عزاداری

در قبال سلامت یکدیگر مسئولیم
مشهد و همه افراد ساکن در محله‌ها روزهای سختی را پشت سر می‌گذارند. محرم امسال با یک بحران بزرگ همراه است و یکه‌تازی ویروس منحوس و جان‌باختن شمار زیادی از افراد، برگزاری مراسم و برنامه‌های مذهبی و عزاداری را تحت‌تأثیر قرار داده است. برخی تلاش می‌کنند با رعایت دستورات بهداشتی و تغییر در شکل ظاهری مراسم، عزاداری را برپا کنند، اما برخی هم بر این باورند که هر خانه یک حسینیه است و مردم باید در خانه‌هایشان عزاداری کنند. با این حال پرچم آزادی‌خواهی شهدای کربلا همیشه بلند است.
تولید ۲۰۰ هزار پرچم برای محرم
شاید در سال84 که مسئولان سازمان مسکن و شهرسازی استان سنگ بنای ساخت مسجد امام رضا(ع) را قرار دادند گمان نمی‌کردند قسمتی از این مسجد روزی خانه امید تعدادی از بانوان محله الهیه شود، جایی که بیش از 100بانوی محله در روزهای مختلف سال در آنجا مشغول دوخت لباس هستند تا گرهی از مشکلات اقتصادی خود را باز کنند.
یادگار شمشیرسازهای «عیدگاه»
اصل شکل‌گیری حسینیه به سال1285 برمی‌گردد؛ زمانی که شمشیرسازهای محله عیدگاه تصمیم گرفتند برای دهه اول محرم مراسم عزاداری برپا کنند. چند نفر از آن‌ها دور هم جمع شدند و در زمینی وقفی که اسمی از واقف آن ثبت نشده است مراسم سال اول را با شبیه‌خوانی شروع کردند. جمعیتی که برای دیدن نقش عمه سادات، شمر ملعون، علمدار کربلا و... سرازیر می‌شد، باعث شد تا این رویه در سال‌های بعد هم ادامه پیدا کند.
روایت مردی که 30 سال در خدمت یک عالم بود تا رسم زندگی را بیاموزد
اسم ماشاءالله رضایی به میان آمد، مردی که هرجا در توانش بود همراه مرادش بود تا بیاموزد و همراهی کند. رمضان زاده، پارچه فروش کاشمری، بارها و بارها در سفرهایش به مشهد او را دیده بود. او می گفت: «همه کارهای حاج آقا را در مشهد ایشان انجام می داد. خودش و خانمش در خدمت شیخ واله بودند. از نظافت منزل تا شست وشوی لباس هایشان را انجام می دادند. شاید 10 سال یا بیشتر آب خوردن را از یکی از قنات های دهات سمت فردوسی برای ایشان می آورد. خیلی ارادت داشت به حاج آقا.» این رفتارها برای ما حرف است ولی رضایی آن را زندگی کرده است!
نقش من، چاپ کتاب زندگی اوست
حدود سال 50 خانواده امینیان هم به مشهد مهاجرت می کنند تا دعای شب های جمعه شان از کاشمر به مشهد منتقل شود: «ما بیشتر ایشان را در جلسات می دیدیم. حاج آقا دوست داشتنی بود. اهل تعارف نبود ولی اهل مراعات بود. کتابخانه ای داشت که گوشه شیشه اش شکسته بود. یک پرنده بالای کتاب ها لانه کرده بود. بچه ها تصمیم داشتند شیشه را عوض کنند ولی چون راه پرنده مسدود می شد حاج آقا گفت حق ندارید دست بزنید. او عالمی بود که عظمت خلقت را در آن پرنده می دید و حیات را حق او می دانست.»
اهالی کاشمر بعد از 2 دهه هنوز شیخ محمدواله را به یاد می آورند
زن اهل اینجا نیست ولی خانه فدوی را می شناسد. یک «یا حسین» روی دیوار مطمئنمان می کند که باید در همین خانه را محکم بکوبیم. در زدن حاصلی ندارد جز هجوم سؤال های متوالی در ذهنمان که همسایه ای از راه می رسد! این بار از حاج آقا واله می پرسیم. می خواهیم بدانیم که این شهر او را می شناسند یا نه. «خدا رحمتش کند»، «برای تشییع جنازه اش مشهد هم رفتم.» و چیزهایی از این دست زیاد گفته می شود. کمی که جلوتر می رویم، سؤالمان عوض می شود: «آیا در این شهر کسی هست که او را نشناسد؟»
زنان بحرآباد از پای تنور از محرم اجر می‌گرفتند
هر سال کار زن‌ها از روز پنجم محرم شروع می‌شد و تا روز عاشورا که علم‌ها را حرکت می‌دادند ادامه داشت.