«امیرمحمد نیازی» میگوید: وقتی صلیب سرخ میآمد، ۲ هزارنفر را که دنداندرد داشتند، با پا و دست و چشم بسته و با خواری و ذلت نزد دندانپزشک میبردند. گاهی بهعمد، دندان سالم را میکشیدند.
مادر شهید علیاصغر پاشایینژاد، میگوید: هنوز صدای نالههایش توی گوشم است. دکترها هر روز قرصهای رنگارنگ و داروهای مختلف تجویز میکردند تا کمی از دردهایش کم کنند.
شهید عباسعلی دهقان در کوچه وحدت ۱۱ بزرگ شد، به مدرسه رفت و از همین جا بود که آسمانی شد، رفت و از خودش تنها یک قاب عکس سیاه و سفید در خانه پدری به یادگار گذاشت.
مجلس، مجلسِ خاطره گویی از آدمهایی بود که دو دهه پیش، رفتن را به ماندن ترجیح داده بودند و همین بهانه ماندگاری اسم و رسمشان شده بود.
شهید عباسعلی غفوریان سیستانی آن روزها سن و سالی نداشت؛ نه همسری داشت و نه دلبستگی به چیزی. فقط برای رضای خدا رفت و جانش را هم فدا کرد.
غلامعلی بیکمرادی آزادهترین آزاده مشهد میگوید: وقتی مشهد را بعد از ۱۰ سال دیدم، باورم نمیشد این همان شهر، و اینجا همان محل زندگی ما باشد. همه چیز عوض شده بود.
عالیه تقوی از خانواده شهیدان الحدادی و از بانوان تاثیرگذار آزادهای است که ساکن مشهد است. او پس از تحمل اسارت و شکنجه آبان ماه سال ۶۱ درحالی که تنها بود راهی ایران شد.