اهل این منطقه هم که نباشی و راه بلد، دیوارنوشتهها مثل تابلوهای راهنما، راه را به سمت انتهای خیابان بهمن4 نشانت میدهند؛ دیوارنوشتههایی زیبا و پرمفهوم از احادیث معصومان گرفته تا توصیههایی برای جلوگیری از انتشار ویروس کرونا، اما چیزی که شاید نتوانی فکرش را بکنی، این است که دیوارنوشتهها کار یک روحانی باشد! محمدعلی منصوریان، روحانی شهیدی که بعد از مراسم چهلمش به خانه برگشته، یکی از طلبههایی است که فراتر از چارچوبهای مرسوم، برای خدمت به مردم گام بر میدارد.
نزدیک به 3دهه طبابت در محله تلگرد و درمان حدود ۵000بیمار مشکوک به کرونا، بهانهای است برای ردیفکردن قرار ملاقات با کسی که خود بعد از ابتلا به کرونا تا آیسییو هم رفت و برگشت. پزشکی که جنس دردورنج را خوب حس میکند، بیتکلف و خوشکلام است و ابایی ندارد از روزهای سخت قالیبافی و کارگری دوران کودکیاش برایمان بگوید. او هنوز در محله تلگرد و درست روبهروی خانه پدریاش زندگی میکند.
"رمضان"، تنها قرارگاه برونمرزی سپاه در دوران جنگ ایران و عراق بود. مأموریت این قرارگاه انجام عملیاتهای چریکی و پارتیزانی در خاک کشور عراق و با همکاری نیروهای معارض کُرد عراقی بود. تمام نیروهای ما لباس مبدل کردی داشتند و باید وارد خاک عراق میشدند. ما هم مثل بقیه لباس مبدل پوشیدیم و فیلمبرداری از نیروها را شروع کردیم. قبل از شروع جنگهای رودرو مجبور بودیم دوربینها را جمع کنیم. آنها را بستهبندی میکردیم و چون مسیر ناهموار بود بستهها را با قاطر به عقب برمیگرداندیم. این بخشی از خاطرات حسین مرادیان مستندساز دفاع مقدس است که به سختی از عملیاتها فیلم میگرفته است.
مسجد ابیالائمه امیرالمؤمنین(ع) در محله طلاب را اهالی به نام مسجد خاوریها میشناسند. برخی از خاوریها که مدتی در عراق ساکن بودند، بعد از بازگشت به وطن این محله را برای سکونت انتخاب کردهاند. آن ها کمکم به فکر افتادند مجموعهای را برای نمازهای جماعت و مناسبتهای مذهبی شکل دهند. اینطور که نقل است، مسجد فقیهسبزاری و رضوی در محدوده مفتح پیش از مسجد ابیالائمه امیرالمؤمنین(ع) پا گرفته بود.
اگرچه این قرارگاهها در وسعت و فواصل نزدیک به هم و در بخشهای سنگر فرماندهی، واحدهای پشتیبانی و رزمی، تدارکاتی و ایستگاههای صلواتی بازسازی شده است ولی تا حدود زیادی توانسته موقعیت و اهمیت این مراکز مهم و اساسی را در هدایت عملیاتها در دوران دفاع مقدس به نمایش بگذارد تا بازدیدکننده بتواند آن روزها را در ذهنش مجسم کند. جباری میگوید، عملیات کربلای5 یکی از مهمترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس به شمار میرود که رزمندگان خراسانی در آن نقش اساسی داشتند و تعداد زیادی از نیروهای دشمن تلف شدند و غنایم جنگی زیادی به دست آمد.
شنیدن خبر رحلت امام خمینی (ره) در سال ۶۸ برای تمام مردم ایران بسیار سنگین بود، هنوز هم بسیاری آن لحظه را به خاطر دارند اینکه چگونه به خیابانها آمدند و از شهرهای دور و نزدیک راهی تهران شدند تا در مراسم خاکسپاری شرکت کنند، اما غم از دست دادن پیشوا و رهبر کشور برای افرادی که آن سوی مرزها در اسارت دشمن بودند دشوارتر بود. اسرایی که سالها شکنجه را در زندانهای دشمن بعثی به امید دیدار با امام خود تحمل کرده بودند با شنیدن این خبر دردناک حال و هوای دیگری داشتند.
برای شناخت امام باید نشست پای آنها که عیار او را از نزدیک سنجیدهاند. نجارشهری از همانهاست. کسی که از وقتی عقلرس شده نام امام را شنیده است و با کلام امام زندگی کرده و خطمشیاش گذاشتن جای پا در مسیر قدمهای اوست. او متولد 33 است و عاشق امام. نمیتواند آنجور که دلش میخواهد امام را توصیف کند و طبیعی است. شاید هیچ محبی نتواند محبوبش را باب میلش وصف کند! شبیه کسی که میخواهد تابلوی فرشچیان را ترسیم کند، اما نقاشیاش بر صفحه کاغذ به هنر کودکی چند ساله میماند! نجارشهری بارها تأکید میکند: « امام حرفهایش خدایی بود و به دل مینشست.»