طاها حیدری درباره قدم گذاشتن در این مسیر معنوی میگوید: پدرم که حافظ سه جزء قرآن بود، کمک کرد تا روش حفظ را به صورت حرفه ای و پیشرفته بیاموزم. پس از حفظ جزء سی ام قرآن، سال سوم دبستان در مسابقات حفظ جزء سی ام در ناحیه 3 آموزش وپرورش شرکت کردم و رتبه برتر مسابقات را به دست آوردم. کلاس چهارم بودم که دو جزء 1 و 29 قرآن را هم حفظ کردم. در سالهای چهارم و پنجم دبستان نیز رتبه اول مسابقات حفظ قرآن درناحیه 3 آموزش وپرورش را کسب کردم.
محله سعدآباد در میان اهالی بهواسطه خیابان معروفش، به نام سناباد نیز شناخته میشود. اما خیابان سناباد امروزی در زمینهای روستای سناباد قدیم قرار ندارد و فقط در مسیر رسیدن به قنات آن بوده است. مزرعه سعدآباد از قدیمیترین مزارع وقفی خراسان و شهر مشهد است. بنا بر وقفنامه گوهرشاد تمامی مزرعه سعدآباد وقف مسجد گوهرشاد شده است.

کوچه مطهری جنوبی14 به نام شهید ابراهیم مرتضوی پسند مزین است. این کوچه از یکسو به خیابان مطهری جنوبی و از طرف دیگر به کوچه باباطاهر ختم میشود. به گفته قدیمیهای این محله، بیش از 50سال پیش بیشتر املاک این کوچه متعلق به فردی به نام عصاران بوده است که از ملاک و کورهداران مشهدی به حساب میآمده است. نام مطهری شمالی و جنوبی پیش از انقلاب، شاهرخ شمالی و جنوبی بود.
سعید تشکری (زاده۱۳۴۲) نویسنده و رماننویس مشهدی بود. او دانشآموخته ادبیات نمایشی، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر، عضو بینالمللی کانون جهانی تئاتر «ITCA»، مدرس ادبیات نمایشی و داستاننویسی بود که ساخت فیلم و نگارش سریالهای تلویزیونی، نگارش نمایشنامههای رادیویی و انتشار بیش از چهل کتاب را در کارنامه داشت. از میان کتابهای او میتوان به «وقتی زمین دروغ میگوید»، «غریب قریب»، «ولادت»، «پاریس پاریس»، «اوسنه گوهرشاد»، «بار باران»، «هرایی» و «سبز-آبی» اشاره کرد.
ساعت 8صبح زنگ در به صدا درمیآید. سردار با لباسی ساده به همراه چند نفر بدون هیچ تشریفات و محافظی وارد میشوند. خانم بلدیه میگوید: مهمان به خانه ما زیاد میآید اما آمدن ایشان بسیار خاص بود. سرشان پایین بود و ابتدا به شهید سلام داده و سپس وارد خانه شدند. وقتی نشستند بچهها را صدا زدند تا کنارشان بنشینند. به ایشان گفتم «من فکر میکردم شما با لباس نظامی و محافظ و تشریفات نظامی بیایید.» ایشان سرشان را پایین انداختند و گفتند «من خجالت میکشم که با محافظ وارد خانه شهدا شوم. من اینجا فقط یک خادم هستم»
مهدی راستگو به اخلاق برادر در جنگ هم اشاره میکند و میگوید: جنگ که شروع شد جبهه را اولویت خود قرار داد و در جنگ حضور فعال داشت. در عملیاتها لباس نظامی میپوشید اما با عمامه و میگفت عمامه را از سر در نمیآورم حتی اگر قرار باشد سرم برود. برادرم در آنجا هم بمب انرژی بود و با حرفهای شادش به سربازان روحیه میداد. آخرین عملیاتی که حضور داشت عملیات مرصاد بود که شهید آوینی در حال فیلمبرداری با محمدحسن صحبت کرده بود. شهید آوینی در آن فیلم که چندبار از تلویزیون پخش شد میگوید به راستی که راستگو راست میگفت و... .
تا به حال گفتهام و باز هم میگویم درِ این آموزشگاه به روی زنان و دخترانی که از لحاظ مالی وسعشان پایین باشد، باز است و به آنها به شرط اشتغال، رایگان آموزش میدهم. اکنون شاگردانی دارم که از مسیرهای دوری مانند سیدی یا شهرک شهید رجایی چند اتوبوس عوض میکنند تا به آموزشگاه برسند، اما به این هنر علاقهمند هستند و سختی آن را میپذیرند. ضمن اینکه نیاز مالیشان تأمین میشود. خوشبختانه تا به حال به این واسطه برای 50 نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم شغل ایجاد شده است.
دکتر سیدابوالقاسم حسینی نویسنده روانشناس محله سعدآباد میگوید: پدرم سال ۶۵ از دنیا رفت و من به یادبود ایشان سعی کردم جمعههای آخرماه قمری را به بحث و گفتگو با دوستان و استادان درباره مسائل روانشناسی اسلامی بپردازم و هنوز هم این روند ادامه دارد. ما در این جلسات درباره اصول بهداشت روانی و روانشناسی اسلامی بحث میکنیم. یکی از نتایج این جلسات، کتابی با عنوان «حکمت اسلامی و عرفان اسلامی» بود که با یکی از همکاران خود به نام محمد حسینپور آن را به چاپ رساندیم. به ذهنم رسید که کتاب روانشناسی اسلامی را به زبان عربی هم تجربه کنم تا افراد بیشتری از آن استفاده کنند.