با تکمیل بنای صحن عتیق، شاهعباس تصمیم میگیرد نظمی به امور حرم مطهر بدهد. از همین رو یکی از مسندهای مهم یعنی کشیکنویسی شکل میگیرد.
برای اولین سفارش، پیرزنی پا به مغازهاش گذاشت؛ او قرآنی قدیمی را آورده بود که تمام ورقهای آن از هم باز شده بود. میگفت یادگار پدرش است.
سالهاست که همه آقای آسمانی را در میانه آسمان و روی بالابرهای بلند حرم رضوی میبینند. حضورش در این صحن و سرا اولینبار افتخاری رقم خورد.
آنچه زائران میبینندآدمی است که ردای خادم ی پوشیده و صحن و سرای حضرت را میروبد، اما آنچه دیده نمیشود ارادتی است که در قلب غلیان دارد و تمام نمیشود.حکایت این عاشقی عمری دارد به بلندای ۴۰۰ سال.
آتشنشانهای محله ما زمانیکه حس کردند جای حسینیه در محلهشان خالی است، زمینهایی را که شهرداری دراختیارشان گذاشته بود، برای ساخت اهدا کردند. خودشان هم آستین بالا زدند و آجر روی آجر چیدند تا دیوارهای حسینیه بالا رفت. این اتفاق در دهه1340 رخ داد. البته بعدها حسینیه تبدیل به مسجد شد. بهخاطر این کار، نام آتشنشانها در محلهای که بیشتر آنها همین پیشه را داشتند، به یادگار ماند و خواهد ماند.
دایی شهید در حالیکه نگاهش به تصویر خواهرزادهاش خیره مانده است، میگوید: اگر میخواهید از دانیال بدانید بروید سراغ آنهایی که با او در برنامههای جهادی بودهاند، دوستانش در پایگاه بسیج که از نوجوانی با هم بزرگ شدهاند. چهارم آذر سالگرد عقدشان است. تازه شش ماهی بود که برای خودش در شرکتی کاری دست و پا کرده بود و داشت برای برگزاری مراسم عروسی آماده میشد. با رفتن دانیال چراغ این خانه خاموش شد.
من معتقدم چراغ مسجد نباید خاموش بماند. به همین دلیل اگر کسی باشد یا نباشد، هر روز ظهر و مغرب در مسجد را باز میکنم، چراغها را روشن میکنم و از بلندگو اذان پخش میکنم تا مسجد سوتوکور نماند.