دفاع مقدس

شیرمرد میدان جنگ
صدای خس خس سینه و سرفه‌هایی که می‌کند باعث می‌شود در میان مصاحبه رشته کلام از دستش خارج شود. گوش‌هایش خوب نمی‌شنوند. سنگینی گوش‌هایش ناشی از کهولت سن نیست بلکه مربوط به موج‌گرفتگی است. سال‌هاست که اطرافیانش عادت کرده‌اند با صدایی بلندتر از معمول با او صحبت کنند تا بشنود. مقدم‌فر متولد سوم خرداد ۱۳۲۸ در شهرستان تربت حیدریه است روزی که بعد‌ها در تاریخ ماندگار شد. او از این موضوع با افتخار یاد می‌کند اینکه تاریخ تولدش با آزادسازی خرمشهر هم‌زمان شده است.
300 روز در خط مقدم
محمدرضا غندوی، جانباز نیروی هوای در ١٩سالگی عازم جبهه می‌شود، ٥٣ ماه در دزفول خدمت می‌کند و درست ٣٠٠روز در خط مقدم جبهه مقابل دشمن می‌جنگد. او در سال ٦٣ در عملیات کربلای٥ بر اثر بمب شیمیایی دشمن جانباز و از آن روز مشکلات مختلف اعصاب و روان مهمان همیشگی روح و جسم او می‌شود. اما داستان زندگی او بدون حضور کبری ادبی مقدم کامل نمی‌شود. همسر همپا و همدل او که یک هفته پس از ازدواج، محمدرضا را راهی جبهه می‌کند. اما این دوری را طاقت نمی‌آورد و پس از به دنیا آمدن فرزندشان او هم راهی دزفول می‌شود تا از همسرش دور نباشد.
آرزویم را برآورده کرد و رفت
سید علی توکلی جوان ۲۲ ساله‌ای بود که سال ۶۳ با خدای خودش معامله کرد و رراهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. با کار‌های خوبی که سید علی برای خانواده انجام داده است نه تنها خواهرش زهرا که همه اعضای این خانواده خاطرات او ملکه ذهنشان شده و همیشه احساس می‌کنند آقا سید علی پیششان است و با آن‌ها زندگی می‌کند.
همسایگی با دانشمند ستاره شناس در بولوار ابوریحان
بولوار ابوریحان به میدانی به همین نام ختم می‌شود و یکی از محدوده‌های پرتردد منطقه به حساب می‌آید که از یک طرف به بازار بزرگ مفتح (سی‌متری طلاب) راه دارد و از طرفی میانه‌های بولوار به تقاطع بازار بزرگ مانتو ایثار می‌رسد. آن‌هایی که ادعا می‌کنند مشهدی‌ها این محدوده را با نام حاج‌اصغر غفوری‌مقدم و بستنی معروف دقت می‌شناسند، کم نیستند. بعضی‌ها که سن‌وسال‌دارترند هم یاد گذشته را این‌طور زنده می‌کنند: اینجا قلعه «شات‌کن» بود و سال‌ها حالت روستایی داشت.
«ابراهیم» شجاعتش را از مادر به ارث برده
ابراهیم، اولین فرزند خانواده آقای برجسته بوده که سال‌ها پیش در عملیات میمک در جنگ تحمیلی شهید می‌شود. عکس‌هایی که پس از رفتن او همیشه روی در و دیوار این خانه باقی می‌مانند و نشان می‌دهند که گرد زمان خاطر ابراهیم را هیچ‌وقت از دل پدر و مادرش پاک نمی‌کند. پدر و مادری که هنوز داغ فرزند از دست رفته‌شان را بر سینه دارند و هنوز خواب او را می‌بینند. شهید ابراهیم برجسته در تاریخ بیست و هفتم مهر سال ١٣٦٣ به ضرب گلوله دشمن در هفده‌سالگی به شهادت می‌رسد.
شهید «بهاری» در جبهه بزرگ شد
محمد بهاری، در سال 1343 در سی متری طلاب مشهد متولد شد. عزیز خانواده بود زیرا که پسر قبل از او در کودکی از دنیا رفته بود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شاوکن به پایان رساند، اما پس از آن درس را رها کرد. در پانزده‌سالگی وارد سپاه و با شروع جنگ، روانه میادین جنگ شد. در سال‌های حضورش شکسته بسته درسش را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه داد. او که خادم و مؤذن مسجد بود، بیشتر دوران جوانی‌اش را در جبهه به سر برد. در عملیات والفجر مقدماتى هر دو پایش به شدت مجروح شد، و چند ماه در تهران بسترى شد.
یکّه مرد میدان
«ناصر ظریف» اول خرداد سال ۴۱ و بعد از خواهرش زهرا و برادرش محسن به دنیا آمد. پدر خانواده‌ کارگر بود برای همین ناصر از کودکی، هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. انقلاب که پیروز شد ناصر جزو اولین کسانی است که به گروه گشت پیوست. در پی ماجراهای کردستان وارد سپاه پاسداران شد و در سال ۵۸ به فرماندهی بابا رستمی به کردستان و شهر سقز اعزام شد. یک سال بعد با حضور محمود کاوه در کردستان در کنار او و جمعی دیگر از نیروهای خراسانی جبهه کردستان همچون چنگیز عبدی‌فر، اولین گروه‌های اسکورت را برای تأمین راه‌ها و ترابری در محورهای مواصلاتی کردستان شکل دادند.