کمتر مشهدپژوهی است که برای دانستن درباره گذشته این شهر، سراغی از احمد ماهوان و کتابها و مقالاتش نگرفته باشد؛ کسی که گنجینهای وزین از نادانستهها درباره مشهدالرضاست. گواه این ادعا هم وجود کتابهای مصور از تاریخچه مشهد قدیم و آثار و متونی است که در طول بیشاز نیمقرن گردآوری کرده و به چاپ رساندهاست؛ آثاری چون «عکسهای قدیم مشهد»، «تاریخ مشهدالرضا»، «بازار، در فرهنگ و ادب ایران زمین» و... تهیه نخستین نقشه شهر روبهتوسعه مشهد هم کاری از او و برادرکوچکترش، مرحوم محمود، است که در سال60 به چاپ رسید.
تصویب 10 دی به عنوان روز ملی مشهد در شورای فرهنگ عمومی خراسان رضوی بهانهای شد تا بهسراغ این مشهدپژوه برویم و در خاطرات شیرین گذشته این شهر گشتوگذار کنیم.
ماهوان که سالها برای ماندگاری هویت شهرمان کوشیده است، درباره نامگذاری روزی به نام مشهد در تقویم ملی کشورمان میگوید: مشهد شهری بینالمللی است و از موقعیت خاصی در خاورمیانه بهویژه کشورهای عربی برخوردار است؛ ازاینرو اختصاص روزی به نام مشهد بسیار بجاست.
او دلسوزانه به متولیان امر توصیه میکند که به حفظ و صیانت از آنچه هویت این شهر به شمار میرود، بپردازند و برای شناساندن مشهد و تاریخ آن، تبلیغات مستمر و همیشگی داشته باشند.
ماهوان میگوید: در روز مشهد، تورهای یکروزه برای مشهدیها و خراسانیها راه بیندازید و مردم را به مکانهای دارای هویت که تخریب نشده است، ببرید. همچنین برای زائران خارجی، لیدرهایی تعیین کنید که بهخوبی به زبانهای عربی و انگلیسی مسلط و درباره تاریخ مشهد و اماکن هویتی آن اطلاعات داشته باشند و آن را دراختیار زائران خارجی بگذارند.
ماهوان از تخریب بافتهای قدیمی به بهانههای مختلف گلایهمند است و میگوید: تخریب خانههای تاریخی، کاروانسراها و دیگر بناهای تاریخی ناشی از بیتوجهی مسئولان به هویت مشهد است و نقصانی جبرانناپذیر بههمراه دارد. در نگاه مؤلف کتاب مشهد قدیم، بزرگترین تبلیغ برای مشهد، حفاظت از هویت این شهر است، امر مهمی که همت وافر متولیان شهر مانند شهرداری و میراث فرهنگی را میطلبد.
بزرگترین تبلیغ برای مشهد، حفاظت از هویت این شهر است
او توصیه دیگری برای متولیان حفاظت از هویت مشهد دارد؛ «لازم است متولیانی چون شهرداری یا اداره ارشاد برای شناخت مشهد، کتابچههایی کوچک شامل تاریخچه مشهد، صنایع و آداب و رسوم خاص شهرمان به زبانهای مختلف مثل عربی، انگلیسی، فرانسه و ترکی تهیه کنند و دراختیار زائران خارجی بگذارند.»
متولد سوم آبان 1323 است و اکنون ساکن محله سعدآباد. او بزرگشده یکی از کوچههای قدیمی پایینخیابان است؛ کوچه دربند نخودبریزها.
شروع صحبت ماهوان با توضیحی درباره موقعیت مکانی و وجه تسمیه محل زندگیاش است، کوچهای که بعد هشتادواندی سال از عمرش هنوز به همان نام معروف است؛ «خانه پدریام در کوچه دربند نخودبریزها واقع در فلکه آب (میدان بیتالمقدس فعلی) بود. ابتدای کوچه محله ما تکیهای بود به نام "تکیه آشپزها" یا "تکیه پزندگان" که قنادها هم جزو همان صنف بودند. قدیمها نخود، مصرف نذری داشت و زائران امامرضا(ع) زیاد نخود نذر میکردند. چون نخود تقاضا داشت، اطراف حرم هم نخودپزی زیاد بود. وجه تسمیه کوچه هم به همین دلیل بود.»
«دبستان پهلوی» در یکی از کوچههای پایینخیابان، نخستین مدرسهای بود که احمد هفتساله پا به آن نهاد، اما سال تحصیلی بهپایاننرسیده به ضرورت شغل پدر، بار سفر میبندند و راهی پایتخت میشوند؛ «پدرم رئیس کشتارگاه مشهد بود. چون میخواست دوره مربوط به کارش را در "مدرسه عالیه فلاحت کرج" بگذراند، باید به تهران میرفتیم. هنوز کلاس اول را تمام نکرده بودم که راهی شدیم. بعداز چهار سال به مشهد برگشتیم و من تحصیل را در دبیرستان شاهرضا (دکتر علی شریعتی فعلی) ادامه دادم تا اخذ مدرک دیپلم.»
با گذراندن خدمت سربازی وبعد از اینکه احمد دوره یکسالونیمه کشاورزی مکانیزه را گذراند در سال1347 در آزمون استخدامی دانشگاه فردوسی شرکت کرد. او در این دوره پذیرفته و در بخش اداری دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشغول به کار شد؛ «حضور در محیط دانشگاهی سبب شد انگیزه ادامه تحصیل در من هم ایجاد شود و همزمان با کار در دانشگاه در رشته زیستشناسی گیاهی هم درسم را ادامه بدهم. داستان عکاسی از بناها و معماری قدیم مشهد نیز از همانجا کلید خورد.»
ماهوان از استادی میگوید که تعریف خاطرهای از زبان او، انگیزهاش شد تا برای عکاسی از معماری خانهها و بناهای قدیمی راهی کوچهپسکوچههای اطراف حرم شود، کوچههایی که برای او پر بود از خاطرات خوش کودکی و نوجوانی؛ «استاد جغرافیایی داشتیم به نام دکتر مُفخّم. او قبل از جنگ جهانی دوم در فرانسه تحصیل میکرد. مدتی هم در دوره اشغال آن کشور ازسوی نازیها در آنجا بود و از سر علاقه از بناهای تاریخی و کوچهها و محلات آنجا عکسهایی گرفته بود.
این عکسها اگرچه در زمان خودش معمولی بود، بعداز اشغال فرانسه و بمباران و ازبینرفتن بخشی از تاریخ آن کشور، ارزش بسیار پیدا کرد. دکتر در سفرهای بعدیاش به آن کشور و دیدن استقبال روزنامهنگاران و مجلات آنجا از عکسهایش، به این موضوع پی برده بود.»
همین داستان کافی بود تا ماهوان جوان با اینکه رشته دانشگاهیاش زیستشناسی گیاهی بود، بهدلیل علاقهای که به مشهد قدیم و معماری خشتهای بناشده در دوره قاجار و پهلوی داشت، در اوقات بیکاری دوربینبهدست در کوچهپسکوچههای پایینخیابان و بالاخیابان بهدنبال ثبت آثار و معماری بناهایی باشد که امروز تعدادشان انگشتشمار است.
بیش از نیمقرن از روزهایی که ماهوان دوربینبهدست راهی محلات قدیمی مشهد میشده است، میگذرد، اما هنوز دو حسرت در دل دارد؛ یکی اینکه چرا در عکاسی، کمتر به جزئیات توجه میکرده و در گرفتن عکسها موشکافانهتر عمل نکرده و دوم اینکه چرا بهجای اسلاید از عکس استفاده نکرده است تا ماندگاری عکسهایش بیشتر شود؛ «آن زمان عکاسی آنقدرها هم راحت نبود. بهعنوان مثال برای گرفتن تصویر و ثبت بنایی قدیمی، اجازه ورود به خانه را نداشتیم.
برای همین بیشتر عکسهای بهثبترسیده از نمای بیرونی بناها بود. یا برای گرفتن تصویر از درون حمامهای قدیمی، چون فیلتر مناسب لنز دوربین را نداشتم، بخار حمام اجازه نمیداد عکسهای شفافی بگیرم. اما تقریبا از همه مدارس قدیمی، سراها و بازارهای دیروز عکاسی کردهام. چیزی که افسوسش را میخورم، این است که چرا از بعضی قسمتهای بنا که خاصتر بود، مثل آجرهای نقشونگاردار، قرنیزها و طاقچهها، عکس مجزا نگرفتم.»
او درمیان صحبت از بعضی دردسرهای عکاسی هم میگوید، مثلا اینکه برای یک عکس شاید دو تا سه بار باید به یک محله میرفته است؛ «گاه برای گرفتن عکس از معماری بنایی به محلی میرفتیم و یک سمت آفتاب و سمتی سایه بود؛ بنابراین باید زمانی انتخاب میشد که یا سایه مطلق باشد یا آفتاب. یا درست زمانیکه به محل میرسیدم، با یک گاری یا چهارچرخی که مقابل بنا قرار داشت، مواجه میشدم یا سردر بنا بیرق سیاه عزاداری نصب شده بود و مانعی برای عکاسی بود.»
پدر احمد ماهوان، محمدعلی، درسخوانده علوم قدیم بود و علاقهمند به بیشتر دانستن درباره ائمهاطهار(ع). بهدلیل همین عشق به ائمه(ع) و بهویژه امامرضا(ع) بود که هروقت از کار فارغ میشد، راه موزه و کتابخانه حرم را در پیش میگرفت .
تصمیم گرفتم با مدونکردن آن مطالب، کار برزمینمانده پدر را به سرانجام برسانم
به گفته ماهوان، پدرش در زمان حیات بیشتر متون قدیمی درباره مشهد و امامرضا(ع) را فیشبرداری کرده بود؛ دستنوشتههایی بالغبر سههزار برگه که اگرچه ماهوان بزرگ تصمیم به چاپ آنها داشت، اجل مهلتش نداد و این میراث به دست پسر ارشدش، احمد، رسید؛ «بعداز فوت پدر دیدم حیف است این گنجینه گردآوریشده خاک بخورد. تصمیم گرفتم با مدونکردن آن مطالب، کار برزمینمانده پدر را به سرانجام برسانم.
دستنوشتهها حجم زیادی داشت. با خودم فکر کردم شاید نسل جوان حوصله مطالعه این حجم مطلب را نداشته باشد؛ این شد که کتاب را در ششصدصفحه خلاصه کردم و با کمک برادر کوچکترم، محمود، که انتشاراتی ماهوان را راه انداخته بود، کتاب "تاریخ مشهدالرضا" را در سال1370 به چاپ رساندیم.»
ماهوان که آبانماه پا به هفتادوهشتمین سال عمر خود گذاشته، مشهد دیروز برایش پرخاطرهتر و جذابتر از مشهد امروز است. او از دوران کودکی خود تعریف میکند که بهدلیل اینکه پدر و پدربزرگش، محمدابراهیم، اهل کتاب و سفر بودند، همیشه شبها خانه آنها پر از میهمان میشد. در و همسایه و دوستان برای شنیدن خاطرات سفر و داستانهای پدر و پدربزرگش، به خانهشان میآمدند؛ «قدیمترها بین مردم، انس و الفت بیشتری بود.
رادیو و تلویزیونی در کار نبود؛ برای همین شب که میشد، به خانههای هم میرفتند و ساعتها پای حرف و درددل یکدیگر مینشستند. همیشه هم برای این دورهمیها بهانهای بود. خاطرم هست یکسالی از آغاز جنگ جهانی دوم گذشته بود که رادیو به ایران آمد. سال1318شمسی پدربزرگم از هندوستان یک رادیو آورد. آن سال غروبها بیشتر مردهای محل برای شنیدن اخبار جنگ در خانه او جمع میشدند و فردایش در میدان محله یا سرگذر، اخبار را برای بقیه تعریف میکردند.
برایشان جالب بود که از یک جعبه کوچک صدای موسیقی بیرون میآید. امروز گسترش وسایل ارتباط جمعی روی آداب و فرهنگ و حتی لهجه مردم تأثیر گذاشته است. نهتنها بخشی از تاریخ مشهد همزمان با توسعه شهر با خاک یکسان شد، که آداب و رسوم و فرهنگ مردمان این شهر هم بهمرور رنگ باخت.»
«مشهد بهدلیل وجود مرقد علیبنموسیالرضا(ع) از ثروت زیادی برخوردار بود؛ این بود که برخلاف شهرهای کاشان و حتی اصفهان، یزد و میبد خیلی سریع رشد و گسترش پیدا کرد، بهویژه بعداز برقراری ارتباط ریلی و ایجاد خط آهن.»
اینها را ماهوان میگوید تا به دنبالش گلایهای کند از تخریب بناهایی که میتوانست حفظ شود و امروز بخشی از تاریخ و هویت این شهر بهشمار آید؛ «بسیاری از ساختمانهای قدیمی با معماری خیرهکنندهشان، به دست سرمایهدارها و بسازبفروشها تخریب و به هتل و پاساژ تبدیل شد. بقایای آنهایی هم که مانده بود را متولیان وقت به بهانههایی خراب کردند.»
سرای ازبکها درحقیقت الگویی بود از یک سرای کامل ایرانی که سرسرا، میانسرا و خلوتسرا داشت
ماهوان از دو بنایی نام میبرد که در نگاه او معماری منحصربهفردی داشته است؛ بناهایی که حفظ آنها میتوانست یکی از جاذبههای توریستی شهر باشد؛ «یکی از بناهای خیلی جالب مشهد "تیمچهخرازی" بود. این تیمچه که معمارهای روس آن را ساخته بودند و معماری منحصربهفرد و زیبایی داشت، بین دو کوچه دربند علیخان و کوچه عباسقلیخان واقع بود.
دومین جایی که بنده از تخریبش خیلی افسوس میخوردم، بازار ادویه مشهد بود، جایی به نام "سرایازبکها" درست روبهروی مدرسه عباسقلیخان. این سرا که در مجاورت آرامگاه "پیرپالاندوز" بود، تخریب و بهجای آن، سرای امین بنا شد. سرای ازبکها درحقیقت الگویی بود از یک سرای کامل ایرانی که سرسرا، میانسرا و خلوتسرا داشت.»
مشهد قبل از انقلاب مثل الان گسترده نبود. آخر مشهد از سمت غرب، «قلعهآبکوه» بود که الان شده است «بولوار دستغیب». اول انقلاب اصلا بولوارهایی به نام قرنی و چهارراه ابوطالب وجود نداشت. سرتاسر باغ بود و گلخانه و معدود کارخانههایی مانند کارخانه آرد. البته استخر شهرداری و «تیبیتی» هم بود که ترمینال مینیبوسهای بینشهری بود. خیابان قرنی آن زمان به «تیبیتی» معروف بود.
اول انقلاب اصلا بولوارهایی به نام قرنی و چهارراه ابوطالب وجود نداشت؛ سرتاسر باغ بود و گلخانه
اواسط دهه50 حوالی بولوار خیام امروز کمکم داشت مسکونی میشد. از سمت شرق جایی که الان به چهارراه مجلسی معروف است، پشت کلانتری طلاب، آخر شهر بود. کولیها آنجا چادر زده بودند و زندگی میکردند. اسم آن محدوده «خیرآباد» بود. آنجا دو تا یخچال مخروطیشکل خیلی بزرگ هم وجود داشت.
متأسفانه اسامی خیابانهای مشهد مثل مد لباس یا مبلمان خانه هرچندسال یکبار عوض میشود. این یک اشتباه بزرگ است. در قدیم اسامی خیابانها خودجوش بود. خیابان خواجهربیع را کسی نامگذاری نکرد. چون مسیر ایجادشده به آرامگاه خواجهربیع منتهی میشد، به آن خیابان و بعدها بولوار خواجهربیع میگفتند. خیابان کوهسنگی چون به کوهسنگی منتهی میشد، در زبان مردم به خیابان کوهسنگی معروف شد. بعدها اسم آن را گذاشتند «خیابان اسدالله اعلم»، اما نگرفت. الان همان خیابان کوهسنگی است.
نامهایی را که در زبان نسلها و بین مردم رایج است، نباید تغییر داد. نامهایی مثل کوچه «سرشور»، «بازارچه حاجآقاجان»، «دربند نخودبریزها»، «بست سفلا و بست علیا» یا همان «بالاخیابان و پایینخیابان» و... نامهایی نبوده است که دولتیها در نامگذاریاش نقش داشته باشند. برای همین مردمان دیروزی همان نامهای قدیم بر سر زبانهایشان است. این دست تغییرات، بزرگترین ضربه را به هویت کوچهها و محلات میزند و بهمرور باعث ازبینرفتن هویت تاریخی شهر میشود.
یک مؤسسه کارتوگرافی در ایران بود به نام «سحاب». این مؤسسه نمایندگی نقشههای مشهد را به اخوی بنده واگذار کرده بود. سالهای 49-50 کتابهای خودشان و نقشههای مشهد را میفرستادند و ما اینجا با درصدی سود میفروختیم. در سال1365 تصمیم گرفتیم نقشه شهرمان را خودمان تولید کنیم؛ چون باتوجهبه افزایش محلات و گسترش شهر، آن نقشه بهروز نبود. با تهیه نقشههای هوایی از سازمانهایی چون شهرداری یا سازمان آب و اداره برق، نقشه مشهد را بهصورت دستی ترسیم کردیم و بعد به چاپ رساندیم.
در سال1380 با آمدن کامپیوتر، کار تهیه نقشه خیلی آسان شد. جیپیاس که از سال90 به راه افتاد، فروش نقشه بهشدت کاهش پیدا کرد. سال1395 با گرانی کاغذ و افزایش هزینهها، بعد از چاپ آخرین نقشه بهدلیل نداشتن صرفه اقتصادی، چاپ نقشه را برای همیشه کنار گذاشتیم.