگر نروم، انگار که همه‌چیز را نیمه‌تمام گذاشته و کاری نکرده‌ام.» او دوباره به جبهه بازمی‌گردد و این آخرین‌باری بوده که خانواده و دوستان، عباس‌علی را می‌بینند. بعد‌ها خبر شهادتش را برای خانواده‌اش می‌آورند و سه‌سال بعد هم ساکی از لباس‌ها و کفش‌های او را به دستشان می‌دهند، بدون اینکه جنازه‌ای بازگردد. حاج‌محمدابراهیم می‌گوید: «عباس‌علی در عملیات کربلای ۴ در منطقه شلمچه شهید شد و جسدش را هنوز که هنوز است، ندیده‌ام.»

 

* این گزارش در شماره ۱۷۵ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲ آذرماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44