جاده سیمان هنوز خاکی بود و حالت روستایی و کشاورزی داشت، اما حاجی و آن چندنفر تصمیمشان را گرفته بودند؛ اینکه هرطور شده است، کارگاه سماورسازی راه بیفتد: یک سمت روستای دهرود بود و سمت مقابل آن تا چشم کار میکرد، زمین کشاورزی و باغ. مرغداری بزرگی هم اول جاده بود که الان جای آن را درمانگاه قمربنیهاشم(ع) گرفته است. کار ما احتیاج به برق دارد. به همین دلیل اول رفتیم شرکت برق. گفتند برق روستا به کدخدای ده فروخته شده است. موافقت کدخدا را گرفتیم و کارمان را در زمینی به مساحت 750متر شروع کردیم و کمکم به اینجا رسید.
در لغتنامه دهخدا «سیس» بهمعنای اسب جلد و تندوتیز معنا شده است و شاید بتوان با این معنا پیشینه نام این مزرعه تاریخی را به وجود اسبهای تندوتیزش نسبت داد. اما اگر از اهالی محله سیسآباد درباره وجه تسمیه محل زندگیشان بپرسید، بیشترشان به ماجرای باسوادبودن سی نفر از اهالی محلهشان در روزگار گذشته اشاره میکنند که مردم آن را به نام «سیسواد» میشناختند.
خیابان رسالت91 بهواسطه اینکه به خیابان طبرسیشمالی منتهی میشود، یکی از معابر پرتردد است. این خیابان جزو محله سیسآباد است. بنا به گفته قدیمیها، نام اصلی این محدوده «سیسواد» بوده است، آنهم بهدلیل اینکه 30نفر از بزرگان روستا سواد قرآنی و مکتبی داشتهاند، اما با گذشت زمان، سیسواد به «سیسآباد» تغییرنام یافته و حدود یک دهه است که روستای سیسآباد به محدوده شهری منطقه3 پیوسته است.
16مهر1398 ساعت10 گروهی از اشرار مسلح در محدوده شهرستان «مهرستان» استان سیستان وبلوچستان وارد خاک مقدس کشورمان شدند. بلافاصله حافظان امنیت در این شهر برای دستگیری اشرار عملیات تعقیب و گریزی را شروع کردند که در جریان آن یک خودرو نیروی انتظامی دچار سانحه و واژگون شد. 2تن از سرنشینان این خودرو دچار جراحت شدند، اما سرنشین سوم که استواریکم مرتضی ایزانلو بود، به شهادت رسید. مراسم دومین سالگرد شهادت این مدافع 25ساله وطن، زمینه ساز آشنایی ما با خانواده او شد؛ خانواده ای که هرروز را با خاطرات مرتضی زندگی می کنند. مادرش او را شهید جوان مظلوم می نامد. دل بستگی همه اعضای خانواده به مرتضی را می توان در تک تک جملاتشان حس کرد؛ به ویژه پدر مرتضی که جانباز دفاع مقدس است.
حاج احمد احمدیان، از قدیمیهای محله سیسآباد، است. او به دلیل یک خواب زندگیاش را وقف سرسبزی روستای فارمد میکند و هرکجا که زمینی مساعد مییابد دستبهکار میشود و نهالی در آنجا مینشاند. کارش را با کاشتن نهالها تمامشده نمیداند و در نگهداری آنها نیز تلاشش را به کار میبندد. او کیلومترها زمین را لولهکشی میکند تا به پای درختان آب برسد و خنکای سایه آنها را به رهگذران هدیه بدهد.
زندگی این مرد تنها به کاشت نهال و درخت خلاصه نمیشود. اهالی فارمد او را مردی نیکوکار میشناسند که از تأمین جهیزیه تا تهیه سبد غذایی برای نیازمندان رویگردان نیست. حاج احمد همراه با همسرش که همراه او در زندگی و کارهای خیر برای اهالی روستاست، فعالیتهای خیرخواهانهاش را انجام میدهد.
همیشه در هر کاری گذاشتن خشت اول مهم است. خشتی که اگر درست گذاشته شود دنیای آدم را میسازد و فرقی هم نمیکند خشت را خودت گذاشته باشی یا دیگری؛ همچون زندگی مهدی، جوان استثنایی محله سیسآباد.
مهدی رضایی که این روزها با نام دانشآموز استثنایی گلخانهدار شناخته میشود، با نشان دادن علاقه به گل در مدرسه با کمک یکی از معلمانش درست راهنمایی شده و با کمک یکی از فعالان فرهنگی هم گلخانه ساخته است. گلخانه کوچکی که بیش از 100 گلدان دارد و محصولاتش در آزادشهر به فروش میرسد.
اگر به 4 یا 5 دهه قبل برگردیم، میرسیم به خانههایی که دختران (شاگرد) وردست مادرانشان(استاد) پای دار مشغول به قالیبافی، ابریشمبافی و... هستند. مادر تمام تلاشش را به کار میبندد تا فوتوفن حرفهای را که بلد است به فرزندش بیاموزد. با این کار دختر توانمندی تحویل جامعه میدهد. دخترخانم وقتی سر خانه و زندگی رفت افزون بر اینکه برای خانواده لباس، فرش و... با دستان خودش تهیه میکند میتواند از این راه منبع درآمدی هم داشته و کمکخرج خانواده باشد. خدیجه بابایی، شهروند محله سیسآباد، حدود 35سال است ابریشمبافی میکند. او این هنر را از مادرش به ارث برده است.
بوکسوری در رینگ مسابقات موفق است که هوشیار باشد وگرنه مشت زدن را هرکسی یاد دارد و اگر از بوکسورهای موفق امتحان هوش بگیرید خواهید دید که همگی افرادی دارای هوش بالا هستند و در مراحل زندگی از دیدن ضربه نمیترسند و با هوشیاری به قلب مشکلات میزنند. اینها نتایج کمی نیست و شاید کمتر ورزشی چنین نتایجی داشته باشد.