بعد از اهدای عضو؛ شادی کاظمی خواب پدرشوهرش، مرحوم محمدجواد ادبی، را میبیند که به او میگوید: من ۲۹روز است دوباره زنده شدهام و چندباری این جمله را تکرار کرد.
مریم رحمانیان در چهلوششسالگی براثر افت ناگهانی فشار خون به کما رفت و چشمها، کلیهها، کبد و پوستش به ۶بیمار زندگی دوباره بخشید. او در زمان حیاتش عنوان میکرده دوست دارد بتواند جزو اهداکنندگان عضو باشد.
علی اسعدی، ورزشکار پرتلاش مشهدی اگرچه به آرزویش رسیده بود و موقعیت خوبی داشت اما یک تصمیم بزرگ گرفته بود و آن هم اعلام آمادگی و پذیرفتن اهدای اعضای بدن خود پساز مرگ بود.
زینبکریمپور مادر سجاد میگوید: فکر کردم حالا که سجاد نیست و کل خانواده و دوستانش و یک محله داغدار پرکشیدنش هستند، چقدر خوب است که با اعضای بدنش، جانی دوباره به آدمهای دیگر ببخشیم.
ریحانه بهشتی شد. این بهترین تیتری است که می توان برای «ریحانه بهشتی» استفاده کرد. بانوی ورزشکار مشهدی که پس از مرگش با اهدای اعضاء بدنش بسیاری را از مرگ نجات داد.
نفسِ مادر جوان مشهدی در انفجار کرمان به شماره افتاده بود، اما قلبش سرِ ایستادن نداشت. همان قلبی که چند روز پس از این حادثه تروریستی در تن نوجوانی پانزدهساله در تهران تپشش را از سر گرفت.
احمد بیداری یکی از پدرهای مهربان شهرمان است که باوجود مخالفت پزشکان کلیهاش را به فرزند بیمارش اهدا کرد. او میگوید هیچ وقت بابت آن روزها پشیمان نیست چراکه سلامتی فرزندش را با چشمانش میبیند.