یکی از آن ماجراهایی که در طول سالهای پس از دفاع مقدس گم شده، نقش راهآهن و کارمندان آن در پشتیبانی از جنگ تحمیلی بوده است.
ما بچههای قد و نیمقد با دمپاییهای پلاستیکی به مشهد سفیدپوش و برفی رسیدیم. آنقدر از دیدن برف برای اولینبار ذوقزده شده بودیم که خستگی جنگ و خانه به دوشی از خاطرمان رفته بود.
در کارخانه کمپوت افراد در سمتهای مختلف ازجمله «دلدرکن» و «پوستکن»، «سرگذار»و انباردار فعالیت میکردند و خطوط منظمی در آن وجود داشت.
سالها بیرون از خانه کار میکردم. اما دیگر توان ندارم. قوت و رمق از دستهایم رفته است. چند وقت است کلوچه و نان درست میکنم.
کوچه دلافروز یا حسینباشی ۱۲ از معابر قدیمی محله حسینباشی است. قدیمیها آن را به نام «کوچه مسجد» میشناسند.
نوغان ۵ در گذشته به کوچه چهل خانه معروف بود، زیرا فقط چهل پلاک مسکونی در آن وجود داشت. این کوچه طولانیترین فرعی نوغان بود.
گفتند علیرضا بفا در قایق بوده و دیدهاند که قایق منهدم شده است. اما پلاک یا اثر دیگری از او پیدا نکردند؛ به همیندلیل احتمال دادند که پسرم اسیر شده باشد.