پدر شهلا، دختر دوازده ساله گلشهری میگوید: وقتی که رفتیم برگه اهدای اعضای بدنش را امضا کنیم، یک صحنه دلم لرزید. گفتم خدایا امضا کنم؟ خود دخترم راضی است؟ بعد دیدم دستم آرام شد.
حسین خیرآبادی سختترین تصمیم زندگی اش را گرفت واعضای بدن دخترش را به نیازمندان هدیه داد.
اوایل سال ۹۶ بود که فاطمه دختر ۱۲ سالۀ خانوادۀ رستمی، از ناحیۀ دست و مغز آسیب دید و بعد از گذشت چند روز، دچار مرگ مغزی شد.
این انتظار برای اینکه کسی دچار مشکل شود و نتواند ادامه حیات دهد، خیلی دردناک بود. فکر کردن به این داستان باعث میشود یا خودت را ببازی و انگیزهای نداشته باشی.
محمدزاده از 9سال قبل که به بیمارستان منتصریه آمده است، کارش کمی متفاوتتر از سایر پرستاران بوده. او مرگ و زندگی را بارها در این سالها دیده است. محمدزاده میگوید: ابتدای ورودم به این بیمارستان در بخش ICUمرگ مغزی کار میکردم. آنها بیمارانی هستند که خانواده برای اهدای عضوشان رضایت دادهاند. چند روزی در بخش میمانند و بعد برای اهدا به اتاق عمل میروند.
لعیا بهشتی مسیر کمک به کودکان را انتخاب کرده و حالا در آستانه نهمین سال فعالیت خود به حدود 500 کودک کمک کرده و بانی خیری برای تسکین دل انبوهی پدر و مادر شده است. کودکانی درگیر سرطان، بیماری پروانهای، کام شکری و ستون فقرات، تنفسی و قلبی و ... . قرار مصاحبه و عکاسیمان را در بیمارستان دکتر شیخ میگذاریم و جالب است که حضور این بانو مورد استقبال کادر درمان قرار میگیرد
ساعت 2:40 بامداد، اهل خانه با شنیدن صدای تکآژیر آمبولانس، هراسان منتظر توقف ماشین میمانند.
باباحسن با لباس فیروزهای و شبرنگ پاکبانی در سیاهی شب روی برانکارد میدرخشد. بر خلاف روزهای دیگر، به جای رفتن به خیابان فروزانفر محله پنجتن، به بیمارستان شهید هاشمینژاد میرود.
اهالی خانه هنوز در بهت و حیرتاند که چه اتفاقی افتاده است و با یک خبر غافلگیرتر میشوند. کادر درمان خبری میدهند که هیچکس باور نمیکند: مرگ مغزی حسن نوروزی؛ مردی که با اهدای اعضایش 5 بیمار به ادامه زندگی امیدوار شدند.