دفاع مقدس

«مهاجر سوائدی»، با چشمان نابینا روی صحنه تئاتر درخشیده است
مهاجر شبیه سه برادر دیگرش روشن‌دل است و از همان دوران کودکی با نورها، اصوات و حواس دیگری دنیا را لمس می‌کند. همان اولین تئاتری که شاهدش بوده است چراغ یک اتاق تاریک را در ذهن مهاجر روشن می‌کند. او را از محدوده محصور وجودش بیرون می‌کشد و پایش را به دنیای واقعی باز می‌کند. رؤیای بازی روی صحنه نمایش خیلی زود برای او محقق می‌شود.
حفاظت از خندق، بدون جان‌پناه، در شب‌های هور
جاده خندق که در منطقه هور‌العظیم در جزایر مجنون قرار داشت، بین عرب‌ها به الحچرده معروف بود. سیزده کیلومتر طول و هشت متر هم عرض داشت. عراق خودش این جاده را سال1362 با خشک‌کردن بخشی از هورالعظیم ساخت. در علمیات بدر، ایرانی‌ها توانستند آن را از عراق بگیرند. بااین‌حال، عراق با انجام عملیات‌های متعدد سعی کرد جاده راهبردی خندق را از ایران پس بگیرد. عراقی‌ها برای پس‌گرفتن خندق به شیوه آلمان‌ها در جنگ جهانی دوم عمل می‌کردند، یعنی آن‌ها تانک‌هایشان را در جاده به راه می‌انداختند و نیروهایشان پشت تانک‌ها با دوشیکا پیاده حرکت می‌کردند.
خادمی که یادگاری‌ها و اسناد شهدا را جمع‌آوری می‌کند
جانبازی‌اش را کتمان می‌کند و می‌گوید: همین که ایثارگر نام بگیرم، برایم کافی است. من خادم شهدایم، همیشه خواسته‌ام در مسیر آن‌ها قدم بردارم و عمرم را وقف زنده‌نگه‌داشتن یاد شهدا می‌کنم. بکائیان، ایثارگر پنجاه‌وشش‌ساله محله شاهد، بیشتر سال‌های جنگ را در خط مقدم حضور داشته و این روزها هم در سالن شهدای تبلیغات فرهنگ‌وهنر خراسان‌رضوی، مشغول جمع‌آوری یادگاری‌ها و اسناد مربوط به شهداست
اولین پرستار ‌مرد ایران
مردی که در سال52 برای نخستین‌بار در تاریخ کشور، در شیراز لقب پرستار نمونه سال کشور و دانشجوی ممتاز دانشگاه را به خود اختصاص می‌دهد و دومرتبه تجربه ریاست دانشکده پرستاری و مامایی مشهد از سال60 تا 72 را در کارنامه حرفه‌ای پرستاری‌اش دارد. تحصیل از مقطع ارشد تا مقطع نیمه‌تمام دکترا در آمریکا، تدریس در دو دانشگاه کالیفرنیا و استخدام در بیمارستان «کامیونیتی هاسپیتال» شهر لانگ‌بیچ در سال54 تا 58 و قرارگرفتن در رده 5درصدی برتر جامعه پرستاران آمریکا، از نقاط عطف سرگذشت حرفه‌ای اوست.
داستان برگشت خوردن اولین نامه شهید نورابی
بهمن که بیاید چهل سال از شهادت شهید رمضانعلی نورابی می‌گذرد. چهل ‌سالی که چهارده سالش به انتظار‌ و‌ امید بازگشتش گذشت. بزرگ‌ترین حسرت عصمت‌خانم حرف‌های ناگفته با کسی است که در دل بسیار دوستش می‌داشت، اما علاقه‌اش را هیچ‌وقت به زبان نیاورد: در‌ همه آن سال‌هایی که فکر می‌‌کردیم اسیر است، وقتی دل‌گیر و غمگین بودم، گوشه‌ای دنج پیدا می‌کردم و ساعت‌ها با او حرف می‌زدم. حتی بعد از پیداشدنش ‌هروقت ‌ناراحتم، بازهم راهی بهشت‌رضا(ع) می‌شوم تا با حرف‌زدن با شهیدم دلم آرام بگیرد.
پرستاران جانبازان اعصاب و روان و مرهم زخم‌های کهنه
آدم‌هایی که شبانه‌روز با جانباز‌ها سروکار دارند، این اضطراب و تشویش را خوب می‌فهمند. آن‌ها که سال‌ها هم‌نفس و همراه جانبازان بوده‌اند، با اشاره سر، با یک حرکت دست و یک نگاه به چشم‌ها حرف‌هایشان را ترجمه می‌کنند و می‌فهمند. بهیاران و پرستاران جانبازان اعصاب و روان مرکز روان‌پزشکی امام خمینی(ره) محله کارمندان دوم، حالا عضوی از خانواده جانبازان هستند.
امدادگران دفاع مقدس؛ پابه‌پای رزمنده‌ها
خاطرات سربازی‌اش به دوران جنگ تحمیلی و دفاع از وطن گره می‌خورد. برای همین است که این دوران برایش پر از خاطرات تلخ و شیرین است. همان روزهایی که امدادگر جنگ بود و در زمان‌های بیکاری‌اش سروصورت رزمندگان را اصلاح می‌کرده و هر لحظه انتظار شروع عملیات را می‌کشیده است. حسن یعقوبیان در دوران جنگ تحمیلی برادرش را هم از دست داده است.