جعفرقادرآبادی آموزش گروه سنی بزرگسالان را برعهده دارد. میگوید: این ورزش بر پایه تقوا و انسانیت است. با این ورزش جوانها دچار آسیبهای اجتماعی نمیشوند. جوانان مناطق محروم و حاشیه شهر هیچ دلخوشیای جز ورزش ندارند. اگر همت این مربیان نبود این سالن تعطیل میشد و احتمالا جوانان درگیر اعتیاد و بزهکاریهای دیگری میشدند که میتواند باعث فروپاشی خانوادهها شود.
گوش راستم در مسابقات ده جانبه بندرعباس شکست. حریفم شمالی بود و مقام سومی کشور را داشت. قبلش به من اخطار داده بودند که کشتیگیر قدری است و تندر میزند. بهدلیل ترسم حریف همان ابتدا سه امتیاز از من جلو افتاد؛ اما کمکم لِم مسابقه دستم آمد و فهمیدم میتوانم برنده شوم. لحظه آخر که میخواستم ضربه فنیاش کنم ناگهان سرش را بالا آورد که به گوش راستم خورد. شدت ضربه به حدی بود که گوشم شکست.پس از آن هم گوشم چندین وچند بار ضربه خورد. ضربههایی که در طول این سالها آن را به چوبی خشک تبدیل کرده است.
به نظر من کشتی بیشتر از اینکه بخواهد ورزش باشد، راه و رسم زندگی است، فردی که در پستی و بلندی کشتی قرار میگیرد، چه قهرمان المپیک باشد و چه کسی که فقط به خاطر علاقهای که دارد در این حوزه تمرین میکند، شیوه زندگی را تمرین میکند. اعتقاد دارم کشتی و نوع تمرینات آن باعث میشود تا فرد طعم سختیها را بچشد و درسهایی بگیرد که در زندگی بسیار به درد میخورد، اینکه برخی افراد کشتی را فقط به چشم یک ورزش نگاه میکنند قبول ندارم چون کشتی در تاریخ ما، آیین پهلوانی و جوانمردی ما ریشه دارد.
پهلوانرستم رونق کشتی و مرام پهلوانی در محدوده توس را مدیون فردوسی بزرگ میداند و میگوید: ما هرچه در اینجا از مرام و شخصیت پهلوانی داریم، از حکیم ابوالقاسم فردوسی داریم.حماسهخوانیهای فردوسی بود که سبب شد این مرام در توس بهوجود آید، زیرا خودش پهلوانزاده بود. شما در اطراف توس که نگاه کنید، فرهنگ قند اول در عروسیها بهنشانه جایزه پهلوان قدمت زیادی دارد و از قدیم فرهنگ کشتی پهلوانی و ورزش اصیل ایرانی در اینجا زنده بوده است؛ بهحدی که در حدود پنجاه سال قبل تختی هم برای دیدن شرایط اینجا و کشتیهای اینجا به توس آمد که در تمام مسیر من همراه او بودم.
جمعه روز قرار پهلوانان گذشته و امروز، برای کشتی گرفتن در گود طلاب است. کشتی باچوخه طرفداران زیادی دارد، از مردمان عادی گرفته تا مدیران شهری. محوطه هنوز خاکی است و دستانداز دارد و نباید خیلی وسواس روی تمیزی لباس و کفشهایتان داشته باشید. جمعیت در همان میدان خاکی میجوشد و لحظهبهلحظه بیشتر میشود. حاضران در هر نقطهای که فکر کنند دید و احاطهشان به میدان زیاد است، مینشینند و منتظر شروع مسابقه میمانند تا نبرد ۲ کشتیگیری را تماشا کنند که پنجهدرپنجه هم انداختهاند و قرار است یکی از آنها پشت حریف را به خاک بمالد و قند اول مسابقه را از آن خود کند. صدای صلوات از همان لحظه اول بلند است و هرچه جمعیت بیشتر میشود، فریادها هم بلندتر به گوش میرسد.
تختی در زیرگیری استاد بود، تا آمد زیر یکخم بگیرد، احمد کمرش را قاپید و رفت پشتش و سریع آقاتختی را روی پل برد و این در کشتی پهلوانی یعنی تمام، اما داور سوت نزد.
حجت کرامتی سال۱۳۶۹ در محله فردوسی بهدنیا میآید. او که برادر کوچکتر مهدی (عضو سابق تیم ملی جودو ایران) است بر اثر یک اتفاق و شوخی برادرانه به دنیای ورزش حرفهای گام نهاد. حجت میگوید: یک روز من، پدر و برادرم در حال دیوارچینی بودیم. پدرم بنّا بود و برادرم آجر میداد و بقیه کارها را من انجام میدادم. من نوجوانی دهساله بودم و توان و جثه کاری به آن سنگینی را نداشتم؛ به همین دلیل گاهیوقتها کارم عقب میافتاد. برادرم با فریاد میگفت: «یره زودباش ملات بیار، حتما باید یک فن جودو روت اجرا کنم؟» مهدی چند دفعه این تذکر را داد و من باز هم عقب میماندم. در همین لحظه او با یک تکنیک جودو به سمتم آمد. من هم سعی کردم در مقابلش گارد بگیرم، اما تأثیری نداشت. همین شوخی برادرانه باعث شد تا حسابی به من بربخورد و سعی کنم که ورزشکار شوم.