وقتی جنگ تحمیلی تمام شد، چند سالی طول کشید تا حسن تجعفری از حالوهوای جبهه و خاطرات شهدای کربلای ۴ بیرون بیاید اما خواهرش بدون اجازه برای برادرش قرار خواستگاری میگذاشت.
نیره الداغی میگوید: مدتی پیش عروس و مادرشوهر با داماد آمده بودند. عروس چشمش لباسی را گرفته بود. قیمتش هم زیاد نبود، اما مادر داماد تأکید داشت لباس دیگری انتخاب کند. کار به دعوا رسید.
انیس آغا ساکن قدیمی محله احمدآباد هشتاد سال پیش اسیر خانسالار، ارباب دولتآباد شد ولی در نهایت نه تنها او را حلال کرد که عاشقش هم شد.
کاظم موسوی و پدرش سالهاسر سفره عقد عروس و دامادهای جاده قدیم نشستند. او و پدرش محضر ازدواج سیار داشتند و برای خواندن خطبه عقد جوانهای بولوار فردوسی به این جاده میرفتند.
خدیجه عرفاتی بانوی انقلابی از خاطرات انقلاب و دفاع مقدس میگوید: بهترین خاطره من در زندگی، جاریشدن خطبه عقدمان توسط امام راحل در مهرماه ۱۳۵۹ و در جماران است.
عضو شورای اجتماعی محله شهید قربانی میگوید: زمانیکه با خانوادههای نیازمند در ارتباط بودم، متوجه شدم که یکی از اصلیترین دغدغههای این خانوادهها هزینههای سرسامآور جهیزیه است.
اگر عروس و دامادها در مدت حضورشان در ساختمان شهدای قرقی، چشمشان به نورسیدهای روشن و افتخار مادر و پدرشدن نصیبشان شود، مدت حضورشان در این منازل، به سهسال افزایش پیدا میکند.