مسابقه

۱۵سالگی و آرزوی قهرمانی
می‌گوید: والدینم اهل ورزش و از قهرمانان کاراته کشور بودند، حمایت و تشویق‌های آن‌ها در زندگی ورزشی من خیلی تأثیرگذار بود. تمریناتم خیلی زود نتیجه داد و به مرحله مسابقات رسید.‌ اولین رقابتی که در آن شرکت کردم، مسابقات استانی سال91 در رده نونهالان بود، من درآن مسابقات، هم بی‌تجربه بودم و هم استرس داشتم، اما توانستم عنوان قهرمانی را از آن خودم کنم و این برای من یک تجربه فوق‌العاده بود.
مدرسه، روشنگر مسیر زندگی
آیناز ابراهیمی می‌گوید: از سه سالگی من را در مهدکودک و کلاس‌های زبان ثبت‌نام کردند. یادم هست روزهای پنجشنبه و جمعه که مهد تعطیل بود گریه می‌کردم و از مادرم می خواستم من را به کلاس ببرد. دوره دبستان را در مدارس مختلف پشت سر می‌گذارد. تا سوم دبستان فعالیت خاصی ندارد ولی از کلاس چهارم به بعد در انتخابات شورای دانش‌آ‌موزی شرکت می‌کند و سال ششم رئیس این شورا در مدرسه می‌شود. او دوره متوسطه اول را دوران طلایی زندگی‌اش می‌داند.
برادران رزمی‌کار «نیزه»
رشته های ورزشی رزمی خیلی در گلشهر طرفدار دارد. خیلی از بچه ها از سنین کودکی سراغ یادگیری آن می روند. به ویژه پسرها که شور و هیجان خاصی دارند. محمدرضا و محمد حسین دو برادری هستند که به کاراته علاقه داشتند و با اینکه اول رشته های دیگر را انتخاب کردند اما در نهایت به سالن ورزشی نزدیک منزلشان رفتند و نزد استاد دلسوزشان آموزش دیدند. حالا هر دو در رشته کاراته افتخارات زیادی کسب کرده اند.
صعود از زمین‌های خاکی
امیر محمدپور بازیکن بیست‌ساله تیم فوتسال فولاد زرند کرمان است که تیمش در حال حاضر در جایگاه ششم لیگ برتر فوتسال قرار دارد. امیر برای رسیدن به لیگ برتر فوتسال روزهای سختی را پشت سر گذاشت. او هنوز به مدرسه نرفته بود که پایش به زمین‌های خاکی محله باز شد؛ بین نوجوانان و جوانانی که همه با عشق توپ می‌زدند و بازی می‌کردند.
قهرمان مسابقات پاراآسیایی، در حسرت پروتز مرغوب!
از وقتی تلویزیون اعلام کرد که مصطفی ماریان در مسابقات پاراآسیایی بحرین مقام اول را از آن خود کرده و صاحب مدال طلا شده است، بیشتر از دو ماه می‌گذرد. خیلی‌ها به‌واسطه همین خبر او را شناختند، اما کسانی که از قبل در مسیر زندگی او بودند، می‌دانستند او اعجوبه پرتاپ دیسک است؛ ورزشکار همیشه خندانی که در هرحالی دوست دارد هرچه خودش می‌داند و یاد دارد، به دیگران هم یاد بدهد. دو ماه از آن ماجرای شیرین و خاطره‌انگیز قهرمان هفده‌ساله می‌گذرد. مصطفی شلوار و جوراب پایش است و طوری راه می‌رود و کارهایش را انجام می‌دهد انگار نه انگار پاهایش از زانو نیست. محکم و باصلابت حرف می‌زند، امیدوار و مطمئن.
قولی که به عموی شهیدم دادم
سیدسجاد فیروزی،‌ نوجوان محله زرکش می‌گوید: عمو هم‌زمان با حمله داعش راهی سوریه شد و در چندین عملیات شرکت داشت. هر وقت به مشهد می‌آمد و یا نامه می‌نوشت از من می‌پرسید که چند جزء قرآن را حفظ کرده‌ام. به عمویم قول داده بودم کل قرآن را حفظ کنم. سید سجاد فیروزی بعد از شهادت عمویش حفظ 20جزء باقی‌مانده قرآن را تکمیل و با حفظ کل قرآن به قولی که به عمویش داده بود عمل می‌کند.
نقاشی‌های واقعی و فانتزی «هستی»
هستی زامهران می‌گوید: وقتی مدرسه می‌روم مدام معلم‌هایم از نقاشی‌هایم تعریف می‌کنند و بچه‌ها کنارم می‌نشینند تا برایشان نقاشی بکشم و آن‌ها رنگ کنند. هستی در هفت‌سالگی به کلاس نقاشی می‌رود و چند تکنیک مدادرنگی را یاد می‌گیرد. تابستان گذشته هم یک ترم کلاس سیاه قلم رفته است و با همین اندوخته‌ها و استعداد ذاتی خودش، در حال تمرین و خلق تصاویر است.