
۳۷ سال بدون هیچ تخلفی رانندگی کرده و بهعنوان تاکسیران و راننده نمونه ترافیکی انتخاب شده است. خودش را مقید به رعایت قوانین راهنماییورانندگی و حفظ حقوق مسافران میداند و از آن هم ذرهای تخطی نمیکند.
روحانیزاده، طلبه، خادم حرم و از مبارزان انقلابی بوده که در سال ۵۶ به پست ساواک میخورد و از ناحیه سر آسیب میبیند، اما هرگز هیچ ادعایی را در هیچ سازمانی مطرح نمیکند و پِیَش را نمیگیرد؛ در کنار همه اینها، به ثمر رساندن ۶ فرزند موفق در عرصه علمی و دانشگاهی آن هم با حقوق رانندگی را باید به ویژگیهای او اضافه کرد. این ویژگی باعث شده تا او لقب پدر نمونه را هم در همایش «تکریم از دختران موفق تاکسیرانی مشهد» دریافت کند. ۱۰ سال تحصیل در حوزه علمیه باغ رضوان
محمدعلی شیخیعلیآباد متولد ۱۳۳۵ مشهد و بزرگشده سهراه شاهعباس (سهراه کاشانی) است. پدرش «حاجعباس شیخیعلیآباد» بهخاطر اعتقادات مذهبی، مانع تحصیل فرزندانش در مدارس رژیم طاغوت میشود؛ چون نگران است مبادا افکار آنها نیز طاغوتی شود. به این ترتیب شیخی که خیلی دوست داشته در مدرسه درس بخواند، از تحصیل بازمیماند و به جایش از ششسالگی وارد حوزه علمیه میشود. میگوید: «۱۰ سال در مدرسه حوزوی باغ رضوان، در ابتدای طبرسی درس خواندم و تا رده متوسط پیش رفتم. همزمان با انقلاب، ملبس شدم، اما فعالیت در نهضت امامخمینی، موجب شد که دیگر نتوانم به درسم ادامه دهم.»
او زمانی که ۱۴ سال بیشتر نداشته، ازدواج میکند؛ «پدرم دوست داشت زودتر ازدواج کنم؛ برای همین هم در چهاردهسالگی، همسرم را به خانه هشتادمتری پدری آوردم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم.»
شیخی همچنان درس میخواند و در کنار همسر، پدر و مادرش زندگی عادیاش را پیش میبرد که انقلاب میشود؛ ۱۷ سال بیشتر نداشته که پخش اعلامیههای امامخمینی، شریعتمداری و علمای دیگر را بهعهده داشته؛ «اعلامیهها پس از عبور از هفتهشت رده، به دستم میرسید و ردههای بالایی را نمیشناختم؛ خودم از فردی در قم اعلامیهها را میگرفتم. ما شگرد خاصی برای پخش اعلامیهها داشتیم؛ به این صورت که دونفر از ما دعوای صوری راه میانداختند و وقتی مردم جمع میشدند، نفر سوم که من بودم، باید اعلامیهها را در هوا و روی سر جمعیت پخش و فرار میکردم، اما ماه رمضان سال ۵۶ یک اعلامیه درون یقه لباسم جا مانده بود و متوجه نشده بودم.»
ساواک که به شیخی شک کرده بود، او را بازرسی بدنی کرده و اعلامیه را پیدا میکند و این میشود که او را با چشمهای بسته به سمت بازداشتگاه میبرند؛ «مرا به جایی بردند که چیزی از آن بهخاطر ندارم. چند روزی بازداشت بودم. در این مدت با ملایمت و دوستانه با من رفتار میکردند، حتی اجازه دادند که روزه بگیرم و سحر بیدارم میکردند و سحری میآوردند، اما وقتی دیدند که ملایمتها برای لو دادن دوستان و رفیقانم راه به جایی نمیبرد، راه کتک زدن و شکنجه را برای به حرف آوردن من انتخاب کردند.»
شیخی خاطراتش را اینطور دنبال میکند: «با پوتینهایشان به ساق پاها، پهلوهایم و با باتوم به سر و کمرم میزدند تا اعتراف کنم که نامهها و اعلامیهها را از چه کسی میگیرم و رفقایم را لو بدهم، اما با وجود اینکه از طرف بزرگانمان اجازه داشتم در این شرایط نام شریعتمداری را بیاورم، چیزی نگفتم.»
او سکوت اختیار میکند و شکنجهها ادامه دارد، تا اینکه بر اثر ضربه بسیار سنگین باتوم به سرش، از حال میرود و وقتی به هوش میآید، خودش را کنار خیابانی در نزدیکیهای ملکآباد میبیند، درحالیکه چیزی بهخاطر نمیآورد: «تا مدتها چیزی به یاد نمیآوردم؛ برای همین یک روز به حرم آقا رفتم و با امامرضا (ع) درددل کردم، با گریه شفایم را خواستم؛ خوابم برد و وقتی بیدار شدم، حافظه نسبیام را بهدست آورده بودم، اما هنوز که هنوز است، با سردی هوا فراموشی بهسراغم میآید و مدتی طول میکشد تا هوشیاریام برگردد.»
شفا بهانهای میشود تا شیخی در ادامه، لباس خادمی حرم را بپوشد و بشود خدمتگزار بیریای زائران و مجاوران آقا امامرضا (ع)، اما این تنها یادگاری او از دوران مبارزات انقلابیاش نیست، بلکه از دست دادن فرزند اولش هم یادگاری دیگری از آن دوران است که با تلخی از آن یاد میکند؛ «همسرم باردار بود، اما با همان حال در راهپیماییها شرکت میکرد. یک روز در شلوغیهای تظاهرات، او دچار شوک شد و متاسفانه بچهمان را از دست دادیم.»
در زندگی آقای شیخی میرسیم به تربیت ۶ فرزند دانشگاهی آن هم با حقوق رانندگی
زندگی خرج خودش را دارد؛ بهخصوص برای فردی که خیلی زود ازدواج کرده و عیالوار شده است. شیخی هم برای تامین مخارج زندگی در کنار ادامه تحصیل، در آستان قدس مشغول کار میشود؛ «آن زمان آستان قدس بیشتر خادمهای رسمی خود را از گارد شاهنشاهی انتخاب میکرد؛ من هم، چون از بچگی علاقه خاصی به امامرضا (ع) داشتم، ابتدا بهصورت افتخاری مشغول به کار شدم، تااینکه به استخدام بخش خصوصی درآمدم.»
بهگفته شیخی، کفشداری حرم در آن دوران تحت نظارت بخش خصوصی بوده است و او هم بهعنوان نیروی کمکی به استخدام شرکت درمیآید؛ «در آن زمان ماهیانه ۳۰۰ تومان (۳۰۰ تکتومانی) از شرکت حقوق میگرفتم؛ یعنی دستمزد روزانهام ۱۰ تومان بود. ۱۰ سال تمام بین سالهای ۵۰ تا ۶۰ کفشدار حرم بودم.»
البته شیخی، تاکسی پیکانی هم داشته که درکنار کفشداری در حرم، هر زمان که لازم میشده، علمای مشهد را بهصورت رایگان به مقصدهای مدنظرشان میرسانده است؛ «آن اوایل راننده آیتا... سبزواری، فقاهتی، طباطبایی و پس از انقلاب هم راننده آیتا... صبوری، امامجماعت حرم و مسجد گوهرشاد بودم.» او هرجاکه علما میرفتهاند، همراهیشان میکرده و در همه محافلشان حاضر میشده است.
حالا شیخی چندسالی میشود که در شبکه بیسیم ۱۳۳ کار میکند؛ یعنی درست از زمانی که این شبکه راهاندازی شده است. او از نحوه ورودش به شبکه بیسیم تاکسیرانی اینگونه میگوید: «چندسالی در ترمینال مشغول خدمت بودم، تا اینکه ۱۰۰ دستگاه تاکسی بیسیم به مشهد وارد شد و تعاونی تاکسیرانی، اسم من را هم برای همکاری با آنها رد کرد و به این ترتیب مدتی در شبکه بیسیم ۱۲۰ کار کردم.»، اما با ورود شبکه ۱۳۳، این راننده بهعنوان مشاور در برنامهریزی ایستگاهها، به مسئول وقت این شبکه معرفی میشود و با همکاری تعدادی دیگر، مشغول تعیین ایستگاهها میشوند. او پس از گذر از سالها پستی و بلندیهای این شغل و سختیهای زندگی مسافربری، چشم دارد که روزی مسئولان کشوری، تاکسیرانی را هم جزو مشاغل سخت محسوب کنند تا این قشر هم از مزایای آن بهرهمند شوند.
«محمدعلی شیخیعلیآباد» با ۳۷ سال تجربه تاکسیرانی، تابهحال هیچگونه تخلف رانندگی نداشته و بهعنوان تاکسیران و راننده نمونه ترافیکی انتخاب شده است. آنچه این ۳۷ سال پشترُلنشینی را برایش بیتخلف رقم زده، تقید او به رعایت قوانین راهنماییورانندگی بهعنوان جزئی از احکام دین بوده است.
در کارنامه افتخارات شیخی، عنوان راننده نمونه ترافیکی هم بهچشم میخورد. او از سرهنگ گرایلی، رئیس پلیس راهنماییورانندگی استان، لوح تقدیر گرفته است. همچنین لوح تقدیر تاکسیران نمونه را از عطارزاده، مدیرعامل سازمان تاکسیرانی، عصارنیا مدیرعامل سازمان فرهنگیتفریحی شهرداری، صابریفر شهردار پیشین و علویمقدم مدیرعامل پیشین سازمان تاکسیرانی دریافت کرده است. وی همچنین بهخاطر داشتن فرزندانی که همه موفق به کسب مدارج علمی فوقدکتری، دکتری، فوقلیسانس و لیسانس شدهاند، تندیس ویژه تکریم از دختران موفق تاکسیرانی مشهد را کسب کرده است.
شیخی یکی از دلایل موفقیت در رانندگی و زندگی شخصیاش را راضی نگاه داشتن مسافران میداند و میگوید: «همیشه سعی کردهام حقوق مسافران را رعایت کنم؛ برای همین هم همیشه سکههای ۲۵، ۵۰، ۱۰۰ و ۲۰۰ تومانی درون دخلم دارم تا بتوانم خردهپول کرایه مسافران را پس بدهم و دینی به گردنم نماند.»
او با اشاره به استفاده از تاکسیمتر، تاکید میکند: «بر این اساس، مقید هستم که همان رقم تاکسیمتر را طلب کنم و اگر مسافر حتی ۱۰ تومان هم اضافهتر داده باشد، حتما به او بازمیگردانم تا آنها باقیمانده پول به دلشان نماند و مدیونشان نشوم.» به باور او، رانندگان نباید بهدنبال این باشند تا به هر طریقی که شده، پول بیشتری درآورند؛ چون اگر مسافر از پرداخت آن مبلغ راضی نباشد، بهناچار تقدیر، آنها را به سمتی میبرد که آن مبلغ را در امری ناخوشایند خرج کنند.»
اما در مرور روزهای زندگی آقای شیخی میرسیم به تربیت ۶ فرزند دانشگاهی آن هم با حقوق رانندگی. او که همیشه دوست داشته فرزندانش تحصیلاتشان را در مقاطع بالاتر ادامه دهند، با همراهی همسرش، از خودش، خانهاش و حتی ماشینش گذشته تا آنها را به دانشگاه برساند.
فرزندان شیخی هماکنون در مقاطع فوقدیپلم، لیسانس و پسادکتری تحصیل کرده و شدهاند افتخار پدر و مادر. هماکنون «حمیده» لیسانس حقوق گرفته و بهعنوان مشاور حقوقی با شورای حل اختلاف همکاری میکند. «ملیحه» هم لیسانس تجربی دارد. «فاطمه» کارشناسی مهندسی بهداشت محیط خوانده و بهطور نیمهوقت بهعنوان بازرس در شرکتهای خصوصی کار میکند.
«فهیمه» فوقدیپلم همین رشته را گرفته و دختر دیگرش «وحیده» محقق پسادکتری در رشته زمینشناسی است. «محمدرضا»، تنها پسر او و کوچکترین فرزندش نیز فوقدیپلم فناوری دارد، با این حال شیخی احساس میکند آنگونه که باید، نتوانسته به او توجه کند؛ «بزرگترین ستم را در حق محمدرضا کردهام؛ چون نتوانستم با توجه به علاقه زیادی که به تحصیل داشت، او را بهخاطر ناتوانی مالی، در این مسیر حمایت کنم و اولویت را به دخترانم داده بودم.»
بالاترین مدرک تحصیلی را «وحیده» دارد که ۱۲ سال است دور از خانواده در شیراز درس میخواند. شیخی از علاقه عجیب او به درس میگوید و از دورانی یاد میکند که دبیرستانی بود؛ «آن زمان روزی ۱۰۰ تومان به او پولتوجیبی میدادم که ۴۰ تومانش را باید هزینه چهار سرویس اتوبوس برای رفتوبرگشت میکرد و ۶۰ تومان دیگرش را هم برای خوراکی میداد.»، اما یک روز وحیده به مادرش میگوید اگر آقا پول دارد، ۳ هزار تومان به من بدهد تا در کلاسهای تقویتی آمادگی کنکور مدرسه شرکت کنم، اما هزینه کلاسها درواقع ۶ هزار تومان میشد که او ۳ هزار تومان دیگرش را با پسانداز پول توجیبی و پیاده رفتن یک مسیر چهارکیلومتری جمع کرده بود.»
خیلی از استادان دانشگاهی به شیخی توصیه کرده بودند که اجازه بدهد دخترش، تحصیلاتش را ادامه دهد و حالا او برای خودش خانم دکتری شده است؛ ۱۲ سال است که او و همسرش دوری دخترشان را تحمل کردهاند و حالا دیگر تاب دوری بیشترش را ندارند و مادر هم مریض شده است. شیخی حالا پس از این همه تلاش، دو آرزو دارد: «۶ ماهی میشود که دخترم درخواست انتقالی به دانشگاه فردوسی مشهد داده است، اما هنوز اتفاقی نیفتاده. کاش با درخواست انتقالش موافقت میکردند و او بهعنوان عضو هیئتعلمی در مشهد مشغول به کار میشد.»
با همه تلاشهایی که شیخی برای ادامه تحصیل فرزندانش کرده است، بازهم بهقول خودش، بهدلیل ناتوانی مالی نتوانسته آنها را بیشتر از این برای ادامه تحصیل حمایت کند و مجبور شده آخرین توانش را برای عروس و داماد کردن آنها بهکار ببرد. برای این کار هم ناچار شده یکبار سقف روی سرش را که با قرضوقوله خریده بود، بفروشد تا جهیزیه دخترانش را جور کند و یک بار هم ماشینش را که تنها منبع درآمدش بوده؛ «برای ازدواج هرکدام از دخترانم مجبور شدم خانهام را بفروشم و جای کوچکتری بگیرم، تا اینکه برای دختر سوم و چهارمم کارم به فروش تاکسیام کشید و ابتدا نصف و بعد تمامش را فروختم و با یک تاکسی اجارهای مشغول به کار شدم.»
اما ازآنجاییکه او مرد تلاش بوده، دوباره توانسته است تاکسی سمند خودش را بهدست بیاورد؛ هرچند برای رسیدن به این خواسته زیر بار قرض هم رفته است؛ «۲۰ میلیون تومان وام از بانک صادرات با سود ۱۰ میلیون تومانی گرفتم که باید در طول ۵ سال، ماهی ۴۷۵ هزار تومان قسطش را پرداخت کنم.
ماهی یک میلیون تومان هم برای قرضهایی میپردازم که از گذشته داشتهام.» این بدهیها او را ناچار کرده است که روزی ۱۸ ساعت کار کند تا بتواند امور زندگیاش را تامین کند. با همه اینها، شیخی معتقد است همه آنهایی که وضعیتی مشابه زندگی او دارند، میتوانند با همان درآمد کم و متوسطشان فرزندانشان را حمایت کنند تا در زندگی و تحصیلات به آنچه مطلوب است، برسند. بهگفته شیخی این مسیر سختیهایی هم دارد، ولی درنهایت باارزش است.
* این گزارش در شماره ۱۸۰ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۷ دی ماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.